فرهنگ امروز/ الهام فلاح: دوم آذر را پشت سر گذاشتیم. سالروز تولد جلال آلاحمد. بنا بود اختتامیه دوازدهمین دوره جایزه ادبی جلال هم همین روز برگزار شود. من هم دعوت بودم. برگزار نشد به همان عللی که بازیهای لیگ و یکی دوتا مسابقه دیگر برگزار نشد و دانشگاهها هم تعطیل شدند. مسئله این متن اما عدم برگزاری اختتامیه جایزه نیست. جایزه جلال بالاخره برگزار میشود و برندگانش را هم خواهد شناخت. چیزی که مسئله اصلی بزرگترین و گرانترین جایزه ادبی این کشور است شاید نقدهای بسیاری است که به ساز و کار و سمت و سوی آن وارد میشود و هر سال هم بیشتر از سال قبل. جایزهای که با تعداد قابل توجهی سکه بهار آزادی و یا مبلغ معادل آن قدرت ایجاد تغییر قابل توجهی در زندگی نویسنده را دارد. این سوال پیش میآید که این جایزه اصولا با چه کسانی سر دوستی و آشتی را دارد؟
کافیست نگاهی به کارنامه جایزه جلال بیندازید، اسامی خاصی هستند که در تمام ادوار نقشی در این جایزه داشتهاند. دورهای عضو هیات علمی جایزه بودهاند و در دوره بعد داور و در دوره بعدتر دبیر تا در طول این سالها بالاخره رمان یا مجموعه داستانشان منتشر شده و به فیض برنده بودن نائل شدهاند. امسال اما بیشتر نقدها بر این موضوع متمرکز شده که اصلا داوران حتی به تالیف یک اثر هم نائل نشدهاند و چطور میشود دیوارچینی نکرد اما از صافی و کجی دیوار دستساز یک معمار ایراد گرفت؟! فارغ از اینکه معمار تازهکار باشد یا زبده. آقا شرفیخبوشان دبیر این دوره جایزه جلال در برابر این انتقادات ابراز کرده که صاحب نظر بودن بیشتر از تالیف کتاب اهمیت داشته و بسیاری صاحب نظر و اهل فن داریم که کتابی منتشر نکردهاند. شاید میشد با اغماض و قرار دادن چند استثنا، در مورد اساتید و اهالی هیات علمی و کانونهای علمی و آکادمی ادبی این سخن را پذیرفت اما در غیر این صورت نمیدانم چطور میتوان به صاحب نظر بودن کسی اطمینان داشت. بگذریم از اینکه در این مملکت همه در همه رشتهها خود را صاحب رای و نظر میدانند و بر سلامت ادعای خود نیز اصرار دارند.
در این راستا مجید قیصری که در این دوره نیز به مانند دوره قبل با شرط حذف رمان آخر خود از مسابقه، عضو هیات علمی جایزه است میگوید :«مشکلی که در بخش انتخاب داوران داریم این است که اما و اگرها و مصلحتها به شکلی است که اصولا دست ما را برای انتخاب آنقدرها باز نمیگذارد. بدون شک اولویت من برای داوری لیست دیگری است اما ممکن است آنها به دلیل شخصی داوری را نپذیرند و یا ما به دلایلی از پذیرفته شدن آنها معذور باشیم...» این روال در پذیرش و به داوری گذاشتن آثار هم وجود دارد. بسیاری از نویسندگان بهخوبی میدانند آثارشان همیشه از بررسی و راهیابی به مراحل پایانی جایزه جلال کنار گذشته میشود و این چیزی به دنبال ندارد جز قهر اهالی ادب و مخاطبین ادبیات با ماحصل این جایزه و بریز و بپاش بسیار زیاد آن در حالی که جوایز خصوصی یا به دلایل مالی و یا عبور از خطوط قرمز تعطیل شدهاند و یا آنقدر لاجان و نحیفند که نتایج آنها برای هیچ گروه و دستهای محلی از اعراب ندارند.
گهگاهی هم طی ادوار پیشین این جایزه شاهد برنده شدن و یا نامزد شدن آثاری بودهایم که نویسندگان مستقل داشتهاند و ناشرشان هم ناشری خصوصی بدون هرگونه وابستگی به نهادی دولتی یا خط فکری خاصی بوده که البته شاید برای تطهیر چهره این جایزه و صحت و سلامت آن مورد بهرهبرداری قرار گرفته باشند اما حقیقت ماجرا نشان میدهد تنها در حد کورسویی بوده که خیلی زود افول کرده است. بعد از آن متولیان جایزه نه حمایتی کردهاند و نه کتاب فروش و رشد خاصی کرده و نه بر خلاف باقی آدمها که کافیست یک بار پایشان به جلال باز شود و بعد تا ابد یک نقشی دارند و یک بر ماجرا را گرفتهاند، کلا دیگر در هیچ جای ماجرا سهیم نمیشوند. به نوعی انگار با این حذر کردنها، خود برگزارکنندگان اعلام ندامت خود را از انتخاب قبلی خود اعلام میکنند. سال گذشته به حرمت و پشتوانه آرای مردم و نه انتخاب داوران، توانستم پشت تریبون این جایزه قرار بگیرم اما بدون شک من نیز به مانند خیل عظیم همصنفانم تا زمانی که سازوکار این جایزه از این فرم غیراستاندارد و سلیقهای عبور نکرده و خود را متعهد به استفاده متوازن از همه نیروهای کارکشته و مجرب فضای ادبیات –بدون قرار دادن ایشان در چارچوب ملاحظات و حذفیاتی که منشایی خارج از ادبیات دارند- نسازد، ترجیح میدهم نه برنده صدمیلیون تومان یا صد تا سکه این جایزه باشم و نه متعاقب آن عمری تن به رفتار و گفتاری و مواضعی بدهم که از آن من نیست.
ایبنا