شناسهٔ خبر: 61007 - سرویس دیگر رسانه ها

ماجرای چاپ تاریخ طبری از انتشارات اساطیر چه بود؟

۲۰ آذرماه زادروز عبدالکریم جربزه‌دار، ناشر انتشارات اساطیر است. او در کتاب«کریمانه» زندگینامه‌ای خودنوشتی دارد که ایبنا به این مناسبت نگاهی به آن داشته است.

ماجرای چاپ تاریخ طبری از انتشارات اساطیر چه بود؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «کریمانه» به مناسبت شصت‌وشش سالگی عبدالکریم جربزه‌دار، خادم فرهنگ و تمدن ایرانی و سی‌امین سال فعالیت نشر اساطیر به کوشش جمعی از نویسندگان و به خواستاری جمشید کیان‌فر به چاپ رسیده است.

اساطیر از ناشرانی است که در سه دهه گذشته بیشترین فعالیت را در حوزه احیاء آثاری پیشینیان در حوزه ایران و اسلام داشته است؛ زیرا پایه بسیاری از علوم به ویژه در حوزه زبان و ادب در آثار گذشتگان قابل جستجو است. آثار این نشر در چند گروه جای می‌گیرد:

نخست بازچاپ آثار فارسی است که توسط محققان گذشته مثل محمد قزوینی، عباس اقبال، ملک‌الشعرای بهار، احمد بهمنیار و... تصحیح و در همان سال‌های دور به چاپ رسیده است. این آثار به همان شکل بازچاپ شده به صورتی که حتی غلط‌نامه در کتاب قرار دارد و صفحه عنوان اصلی عینا آمده است. گروه دیگر از آثار انتشارات اساطیر بازچاپ نشریات قدیمی فارسی است. 

روش کار در این بخش نیز به همان سبک و سیاق کتاب‌های فارسی است؛ به گونه‌ای که عین نشریات را با چاپ جدید همراه با فهرست‌ها و با همان قطع اصلی چاپ می‌کند. گروه بعدی آثاری است که درباره اساطیر انتشار داده است.

انتشارات اساطیر با این وجود از ارائه آثار دست اول که برای نخستین بار چاپ می‌شود، غافل نبوده و بخش قابل توجهی از آثار منتشرشده اساطیر در همین حوزه است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به مجموعه‌های روضه الصفا (تاکنون در ۱۵ جلد)، ناسخ‌التواریخ (تاکنون در ۱۹ جلد)، تذکره عرفات‌العاشقین (در ۷ جلد)، تذکره ریاض‌الشعراء (در ۵ جلد) و چند عنوان دیگر در همین زمینه تذکره‌ها، یادداشت‌ها و خاطرات عین‌السلطنه سالور اشاره کرد که مشتی از نمونه خروار است.

بخش دیگری از آثار اساطیر تجدید چاپ آثاری است که در خارج از ایران چاپ شده و حکم کبریت احمر دارند که عیناً و با همان حروف در قطع و شکل چاپ می‌کند؛ مانند فرهنگ شاهنامه، اوستا، کتاب مقدس، دستور زبان پهلوی و مهم‌تر از همه دو کتاب نایاب جهانی یعنی نام‌نامه ایرانی اثر فردیناند یوستی و فرهنگ ایران باستان اثر بارتلمه را باید نام برد.

از مهم‌ترین حوزه‌های فعالیت نشر اساطیر، بخش ترجمه است که عمدتا در حوزه ادبیات، رمان، تاریخ ایران و اسلام و تاریخ جهان است که نمونه بارز آن ترجمه تاریخ الکامل ابن اثیر است. بخش پرفروش آثار اساطیر کتاب‌های درسی مربوط به زبان و ادبیات عربی و فارسی از قبیل مبادی العربیه است که تقریبا هرساله بازچاپ می‌شود.

انتشارات اساطیر آینده‌نگر نیز هست و معمولا طرح‌های تحقیقاتی و برنامه‌های درازمدت برای ترجمه در دست اقدام دارد که در آینده‌ای نزدیک شاهد نشر این قبیل آثار هم خواهیم بود. از ویژگی‌های انتشارات اساطیر، بهره‌گیری از آراء و نظریات صاحب‌نظران است؛ برای نمونه گروهی نظیر زنده‌یاد ایرج افشار، علی‌اشرف صادقی، کامران فانی، سیدفرید قاسمی، جمشید کیان‌فر و... به این نشر مشورت داده و می‌دهند.

در این کتاب مجموعه‌ای از مقالات در بخش‌های اساطیر، کلیات، دین، فلسفه، علوم اجتماعی، علوم، معماری، ادبیات، تاریخ، سکه‌شناسی، سفرنامه، باستان‌شناسی، جغرافیای تاریخی، اسناد و نقد و بررسی آورده شده است. علوم اجتماعی و... تنظیم شده است. این مقالات از طرف دوستداران جربزه‌دار به ایشان تقدیم شده است.




«کریمانه» در صدر خویش، زندگینامه‌ای خودنوشت و البته تلگرافی نیز به قلم عبدالکریم جربزه‌دار دارد. در بخشی از این متن خواندنی نیز آمده است: «در بیستم آذر ۱۳۳۰ در بروجرد به‌دنیا آمدم. کلاس چهارم ابتدایی بودم که پدرم را از دست دادم، دوره ابتدایی را که تمام کردم درس را رها کرده، رفتم که مغازه را بگردانم. پدرم مطبوعاتی داشت. نماینده روزنامه اطلاعات بود و تهران مصور و توفیق و چند مجله هفتگی آن روزگار و لوازم‌التحریر و بلیط بخت‌آزمایی هم می‌فروخت و کتاب و رمان‌های انگلیسی. اهل قلم بود و شاعر و در اشعارش فارغ تخلص می‌کرد. مختصر شرح حالش در تذکره حزین آمده است.

آن زمان که به علت از کار افتادن کلیه‌هایش درگذشت سی و دو سالش بود. ترک تحصیل مدت یک‌سال به درازا کشید. بعد آن دوباره به درس و مشق برگشتم و به دبیرستان رفتم اما هم مغازه کتابفروشی را می‌چرخاندم و هم درس می‌خواندم تا دیپلم ادبی... از سربازی معاف شدم و با تمام کوشش و توانم به کتابفروشی پرداختم و کم‌کم کتابفروشی امیرکبیر برای خود آوازه‌ای در بروجرد و شهرهای اطراف پیدا کرد اما نه به این راحتی که دارم می‌نویسم و می‌گذرم که من جز مغازه‌ای که میراث پدری بود چیزی نداشتم حتی آهی در بساط و عیالوار هم بودم و به من گذشت همان‌طور که سیخ از کباب گذشت...

کتابفروشی امیرکبیر سال پنجاه جمع شده بود و اشارتگر هم دست از سرم برداشته بود اما کتابفروشی شخصی‌ام کامل و کامل‌تر می‌شد و دیگر هر ماه یک‌بار به مقابل دانشگاه می‌رفتم و از کتابفروشی کتاب می‌خریدم و کتاب‌هایی را که از کتابفروشی‌های دیگر خریده بودم آنجا جمع می‌کردم. پول همه را نقد می‌دادم و کارتن می‌کردم و به بروجرد و به در خانه می‌بردم. روزگار خوشی بود... بدون حساب و کتاب و واهمه پول برای کتاب دادن، مینی‌بار من مرتب بین شهرهای استان می‌گردید و این جدای کامیون‌های دربستی بود که سفارش می‌دادم مستقیما از تهران به عنوان فروشگاهی حمل می‌شد. خانه هم خریدم دوبر و دوطبقه در همان میدان ژیا.

ازدواج کردم، خانه دیگر خریدم اعتبار بانکی داشتم. آن روزگار حدود ۲ میلیون و ۲۰۰‌ هزار تومان. پرونده اعتباری من در آن روزگار در استان لرستان، همدان و کرمانشاه منحصربه فرد بود و در این سه استان جز من کسی حتی اعتبار ۵۰۰ هزار تومانی نداشت. داشت می‌چرخید و خوب هم می‌چرخید که سال۵۷ آمد و انقلاب شد و هم شرکت‌ها به تدریج نمایندگی‌های قدیمی را حذف کردند و هم من فیلم یاد هندوستان کرد. اشارتگر دیگر نبود ـ خیلی تلگرافی می‌نویسم باید مشروح‌تر بشود. شاید روزی دیگر تحریر دومی از این نوشته درآید که گویاتر باشد، فعلاً از ترس تهدید استاد جمشید کیان‌فر می‌نویسم‌ـ و این طول و تفصیل چگونگی آبی به زیر پوستم آمدن را بی‌خود و بی‌دلیل نیاورده‌ام که در سطور آینده معلوم می‌شود. 

باری یواش یواش دور معکوس شروع شد و کار و بارم تعطیل شد و نمایندگی‌ها فسخ شد. به تهران مهاجرت کردم. دفتری در خیابان ایرانشهر گرفتم، مدتی‌ بازی بازی توی لوازم‌خانگی بودم اما فرصت بیشتری برای مطالعه پیدا کرده بودم و نیز می‌خواستم کسری کتاب‌هایم را هم جور کنم. یادم است که تاریخ‌طبری‌ام ناقص بود و جلد ششم و هفتم را نداشتم. یک روز به ناشری که بر من سمت استادی دارد که امیدوارم اسبابی فراهم شود تا از ایشان و دیگر بزرگان و ارکان نشر ایران بنویسم‌ـ گفتم چرا تاریخ طبری را نمی‌گیرید تجدید چاپ کنید؟

فرمودند سنگین است و خطرناک. متون خواب زیاد دارد و هیچ جور جواب نمی‌دهد در ثانی به جای اینکه یک عنوان کتاب در۱۶ جلد چاپ کنی بهتر است ۱۶ عنوان کتاب تک‌جلدی چاپ کنی که هم دردسرهای نفس بر کتاب‌های دوره‌ای را نداشته باشی و هم ۱۶ شانس. 

​همان جا جرقه‌ای در ذهن من زد: انتشاراتی راه بیندازم و بدون توجه به پسند بازار، آن دسته کتاب‌هایی را که ضرورت چاپ دارد و توجیه اقتصادی ندارد چاپ کنم و این چنین بود که اساطیر تولد یافت و در ۲۳/۶/۱۳۶۱ رسماً به ثبت رسید یا علی گفتیم و راه افتادیم تا امروز که حدود ۶۰۰ عنوان کتاب چاپ کرده‌ایم، بیشترش در اسلام‌شناسی، عرفان، ادب‌فارسی و تاریخ و توجه قلبی من بیشتر به تاریخ ایران و اسلام بوده است و بیشتر سعی و تلاشم را هم در همین زمینه کرده‌ام و بیشترین رنج و شادی را هم از همین برده‌ام. به هر صورت اکنون که این سطور را از ترس تهدید جناب جمشید کیان‌فر می‌نویسم، کارنامه من و اساطیر در معرض دادرسی عموم فرهنگ‌دوستان و فرهنگ‌پژوهان است و اگر توانسته باشد و توانسته باشم ذره‌ای ادای دین کرده باشم به خاک پاکی که ساخته شد از کالبد نیاکان والاتبارمان درگذر اعصار و قرون است. زهی سعادت و اگر نه وا اسفا. این سخن بگذار تا وقتی دگر، به امید داشتن فرصت.»