شناسهٔ خبر: 6114 - سرویس خبر

نگاهی انتقادی به رویکرد کمیت‌محور جذب دانشجو در علوم انسانی؛

اسطوره‌ی کمیت !

کنکور گذر از نگاه کمّی به نگاه کیفی می‌تواند نسل‌های آینده‌ی ما را از بحران تحصیلی و رسوایی نظام آموزش عالی که ممکن است به آن گرفتار آییم، رها کند.گسترش دانشجو بدون توجه به نیاز جامعه و بدون توجه به ظرفیت‌های منابع انسانی کشور و بخش تولید، تنها به گسترش یک چیز انجامیده و می‌انجامد، انتظارات.

فرهنگ امروز: اواخر شهریور و روزهای اول مهر در نظام آموزشی کشور همیشه یادآور ایامی است که نتایج آزمون‌های سطوح مختلف دانشگاه اعلام می‌شود و دانشگاه‌ها دانشجویان جدیدی را به خود می‌بینند. ایران از جمله محدود کشورهایی است که روند جذب دانشجو در آن مبتنی بر کنکور است. کنکوری که طی دو، سه ساعتِ آن زندگی و آینده‌ی شغلی و علمی یک انسان رقم می‌خورد. به ظاهر همین دلیل بود که زمانی مسئولین آموزشی کشور را بر آن داشت که به گسترش آموزش عالی بپردازند. این گونه شد که به تدریج دانشگاه‌های مختلف و سبک گزینش دانشجو با عناوینی چون شبانه، علمی و کاربردی، آزاد، پیام نور و این اواخر جذب‌های پردیس دانشگاه‌ها نیز به شیوه‌های جذب افزوده شد.

 

 اما آنچه به نظر می‌رسد، این است که کمبود صندلی جذب دانشجو بهانه‌ای شده بود که شیوه‌هایی از جذب، متداول شود که در آن‌ها کسب درآمد مبنا باشد. البته گاهی نیز مشکلات سیاسی بود؛ مثلاً برای کاهش قدرت دانشگاه آزاد، دانشگاه‌های پیام نور و علمی کاربردی گسترش یافت. بدین ترتیب دعواهای سیاسی باعث رویکرد جدیدی در جذب می‌شد که تاوانش در طولانی‌مدت به گردن جامعه‌ی جوان کشور می‌افتاد. این گونه شد که امروز کار به جایی رسیده که دانشگاه‌های کشور در مقطع کاردانی و کارشناسی با صندلی خالی مواجه شده‌اند. صندلی خالی در دانشگاه‌های آزاد، غیرانتفاعی، پیام نور و... به طوری که چندی پیش مسئولین از نیاز به کاهش دانشگاه‌های غیرانتفاعی سخن به میان آوردند. مصیبت ما اینجاست که تقریباً همه‌ی این صندلی‌های خالی در رشته‌های علوم انسانی وجود دارد؛ زیرا راحت‌ترین رشته‌هایی که می‌شد ایجاد کرد، در همین رشته‌ها بود. نه نیازی به آزمایشگاه دارد، نه کارگاه. چند کتاب و اگر شد یک استاد، اگر نشد هم جوری سر می‌کنند!!!

 

چرا به اینجا رسیده‌ایم؟ گسترش دانشگاه‌ها می‌بایست تنها به یک دلیل صورت می‌گرفت، نیاز بخش‌های مختلف کشور به نیروی کار انسانی. اما آیا میان خرده نظام آموزشی و دیگر خرده نظام‌های موجود در جامعه‌ی ما هیچ ارتباطی هست؟ می‌توان سؤال را از این فراتر برد، آیا دانشگاه‌های ما از منظر کیفی مشکلات خرده نظام‌های ما را در زمینه‌ی نیروی انسانی برطرف می‌کنند؟ بعید به نظر می‌رسد که جواب این سؤالات مثبت باشد.

 در کشور ما گسترش علوم انسانی هر دلیلی داشت منطبق بر نیاز بخش‌های دیگر جامعه نبود حتی گاهی برای معلق داشتن و مشغول کردن جوانان کشور بود؛ زیرا در بازار کار خبری نبود. چون کاری نیست، فعلاً باید درس خواند! اما این مشکل اکنون بیشتر به سطح تحصیلات تکمیلی رسیده است. کاردانی و کارشناسی اشباع شده است. اکنون درآمدزایی دانشگاه‌ها برای جذب دانشجوی کارشناسی ارشد و دکترای بدون آزمون است. هزینه‌ی هر دانشجو در مقطع دکترا به بیش از 50 میلیون تومان می‌رسد. دانشجویانی تربیت می‌شوند که شاید حتی استعداد هم نداشته باشند، اما چون پول دارند، می‌توانند درس بخوانند. برخی کارمند هستند و به دنبال ارتقای شغلی به دانشگاه بازگشته‌اند! برخی اما از بیکاری به درس رو آورده‌اند و قرار است در آینده‌ی نزدیک به سیل بیکاران کشور بپیوندند، اما این بار با مدرک کارشناسی ارشد و دکترا! بیکارانی که قطعاً تن به هر کاری نیز نخواهند داد. به این‌ها می‌بایست خیل عظیم بورس را افزود. آیا زمان آن نرسیده که آموزش عالی نگاه‌های کمّی را کنار بگذارند؟ آیا می‌توان برای این خیل عظیم بیکاران تحصیل‌کرده، کاری روبه‌راه کرد؟

 گذر از نگاه کمّی به نگاه کیفی می‌تواند نسل‌های آینده‌ی ما را از بحران تحصیلی و رسوایی نظام آموزش عالی که ممکن است به آن گرفتار آییم، رها کند. آیا فقط به دنبال ارتقاء آمارهای جذب دانشجو و فارغ‌التحصیلان دانشگاهی بوده و هستیم؟ گسترش دانشجو بدون توجه به نیاز جامعه و بدون توجه به ظرفیت‌های منابع انسانی کشور و بخش تولید، تنها به گسترش یک چیز انجامیده و می‌انجامد، انتظارات. انسان‌هایی که تاکنون درس خوانده‌اند و اکنون از دولت طلب شغل می‌کنند. آیا بهتر نبود که از همان مقاطع پایین‌تر دولت همّ خود را بر اشتغال این جوانان می‌نهاد؟