شناسهٔ خبر: 60952 - سرویس دیگر رسانه ها

مترجم ویتگنشتاین: همراه با ترجمه متون ویتگنشتاین نیازمند شرح و بومی‌سازی آرای او هم هستیم

حسین‎‌پور می‌گوید: به هر حال زبان ویتگنشتاین سنگین و پیچیده است. این زبان باید بومی شود. ما به بومی کردن این اندیشه محتاجیم و معتقدم کتاب‌هایی که در شرح ویتگنشتاین نوشته شده‌اند در حوزه ترجمه باید اولویت داشته باشند.

همراه با ترجمه متون ویتگنشتاین نیازمند شرح و بومی‌سازی آرای او هم هستیم

فرهنگ امروز/ احمد ابوالفتحیغلامرضا حسین‌پور در این گفت‌وگو تاکید دارد از آنجا که ما در سنت فلسفی ویتگنشتاین زیست نکرده‌ایم، برای فهم آرا و اندیشه‌های او نیازمند ترجمه شروحی هستیم که بر این آرا نوشته شده است. این کاری است که او در کتاب «استدلال زبان خصوصی؛ ویتگنشتاین و مفسرانش» انجام داده است. کتابی که به نظر می‌آید از آثار جدی و جالب توجه در حوزه فلسفه در سال‌های اخیر است و نشان از عمیق‌تر شدن نسل جدید اهالی ایرانی فلسفه در اندیشه‌ها و آرای فیلسوفان بزرگ جهان دارد:
 
از اساس چه شد که به سراغ ویتگنشتاین رفتید؟ چرا ویتگنشتاین؟ 
واقعیت این است که ویتگنشتاین بزرگترین فیلسوف است. بسیاری این اعتقاد را دارند که ویتگنشتاین و کواین بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم هستند. البته حکم دادن بر بزرگ بودن یک فیلسوف تنها برآمده از علائق شخصی نیست. در این زمینه معیارهای مشخصی وجود دارد. مثلاً باید ببینیم که آن فیلسوف چه تاثیری بر فلسفه‌های مختلف گذاشته است. شاید کمتر فیلسوفی مانند ویتگنشتاین وجود داشته باشد که در حوزه‌های مختلف فلسفی از قبیل فلسفه ذهن، فلسفه زبان، فلسفه دین، فلسفه هنر و... تاثیر گذاشته باشد. او فیلسوف بسیار عمیقی بوده و طبیعتاً انسانی که علاقه‌مند به فلسفه باشد به سمت شناخت ویتگنشتاین گرایش پیدا می‌کند. این شناخت هم می‌تواند در مورد تجربه زیسته‌ او باشد و هم در مورد اندیشه‌ها و آراء او. گستره نفوذ ویتگنشتاین از حوزه فلسفه تحلیلی نیز فراتر رفته و در میان فیلسوفان قاره‌ای نیز کسانی هستند که در مورد او تحقیق می‌کنند. به عنوان نمونه فیلسوفی به نام استفان مال‌هال که آراء و نظراتش از جمله منابع من در کتاب «استدلال زبان خصوصی» بوده است، همان‌قدر در مورد ویتگنشتاین تحقیق می‌کند که در مورد هایدگر. در مجموع ویتگنشتاین فیلسوفی است برای همه زمان‌ها و مکان‌ها که از منظر توجه فیلسوفان قاره‌ای به او شاید در میان فیلسوفان تحلیلی استثناء محسوب شود.
 
کدام خصوصیت در اندیشه ویتگنشتاین باعث شده که دو ساخت فلسفی که در برابر یکدیگر تعریف می‌شوند به آراء و نظرات او توجه نشان دهند و در مورد او به‌نوعی به یک اشتراک نظر نزدیک شوند؟
ویتگنشتاین این خصوصیت را در دوران متاخر اندیشه‌ورزی خود به دست آورد. اندیشه ویتگنشتاین به دو دوره متاخر و متقدم تقسیم می‌شود. پراگتاتوس یا رساله منطقی ـ فلسفی که مظهر دوران متقدم ویتگنشتاین است رساله‌ای بسیار فنی و تخصصی است اما او در دوران متاخر ویتگنشتاین از زبان آرمانی و تخصصی منطق جدید فاصله می‌گیرد و به سمت زبان معمولی می‌رود و می‌گوید زبان روزمره ما برای فهم مسائل فلسفی کافی است. شاید کمی پیچیده بودن زبانی که در دوران متاخر به کار می‌برد که به نظر برخی از این منظر رویکرد او شبیه به رویکرد فیلسوفان قاره‌ای است، در جلب توجه آنها نسبت به ویتگنشتاین موثر بوده باشد. حتی در بعضی از یادداشت‌های دوران متاخر ویتگنشتاین می‌شود نام هایدگر و هستی و زمان را هم مشاهده کرد. بر این پایه تصور می‌کنم قابلیت نزدیکی فیلسوفان قاره‌ای به اندیشه ویتگنشتاین متاخر، برآمده از نوع پروژه فکری‌ای است که او در این دوران برای خود اتخاذ کرده بود. برخی تاریخ فلسفه تحلیلی را به سه یا چهار دوران تقسیم می‌کنند. در دوره اول که نمایندگان شاخصش ویتگنشتاین متقدم، فرگه و راسل محسوب می‌شوند، زبان آرمانی و برآمده از منطق جدید بر فلسفه تحلیلی حکمروایی می‌کند. این دوران، دوران پوزیتیویسم منطقی است. دوره دوم، دوره‌ ویتگنشتاین متاخر و مکتب آکسفورد است. امثال آستاین، رایل و سرل. دوره سوم دوره کواین و دیویدسون است و برخی به دوره چهارمی هم متعقد هستند که به فلسفه پساتحلیلی معروف شده است. کسانی مانند مال‌هال که نامش در همین گفت‌وگو برده شد گاه در همین نوع از فلسفه تحلیلی گنجانده می‌شوند. در این میان دوره دوم که ملک‌طلق ویتگنشتاین متاخر است، طبیعتاً دارای این قابلیت است که بتواند دیالوگی با فلسفه‌های قاره‌ای برقرار کند.
 
کتاب شما به کدام ویتگنشتاین پرداخته است؟ متاخر یا متقدم؟
استدلال زبان خصوصی که نام کتاب از آن گرفته شده، محور کتاب پژوهش‌های فلسفی است که یکی از آثار بسیار شاخص ویتگنشتاین متاخر محسوب می‌شود.
 
از اساس ویتگنشتاین در آنچه که به استدلال زبان خصوصی معروف شده است چه می‌خواهد بگوید؟
بخش اول کتاب پژوهش‌های فلسفی شامل 693 بند است. در این میان بندهای 243 تا 315 این کتاب به «استدلال زبان خصوصی» معروف شده‌اند. استدلال زبان خصوصی در واقع استدلال برای وجود زبان خصوصی نیست، استدلال برای رد زبان خصوصی است. این استدلال که می‌خواهد بگوید ما در واقع زبان خصوصی نداریم، نزد فرگه نیز پیشینه‌ای دارد و تا حدودی از او نیز متاثر است. فرگه نیز معنای خصوصی را رد می‌کند اما ویتگنشتاین بر این موضوع تمرکز فراوانی کرد. این مسئله به نوعی قلب پژوهش‌های فلسفی ویتگنشتاین را تشکیل می‌دهد. او این مسئله را رد می‌کند که ما با تجربه‌های خصوصی خودمان می‌توانیم از حالات و فرآیندهای ذهنی خودمان متاثر شویم و این حالات و تاثرها را به زبان بیاوریم. بنیان اصلی استدلال او در بند 258 است و ویتگنشتاین در بندهای دیگر با شیوه خاص خودش از مثال‌های روزمره و ملموس استفاده می‌کند تا این استدلال را تبیین کند که ما نمی‌توانیم زبانی داشته باشیم که واژه‌هایش فقط تنها برای گوینده‌اش معنا پیدا بکند. او اعتقاد دارد که زبان امری عینی و مشترک است. نظر او که متاثر از فرگه بوده است در رد نظرات امثال جان لاک، بارکلی، هیوم و... بیان شده که معتقد بودند ما از تجربیات خودمان از طریق یک معنای خصوصی و یک زبان خصوصی مطلع می‌شویم.
 
شما در کتابتان هم استدلال زبان خصوصی را توضیح می‌دهید، هم نقدی بر این استدلال که از سوی کریپکی بیان شده است را توضیح می‌دهید، همچنین به نقد کریپکی می‌پردازید. این ساختار جالب و در آنچه می‌تواند روند ترویج دانش فلسفی در ایران نام بگیرد تا حدی بدیع است، چه شد که به چنین ساختاری دست پیدا کردید؟ در ذیل این سوال کمی درباره ساختار کتابتان هم توضیح دهید.
کتاب غیر از مقدمه و درآمد که به ریشه‌های استدلال زبان خصوصی می‌پردازد، سه بخش اصلی دارد. در بخش اول تلاش شده هر یک از بندهای اساسی مرتبط با استدلال زبان خصوصی و به‌طور خاص بندهای پس از 243 به صورت اختصاصی توضیح داده شوند. این توضیحات تا بند 271 متمرکزتر است و از بند 271 به بعد گذراست. در بخش دوم کتاب قرائت کریپکی مورد بررسی قرار گرفته و بخش سوم پاسخی به کریپکی است. کریپکی مهم‌ترین شخصی است که در مورد این استدلال صحبت کرده است و قرائت او از این استدلال هم بسیار نامتعارف است. همان‌گونه که عرض کردم بندهایی که به استدلال زبان خصوصی معروف هستند از 243 تا 315 شماره‌گذاری شده‌اند، اما به اعتقاد کریپکی بند محوری این استدلال، بند 242 است و بر این پایه، او قرائت شکاکانه‌ای را به ویتگنشتاین نسبت می‌دهد و راه‌حلش هم راه‌حل شکاکانه‌ای است. در دوران معاصر کریپکی شبیه‌ترین و نزدیک‌ترین فرد به ویتگنشتاین ارزیابی می‌شود. او معتقد است که معنا در نزد ویتگنشتاین شکاکانه است و کسانی مانند کالین مک‌گین و پیتر هکر نیز به او پاسخ داده‌اند و این نظر را رد کرده‌اند. من نیز در بخش سوم کتاب از نظرات آنان برای نقد ایده کریپکی استفاده کردم.


 
از اساس در بستر ایران نوشتن چنین کتابی و پرداختن به چنین موضوعی چه معنا و اولویت و اهمیتی دارد. چه شد که به سراغ نوشتن چنین کتابی رفتید؟
 من به‌شخصه به خاطر سبک زندگی و نوع سلوک ویتگنشتاین به او و اندیشه‌هایش علاقه‌مند شدم. این درست است که در کشور ما هر چیزی این امکان را دارد که بدون آنکه خوب شناسانده شود به مُد تبدیل شود اما ایده من این بود که برای آنکه ویتگنشتاین خوب شناسانده شود، باید از کلی‌گویی دست برداریم. تصور من این است که بیشتر چیزهایی که در مورد ویتگنشتاین نوشته شده بسیار کلی هستند. می‌توانید ببینید که از میان چندین کتابی که در مورد ویتگنشتاین ترجمه شده است اکثرشان کتاب‌هایی هستند که مبنا را بر واکاوی کل فلسفه او قرار می‌دهند. هیچ کدام از آن کتاب‌ها به این شکل نتوانسته، یک مسئله از مسائل ویتگنشتاین را مورد بررسی قرار بدهند. تمام هم و غم من این بود که این استدلال را بند به بند روشن کنم تا ما بفهمیم ویتگنشتاین واقعاً چه گفته و از کلی‌گویی دوری کنیم. البته واقعیت این است که در زبان انگلیسی هم به‌جز اثر هفت جلدی هکر و بیکر که تفسیری از تحلیل فلسفی ویتگنشتاین ارائه می‌دهند، کتاب‌های بسیار کمی وجود داشت که فلسفه ویتگنشتاین را واکاوی کنند. این را هم بگویم که این کتاب درواقع پایان‌نامه من بوده و محمد سعیدی مهر در دانشگاه تربیت مدرس راهنمای من در نوشتن آن بوده‌اند.
 
در پاسخ سوال قبلی به وضعیت پژوهش در مورد ویتگنشتاین در ایران اشاره کردید. می‌خواهم کمی در این زمینه دقیق‌تر شویم. این وضعیت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا در این مسیر گام‌های رو به جلویی برداشته‌ایم؟
کسانی مانند دکتر سروش دباغ در این زمینه کارهای خوبی انجام داده‌اند. دباغ فلسفه ویتگنشتاین را بومی کرده و با زبان خودمان به آن پرداخته است. ما اگر بخواهیم ویتگنشتاین را بشناسیم، این‌که صرفاً آثار او را ترجمه کنیم چندان به کارمان نمی‌آید. ما باید به سمت ترجمه یا تبیین آثاری در مورد ویتگنشتاین برویم. به هر حال زبان ویتگنشتاین سنگین و پیچیده است. این زبان باید بومی شود. ما به بومی کردن این اندیشه محتاجیم و معتقدم کتاب‌هایی که در شرح ویتگنشتاین نوشته شده‌اند در حوزه ترجمه باید اولویت داشته باشند. کتاب‌هایی نظیر شرح هکر و بیکر، کتاب مال‌هال و دیگر کتاب‌ها از این دست. رویکرد ویتگنشتاین موجزنویسی و بهره‌بردن از کلمات قصار بوده است. اندیشه او باید شرح داده شود و شکافته شود. به هر حال او در سنت ما سخن نگفته و ننوشته است و برای ارتباط برقرار کردن با اندیشه‌های موجز او نیازمند شرح و بسط هستیم. صرف ترجمه آثار ویتگنشتاین که زیاد هم دیده می‌شود با وجود آنکه خوب است اما کافی نیست. آنچه جایش خالی است ترجمه شروح ویتگنشتاین است.
 
در ادامه پروژه خود در حوزه پرداختن به آثار ویتگنشتاین چه کارهایی را در دست انجام دارید؟
روند تحقیقاتی من دو سویه است. لیسانس و فوق‌لیسانسم در حوزه فلسفه غرب بوده اما دکترایم را در حوزه عرفان گرفته‌ام. به همین خاطر در حوزه عرفان هم کار می‌کنم. اما در مورد ویتگنشتاین قصدم این است که شرح هکر و بیکر از پژوهش‌های فلسفی ویتگنشتاین را ترجمه یا گزارش کنم.
 
یعنی قصد ترجمه این اثر هفت جلدی را دارید؟
ترجمه چنین کتابی کار خیلی بزرگی است. علاقه دارم این کتاب ترجمه شود و کارهای جانبی روی آن انجام بگیرد. این‌که چه زمانی با اشتغالات متفاوتی که دارم بتوانم به آن بپردازم بحث دیگری است اما به نظرم ترجمه این کتاب لازم است.

ایبنا