به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ یکی از سوالاتی که در مورد ناسیونالیسم ایرانی مطرح است این است که باستان گرایی ای(توجه به ایران باستان) که در قرون اولیه ورود اسلام به ایران در میان ایرانیان شکل گرفت (و وجه سیاسی آن مثلا در نهضت شعوبیه و وجه علمی و فرهنگی آن در آثاری مانند «آراء اهل مدینه فاضله»، «حکمت اشراق»، «السیاسه العامه»، «شاهنامه» و .... تجلی یافت)، با باستان گرایی ای که در دوران پهلوی رواج یافت، چه تفاوت اساسی ای داشت؟ به چه دلیل، گرایش به ایران باستان در مورد اول، به تقابل با اسلام نینجامید؟ آیا گرایش مذکور در مورد اول را می توان (مانند مورد دوم) یک انحراف فرهنگی در ایرانیان به حساب آورد؟ آیا ریشه این گرایش در مورد اول، صرفا تعصب در برابر اعراب بود، یا اینکه ریشه ی عمده دیگری هم داشت؟
موسی نجفی استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ضمن پاسخ به این سوال در گفتگو با خبرنگار مهر به تبیین سه نظریه اصلی در مورد هویت ملی ایرانیان پرداخت؛
وی گفت: با توجه به هفته اول آبان به خصوص ۷ آبان که به نام روز کوروش نامگذاری شده است و مسائلی که در فضای مجازی و حقیقی و بخصوص در پاسارگاد سال گذشته پیش آمده به نظر می رسد که بتوانیم این مسئله را از جنبه های تاریخی سیاسی و فرهنگی مورد ارزیابی قرار بدهیم.
چند مسئله را باید از هم تفکیک کنیم: اول مسئله اسلام را از عرب؛ دوم مسئله تعلق فرهنگی ایرانیان را نسبت به تاریخ و عظمت گذشته ایران از مسائل نژادی و تفاخر قومی؛ سوم مسئله نظام حکومتی و مسائلی که سلطنت طلب ها و گروهک های سیاسی از آن سوءاستفاده می کنند
وی ادامه داد: اصولا مسائل سیاسی و اجتماعی می توانند ریشه فرهنگی و تاریخی داشته باشند و ما در آیینه تحولات تاریخی بهتر میتوانیم این مسائل را ریشه یابی کنیم؛ از این جهت بهتر است که این موضوع مهم را که مخلوطی از درست نادرست و شفاف و غیر شفاف است در اینجا بررسی کنیم. در این رابطه باید بگوییم که چند مسئله را باید از هم تفکیک کنیم: اول مسئله اسلام را از عرب؛ دوم مسئله تعلق فرهنگی ایرانیان را نسبت به تاریخ و عظمت گذشته ایران از مسائل نژادی و تفاخر قومی؛ سوم مسئله نظام حکومتی و مسائلی که سلطنت طلب ها و گروهک های سیاسی از آن سوءاستفاده می کنند.
وی افزود: برای این منظور و برای شبیه سازی مسئله به سراغ تاریخ تحولات صدر اسلام بخصوص به قرون اولیه اسلامی می رویم و به نهضت شعوبیه که از طرف ایرانیان در مقابل اعراب و حاکمان ظالم اموی انجام شده توجه میکنیم، تا ببینیم این مسئله تا کجا ادامه داشته؟ و چرا درست شده؟ و از چه زمانی و از کجا به ناحق و به تبعیض کشیده شد؟ و سرانجام آنان به چه صورت در آمد؟ البته نتیجه این تطبیق جدا کردن اعتدال و حرف حق از افراط گرایی و تعصب و سخن باطل است اما از آنجایی که درست و نادرست ممزوج بوده، تشخیص مرز بین آنها کاری دشوار است شاید بتوان در افق تاریخ، مسئله را یکبار دیگر درست مطرح نمود.
نجفی گفت: هر چند به نظر می رسد در نگاه اول بین «جریان ملی گرایی یکصد سال اخیر» با «وقایع ملی گرایی در قرن اول و دوم هجری» شباهتی وجود دارد، اما در واقع با هم اختلاف دارند به این دلیل که شرایط زمانی و مکانی و ماهوی این دو با هم فرق می کند.
وی ادامه داد: در تاریخ صدر اسلام، در بحث شعوبیه، آنها به استناد قرآن و آیه «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» فعالیت خود را شروع کردند و اول هم اهل تسویه خوانده شدند. آنها دنبال یک مساوات اسلامی بودند و اصلاً قبول اسلام برای ایرانی ها در قرون اولیه یک مقدار زیادی به عدالت طلبی و شعار مساوات اسلامی بر می گشت.
وی افزود: خلفا با یک سری سیاست های ظالمانه، نژادپرستانه و قومی و تفاخر و برتری طلبی عرب بر غیر عرب -که هیچ جای اسلام چنین چیزی نیست- باعث شدند، کسانی که تازه به این دین گرایش پیدا کرده بودند، متوجه فاصله بین حاکمان اسلامی با متن و ذات اسلام شوند.
موسی نجفی گفت: شاید یکی از عللی که ایرانی ها به اهل بیت گرایش پیدا کردند، فهم این فاصله و تفاوت بود که متوجه شدند آنچه در اهل بیت وجود دارد، عین اسلام واقعی است. این شاید ریشه تشیع ایرانی ها هم باشد.
وی ادامه داد: در مورد نهضت شعوبیه، واکنش آنها نسبت به خلفا، ابتدا یک واکنش طبیعی بود که ایرانی ها از ظلم و تبعیضی که بنی امیه داشتند ناراضی بودند. لذا این واکنش اول طبیعی بود منتهی همین واکنش طبیعی هم بعداً به صورت افراطی درآمد و به یک نوع تفاخر قومی نزد برخی از همین شعوبی ها تبدیل شد. در نهایت برخی از شعوبیه افراطی ضد اسلام و دین شدند. لذا از این جا بود که خلفا فرصت پیدا کردند که اینها را سرکوب کنند. این مسئله مهمی است که حرکتی که در اول بر اساس یک واقعیت و واکنش طبیعی و با اعتدال شروع شد به یک حرکت غیرطبیعی، تبعیض آمیز و افراطی تبدیل شد و شکست خورد.
وی افزود: اما مسئله ای که بعد از مشروطیت برای کشور ما پیش آمد یک بحث مهندسی شده بود. در آن زمان که این حرکت شروع شد، ایرانی ها ۴۰۰ سال بود که دارای استقلال و ملیت جدید بودند که این ملیت جدید غیر از خلافت بود و ایرانی ها برای خودشان، کشور، ملت و حکومت داشتند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: اینکه یک جریانی، باستان گرایی را بعد از مشروطه مطرح کرد، به نظر می رسد تحت تاثیر و القائات غربی ها قرار داشتند. ما در این رابطه می توانیم مخصوصاً در دوره پهلوی اول از واسطه ای مثل حلقه برلین نام ببریم. تقلیدی که خود رضاشاه می خواست از ترکیه، افغانستان و مصر داشته باشد و یک نوع حرکت های ملی را به تقلید از آنها درست کند، نیز در تشدید بحث باستان گرایی موثر بود. یکی از پایه های نظام پهلوی نیز برگشت به ایران باستان و ضد اسلام قرار دادن آن و ایدئولوژیک کردن قضیه بود.
در نظام شاهنشاهی پهلوی در کنار سکولاریسم، شبه میلیتاریسم و زورگویی و قلدری، شبه مدرنیسم، در کنار اینها یک نوع ناسیونالیسم افراطی و کاذب هم مطرح شد
وی ادامه داد: لذا در نظام شاهنشاهی پهلوی در کنار سکولاریسم، شبه میلیتاریسم و زورگویی و قلدری، شبه مدرنیسم، در کنار اینها یک نوع ناسیونالیسم افراطی و کاذب هم مطرح شد.
وی افزود: حال اگر آن واقعه صدر اسلام، تا حد زیادی طبیعی بود و افراط آن را از بین برد، واقعه دومی از اصل طبیعی نبود و به نظر می رسد آن حرکتی افراطی و مهندسی شده بود.
موسی نجفی گفت: ما اگر بخواهیم یک جوری برخورد کنیم که هم جنبه دیانت و دینی ما بر اساس واقعیت های تاریخی و طبیعی ما محفوظ باشد و هم برخی تمایزات -و نه افتخارات کاذب قومی- را نگه داریم، همان نظریه هویت ملی را مطرح می کنیم. این می تواند در کنار هم به یک نظریه جامع و به دور از افراط و تفریط منجر شود.
موسی نجفی در تبیین سه نظریه در مورد هویت ملی ایرانیان گفت: یک نظریه گروه هایی هستند که هویت ملی را با ایران باستان توضیح می دهند. ۷ آبان همین است که یکطرفه و یک بعدی، یک چیز ایدئولوژیک و غرب زده درست کرده اند که نام آن را ایران باستان گذاشته اند و یک نوع نژادپرستی و تفاخر قومی و حمله به اسلام و... در آن است. گروه دوم بین هویت اسلام و ایران تلفیق می کنند که یک نوع بازگشت به خویشتن را نشان می دهد.
وی افزود: گروه سوم، گروهی است که بین نظریه های اسلام و ایران و غرب، یک نوع ترکیب برقرار می کنند و یک نوع هویت موزاییکی یا رودخانه ای را در نظر می گیرند. یعنی رودخانه هر جایی که به یک منزلی رسیده، رنگ آنجا را با خود برده و تا اینجا که آمده رنگ جدیدی به آن اضافه شده است. مثل اسلام و ایران و اکنون که هویت غربی هم به آن اضافه شده است.
دعوای هویت را می توانیم در سه نظریه خلاصه کنیم. یکی نظریه ایران باستان است که امروز در ایرانشهری نمود دارد. دوم بازگشت به خویشتن و تلفیق اسلام و ایران است. نظریه سوم هم این است همه اینها را می خواهد در یک تفسیر مدرن بپذیرد
نجفی گفت: لذا دعوای هویت را می توانیم در سه نظریه خلاصه کنیم. یکی نظریه ایران باستان است که امروز در ایرانشهری نمود دارد. دوم بازگشت به خویشتن و تلفیق اسلام و ایران است. نظریه سوم هم این است همه اینها را می خواهد در یک تفسیر مدرن بپذیرد. من خود را در نظریه دوم قرار دادم.
وی ادامه داد: معتقدم هویت ایرانی سه مرحله داشته است. یک مرحله ۵۰۰ ساله داشته که از صفویه شروع شده و هویت شیعی ما بوده است. هویت دوم هویت ۹۰۰ ساله ماست که از صدر اسلام تا صفویه است که عنصر زبان فارسی در آن نقش دارد. ما جز خلافتی بودیم که همه مسلمان بودند و آنچه ما را متمایز می کند مذهب ما نیست بلکه زبان ما بوده است. سومین هویت ما هویت ایران باستانی ما در دنیای قدیم و تخت جمشید و هخامنشیان و... است.
نجفی گفت: در نظریه من همه این سه هویت دیده می شود اما نسبت آنها طولی است. آنچه در قرن دهم اتفاق افتاده این بوده که مذهب شیعه به این عناصر فرهنگی شخصیت سیاسی داده است. مذهب شیعه به عناصر فرهنگی گذشته ما جهت داد و ما هویت جدیدی پیدا کردیم.
وی ادامه داد: نظریه اول خود به چند نظریه تقسیم می شود که امروز خیلی آن را ایدئولوژیک و سیاسی کرده اند. یکی تلفیق زبان فارسی و تاریخ ایران است. در یک گفتمان سیاسی عصر پهلوی این دو عنصر را خیلی قوی کردند. گروه بعدی کسی مثل ذبیح الله صفا است که بیشتر زبان فارسی و نهاد شاهنشاهی را تقویت کرد.
نجفی افزود: گروه دیگر بین هویت ملی و هویت ایرانی فرق قائل اند و معتقدند، هویت ایرانی همین عناصر زبان و دین و نژاد و... را در خود دارد ولی هویت ملی امر جدید و مدرن است و هویت ملی را از هویت ایرانی جدا می کنند. گروه دیگری هستند که ناسیونالیسم ایرانی را بحث می کنند مثل برخی نظریه پردازانی که بین مشروطیت با دوره پهلوی بودند مثل روزنامه کاوه که تقی زاده و شفق بودند. اینها یک نوع ناسیونالیسم ایرانی خاص را مطرح می کردند و آن را ایدئولوژیک کردند. در تاریخ ایران به اینها حلقه برلین گفته می شود. این در همان زمانی بود که آتاتورک ناسیونالیسم ترک را مطرح کرد.
وی گفت: در بین این نظریات، نظریه ریچارد فرای است که معتقد است مفهوم ایران را می توانیم در تفکر سیاسی مذهبی دوره ساسانیان ببینیم. بعد از انقراض ساسانیان عنصر مذهبی از آن دور شده ولی زبان و تاریخ باقی مانده است.
نجفی در پایان اظهار داشت: یک نظریه ای که باز هم از اینها منشعب می شود، یک نوع نظریه ناسیونالیسم رمانتیک است. این نظریه می گوید هویت دینی برای عوام مردم ایران است اما خواص جامعه ایران مسلمان نشدند و زرتشتی ماندند، بنابراین در هویت ایرانی دین برای عوام است و نام ان را هویت دینی می گذارند و هویت ملی برای خواص است. دقیقاً تاریخ عکس این را اثبات کرده و در جامعه ایران اول خواص مسلمان شده اند و در ابتدا عوام جامعه ایران اصلاً مسلمان نشدند.