به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ سالروز درگذشت علامه محمدحسین طباطبائی، فرصتی است برای بازخوانی اهمیت کار علمی و فلسفی این اندیشمند و مفسر قرآن معاصر که شاگردان زیادی نزد او تربیت یافتند و تأثیرات فکری و فلسفی او همچنان ادامه دارد.
مهدی گلشنی، استاد بازنشسته فلسفه علم دانشگاه شریف، در مورد اهمیت کار فکری و فلسفی علامه طباطبائی به خبرنگار مهر گفت: زمانی که در دهۀ ۱۳۲۰ علامه طباطبائی کارشان را در قم شروع کردند فلسفه رونقی نداشت. گرچه در آن زمان چند استاد زبدۀ فلسفه در ایران بودند. در آن زمان شبهات ضدّ دین فراوان بود. هم مارکسیست ها قوی بودند و هم تفکر پوزیتیویستی در محیط های علمی رایج بود. علامه زنده کنندۀ حکمت و فلسفه و تفسیر بعد از دورۀ صفویه بودند. اهمیت کار فلسفی علامه توجه به نیازهای روز بود.
وی ادامه داد: ایشان به نقد و بررسی فلسفه های غربی خصوصاً ماتریالیسم دیالکتیک پرداختند. همچنین ایشان تعدادی شاگردان برجسته تربیت کردند. آن ها یک نهضت فلسفی به راه انداختند که آثار خیر آن هنوز هم دیده می شود. برای ادامۀ راه علامه، حوزه های علمیه باید به نیازهای فکری روز توجه کنند و صرفاً به ادامه کار گذشتگان اکتفا نکنند. الان شبهات فلسفی در دانشگاه ها، مدارس و جامعه به شدت مطرح هستند و نهضتی جدید در ادامۀ کار علامه لازم است.
تفسیر المیزان هم جامعیتی بیشتر نسبت به تفاسیر قبلی دارد، هم از نظر توجه به منابع روائی غنی است و هم از لحاظ توجه به اصول متافیزیکی سازگار با قرآن
گلشنی در پاسخ به این سوال که آراء فلسفی علامه طباطبایی برای درک صحیح از فلسفۀ علم با مبانی دین، چه کمکی می تواند بکند، گفت: علامه علاوه بر تفسیر قرآن به روشی تازه چند کتاب فلسفی هم نوشتند، که مخصوصاً کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» ایشان با شرح مرحوم استاد مطهری(ره) و همچنین «بدایه الحکمه و نهایه الحکمه»، جزو بهترین منابع برای هستی شناسی و معرفت شناسی است. تفسیر المیزان هم جامعیتی بیشتر نسبت به تفاسیر قبلی دارد، هم از نظر توجه به منابع روائی غنی است و هم از لحاظ توجه به اصول متافیزیکی سازگار با قرآن. در واقع تفسیر المیزان شامل بحث های روائی، تاریخی، اجتماعی، کلامی و فلسفی است. استاد مطهری (ره) تفسیر المیزان را بهترین تفسیر در میان تفاسیر شیعه و سنی تا عصر حاضر می دانستند. ایشان معتقد بودند که بسیاری از مطالب المیزان از الهامات غیبی است و ایشان کلید بسیاری از مسائل اسلامی را در آن یافته اند.
وی با تأکید بر جایگاه شهود و اشراق در کار علمی، گفت: نه تنها فلاسفۀ ما نظیر ابن سینا به شهود (Intuition) اعتقاد داشتند، بلکه بسیاری از عالمان معاصر (اعم از سکولار و متدین) به آن اعتقاد دارند و شهودگرا هستند. بسیاری از ایده های فلسفی و علمی از طریق شهود به ذهن دانشمندان خطور کرده است. چارلز تاونز، برنده جایزۀ نوبل در فیزیک صریحاً اذعان دارد که کشف لیزر توسط او یک امر الهام گونه بود. او شهود را یک درجۀ نازله از وحی می داند.
بسیاری از ایده های فلسفی و علمی از طریق شهود به ذهن دانشمندان خطور کرده است
گلشنی ادامه داد: بسیاری از افرادی که امروزه در انجمن آثار و مفاخر از آن ها تجلیل می شود در زمان حیات شان مورد توجه کافی نبودند. این اهل علم هستند که باید بزرگان و نقش آن ها را برای جامعه تبیین کنند و متأسفانه در کشور ما حسادت بین اهل علم بسیار رایج است. باید اهل علم، بزرگان را در زمان حیات شان به جامعه بشناسانند تا بهره برداری بیشتری از آن ها بشود و این وظیفۀ دانشگاهیان و رسانه ها است. بعد از حیات بزرگان نیز باز عالمان و رسانه ها هستند که می توانند در معرفی بزرگان و آثار آن ها و معرفی نوآوری های شان نقش اساسی ایفا کنند.
وی در پاسخ به این سوال که اگر علامه طباطبائی امروز بودند، چه اولویتی داشتند، گفت: درست است که در جامعۀ ما عمدتاً به بازخوانی آراء بزرگان اکتفا می شود و در شناساندن و بازکردن آراء آن ها به جامعۀ علمی کمتر اقدامات صورت می گیرد؛ امّا این کاری است که بر دوش اهل علم و رسانه ها است. به نظر من اگر علامه طباطبائی امروز حاضر می بودند، باز توجه شان به مقتضیات روز و معرفی هر چه بیشتر اسلام می بود. جلسات مکرر ایشان با هانری کُربن شاهد واضحی بر این ادّعا است.
مرحوم علامه طباطبایی، معاد مرحوم صدرالمتألهین را قبول نداشت؛ چون با ظواهر آیات تطبیق نمی کرد
گلشنی افزود: متأسفانه من توفیق مجالست با ایشان را نداشتم، امّا غالب آثار ایشان را مطالعه کرده ام و از آرا و سلوک عارفانۀ ایشان لذت می بردم. من به علت عدم مجالست با حضرت استاد خاطرۀ زنده ای از ایشان ندارم، امّا آن چه را که بعضی از شاگردان مبرّز ایشان، نظیر استاد مطهری(ره) و آیت الله سبحانی در کتاب های شان خاطره گونه از ایشان نقل کرده اند خوانده ام. مثلاً در مورد معاد جسمانی استاد مطهری می فرمایند: «من وقتی بعضی از مسائل را از آقای طباطبائی سؤال می کردم، می دیدم ایشان به بعضی از آیات قرآن که می رسند به اجمال می گذرند و حرفی نمی زنند. می گفتند حقیقتش این است که من در بعضی موارد غیر از این که بگویم تسلیم مقاصد واقعی قرآن هستم، راه دیگری ندارم. بحث راجع به مسأله معاد و این قبیل چیزها بود. یعنی برای خودم آن قدرها مطلب مکشوف نیست و حالتی که برای خودم احساس می کنم این است که باید تسلیم مقاصد قرآن باشم.
همین طور آیت الله العظمی سبحانی می فرمودند: «ایشان [علامه طباطبایی] هیچ وقت معاد را تدریس نمی کرد. به خاطر دارم هنگامی که خدمت شان اسفار می خواندیم، وقتی به مبحث معاد رسیدیم درس را تعطیل کردند. علَت را هم هیچ وقت بیان نکردند. فقط تنها چیزی که ما توانستیم کشف کنیم این بود که مرحوم علامه طباطبایی، معاد مرحوم صدرالمتألهین را قبول نداشت؛ چون با ظواهر آیات تطبیق نمی کرد.»