فرهنگ امروز/ نیلوفر شریفی:
هاروکی موراکامی را باید از نویسندگان پر اقبال چند دهه اخیر خواند که توانست با رفتاری نو جهان را در نوردد و در میان تودههای مهم ادبیات در سراسر جهان نفوذ کند. اما در این مجال باید مسیر بالندگی او را دریافت و آسیبشناسی کرد. نویسندهای که از شرق دور اینچنین با نثر توانمندش از انسان و دغدغههای روزمره سخن میگوید. او با ظرافتی عمیق به خلوت آدمیان گام میگذارد و با روایتی ناب و هراسانگیز تناسبهای معنایی را در متن میکاود و یکی از کارکردهای مهم در آفرینههای او جزیینگری و روایت مرکب در پی رنگ و محوریت داستان است. او با دستمایههای عظیم چون آب در دل سنگها نفوذ میکند و ضمیر پنهان زندگی را آشکار میسازد.جهان موراکامی پر از حیرت و شگفتی است. او با تقابلهای دیالکتیکی و زبانی بسیار صمیمی و رئال، معمای سادهای را طرح میکند و سپس با مکانیزم بسیار پیچیدهای به حل این معما و شگفتی میپردازد و گاه اجرای او آن چنان شوریده و پر مغز است که گویی به تماشای یک فیلم با پارامترهای گوناگون نشستهایم و این فردیت پالوده نقطهعطف تمام آفرینههای اوست.
مردان در انزوا
موراکامی نویسندهای هوشمند و زیرک است که با تمام مناسک روایی میکوشد از کاه کوه بسازد. او با دستهای لرزان دست ما را میگیرد و ناگهان با دادههای عظیمی در جان متن روبهرو میشویم که با توجه به مسیر روایی داستان تمام فرضیههای ما را در هم میکوبد و یکی از بارقههای مهم در آفرینههای موراکامی نابهنگامی و عدول از قراردادهای موجود در متن است.
موراکامی در آخرین اثر داستانی خود «مردان بدون زن» میخواهد با نگاهی جنسیتی از مردانی سخن بگوید که در انزوا بند بندشان از هم میپاشد؛ مردانی که همواره مظهر و نماد ایستادگی در زندگی بودهاند. مردانی که همواره بار زندگانی بر دوش آنها بوده و از نقطه پیدایش انسان این مردها بودند که باید سلاح به دست میگرفتند و به جنگ میرفتند و برای نانی سرد با زندگی پنجه در پنجه میافکندند تا شباهنگام شرمسار نباشند.
موراکامی در این مجال تابناک میکوشد چهره مخدوش مردان را احیا کند. مردانی که در مواجهه با زندگی جز درد و خیانت عایدشان نشده و این رهگذر مجموعه داستان «مردان بدون زن» روایت سادهای از زیست و عزلت مردانی است که یگانهشکل زندگی را از یاد بردهاند و در خلوتی عظیم دستخوش اتفاقاتی بزرگ شدهاند.
«جان آپیداک» امتناع از خواندن «مردان بدون زن» را غیرممکن توصیف میکند و همچنین این مجموعه داستان در لیست مجله «نیویورکر» جزو ده اثر برتر داستانی جهان در سال 2015 معرفی میشود و تمام رسانههای غرب و شرق یک صدا از کتاب یادشده سخن میگویند.
دختری که دل در گروی بادها دارد
در مواجهه با آخرین اثر داستانی موراکامی باید او را نویسندهای تمامعیار خواند. داستان «مردان بدون زن» با روایتی هولانگیز در شب روی میدهد که صدای گوشخراش و دوزخی تلفن کاراکتر و شخصیت اصلی داستان را از خواب بیدار میکند و او متوجه میشود همسر سابقش در گذشته است و کسی که این خبر ناگوار را میدهد خودش همسر آن زن مقتول است. اما در ادامه داستان نمیدانیم این فرد مجهول بر چه مبنایی این کار را انجام میدهد و هدفش کاملا چیست؟!
داستان از همان نقطه آغاز ما را غافلگیر میکند و باز خوانی مرگ آن زن مقتول که هستیاش ویران شده در ذهن مخاطب بسیار مشکوک نشان داده میشود و موراکامی در ایضاح و شفافسازی این فرآیند با شگردهای روایی خواننده را در اعماق رویا پرتاب میکند و خاطرات نوجوانی آنها در یکی از مدارس ژاپن چون فیلمی از برابر چشمانمان میگذرد و موراکامی هیئت دختری معصوم را به تصویر میکشدکه پاککنش را به شخصیت اصلی داستان بخشیده است، دختری که دل در گروی بادها دارد.
اما در ادامه داستان راوی با جستاری هوشمندانه در پی چرایی مرگ همسر سابق خود نیست بلکه در اعماق نوجوانی گام میگذارد و با نوسانهای بینظیر عاطفی متن را از کارکردهای «استه تیک» و زیباشناختی سرشار میسازد و گاه با آمیزههای روانشناختی از رنجی بزرگ حکایت میکند، از بیتوجهی زنی که او را در کام تنهایی رها کرده است و حتی با ادراک انساندوستیاش مردی را میاستاید که سوگوار همسر سابقش بوده و این فرآیند به تکرار در هستی متن به چشم میخورد.
به عنوان مترجم این اثر ناب «مردان بدون زن» را بسیار شکوهمند یافتم و در لحظه لحظه روایت این اثر داستانی خستگی را از یاد بردم.
موراکامی نویسندهای طناز است
از دیگر مولفههای مهم در ارزیابی این اثر داستانی باید به رفتار شاعرانه موراکامی بارها و بارها اشاره کرد، زیرا موراکامی در تقریر این داستان آن چنان از نبوغِ شاعرانه بهره برده است که گاه تصور میکردم شعری ناب را در خاموشی نجوا میکنم.
موراکامی نویسندهای طناز است، کارکردهای بینظیر آیرونیک در مکانیزم روایی او به لحاظ بلاغی از تفاخری مهم برخوردار است. گاه آنجا که متن به سردی میگراید، موراکامی با نهیب هوشمندانهای مسیرِ داستان را تغییر میدهد و بیهوده نیست که مردم ژاپن هنگام قرائت آفرینههای موراکامی ناگهان در اعماق مترو خندهای بلند سر میدهند، این تکنیک و چشمانداز فراخ صرفا منحصر به آموزههای موراکامی در امر نوشتن است زیرا نویسندهای چون او تمام هستیاش را به اعماق متن پرتاب میکند و گاه آن مدینه فاضلهای را که با تمام وجود ترسیم کرده از پایبست ویرانش میسازد. این رفتار بیبدیل موراکامی یکی از الگوهای موثر و مدرن در امر نوشتن محسوب میشود. نویسندهای که دوگانگیهای ارزشی به تکرار در آثار او به چشم میآید.
متاثر از بزرگان
موراکامی جزو معدود نویسندگانی است که کمتر به مصاحبه و گفتوگو تن میدهد، اما در یکی از مصاحبههایش به صراحت اعلام میکند که از نویسندگانی چون کافکا و داستایفسکی بسیار متاثر است و یکی از داستانهای بینظیر که در مجموعه «مردان بدون زن» به چشم میخورد، بازآفرینی رمان «مسخ» نوشته کافکاست.
این داستان در مجموعه «مردان بدون زن» با سلوک اجتماعی موراکامی پیونده خورده است. عنوان این داستان«سامسای عاشق است» روایتی وارونه که کاملا با رمان مسخ کافکا متفاوت است. اما این بار همه چیز در این داستان فرق میکند، این بار سوسک مسخ شده و به انسان تبدیل میشود؛ روایتی هولناک با کارکردهای طنز.
در این داستان بینظیر موراکامی توانسته از سایه کافکا تا حدودی خود را برهاند و اثری مستقل و متفاوت را روایت کند. ناگهان در خانهای که همه چیز در آن عادی به نظر میرسد، در قاب پنجره تانکها با خشونت گلوی خاک را میفشارند و میگذرند. چهره مرگبار جنگ، سایه وحشت و خشونت را در شهر افکنده و سامسای عاشق آن سوسک کوچک که روزی از پرندهها میترسید که طعمه آنها شود، درمییابد رفتار اجزای او با یکدیگر هماهنگ نیست و حتی برای راه رفتن هراس دارد. سامسا به مردی تنها مسخ شده در خانهای که تنها میتوان صدای باد را از اعماق آن شنید.
دختری گوژپشت منتظر است
شاید حلول و مسخِ سامسا در ماهیت یک انسان، آن هم با جنسیت مرد پیامی روشن در گستره متن داشته باشد؛ مردی که با خشم طبیعت با تنهایی عظیمی روبهرو میشود. سامسا از قاب پنجره به آدمها چشم میدوزد؛ به زنانی که از قاب پنجره سرد میگذرند و ناگهان طنین زنگ در به صدا در میآید. دختری گوژپشت پشت در منتظر است، سامسا در را میگشاید و با زنی مواجه میشود که تعمیرکار قفل است و سامسا در مواجهه با هستی زن خود را بسیار حقیر مییابد و حتی زبان او قاصر است که بتواند واژگان سردش را جاری سازد. آن زن گوژپشت به دلیل حکومت نظامی به روشنی میگوید، مردها حق ندارند از خانه بیرون بیایند و من باید سریعا به خانه بازگردم و سامسای عاشق مردی که نیروی عظیم عشق و تجلی آن را در خود احساس میکند اما آن زن ناگزیر است و باید به خانه بازگردد و باز سامسا آن حشره متبلور در جسم یک مرد خود را دیگر بار تنهاترین فردِ روی زمین مییابد. موراکامی در مجموعه «مردان بدون زن» از مردانی بیرنگ سخن میگوید که در ورطه خاموشی فرو رفتهاند.
او مردانی را به تصویر میکشد که برخلاف جسم تنومندشان بسیار عاطفی و شکنندهاند و نرمه بادی میتواند آنها را تکه تکه کند.
پیام معرفتی موراکامی
موراکامی در این کتاب با نیروی دافعه خویش یکبار دیگر آن سوی زندگی را نشان میدهد و پیام معرفتی او کاملا روشن است. او میخواهد بگوید انسانها بدونِ مهربانی و فضیلتهای انسانی متلاشی میشوند، خاصه زن باشند، خاصه مرد!
زیرا بعد از شکلگیری نهضت فمنیسم و حقوقی مساوی برای زنان و مردان موراکامی با نگاه انتقادی میخواهد جهان را دیگربار متوجه مردانی کند که بدون زن زندگی سخت و ناگواری را تجربه کردهاند، مردانی که برخلاف ماهیت عضلانیشان در برابرِ بیتوجهی زنان بسیار ناتوانند.
بهطور کلی باید اذعان کرد موراکامی نویسندهای بزرگ است هرچند بسیاری از منتقدان او را نویسندهای میانمایه قلمداد میکنند. اما تجربههای بیولوژیکی و اکتسابی این نویسنده توانسته مخاطبان زبان فارسی را اقناع کند.
روزنامه اعتماد