به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «مدرنیسم، پنج خوانش سیاسی» مجموعهای از پنج مقاله از تری ایگلتون و فردریک جیمسون است. این دو متفکر نامدار معاصر با محوریت نقد مدرنیسم از منظر چپ به مقولاتی نظیر خاستگاههای استعماری و سرمایهدارانه مدرنیسم و... پرداختهاند. با مترجم کتاب، محمدعلی جعفری که پیش از این نیز در حوزه اندیشه و نقد آثاری را به فارسی ترجمه کرده است، درباره این اثر و رویکرد نویسندگانش گفتوگویی داشتهایم.
ابتدا کمی درباره روند شکلگیری این کتاب سخن بگوئیم. ایگلتون و جیمسون هر دو از شاخصترین منتقدان و متفکران جهان امروز هستند. چه شده که این دو کتابی مشترک را تالیف کردهاند؟
درواقع این یک کتاب مشترک نیست بلکه مجموعه 5 مقاله از این دو اندیشمند است که از منابع مختلف برگرفته شده است. محتوای مضمونی مشترک آنها ارتباط نقد ادبی، مدرنیسم، اندیشۀ استعماری و تفکر چپ است.
از اساس وجوه اشتراک و افتراق تفکر جیمسون و ایگلتون به عنوان دو متفکر مارکسیست را بهطور ویژه آنگونه که از لابهلای مقالات این کتاب نمایان است چگونه میتوان جمعبندی کرد؟
هر دو متفکر از دیدگاه نقد ادبی چپگرا به ادبیات مدرنیستی نظر میکنند که خاستگاههای استعمارگری و سرمایهدارانهاش مشهود است. درواقع میتوان به این فراز از ایگلتون در مقاله اول اشاره کرد: معمولاً تصور میشود که اسطورهشناسی به جامعه پیشاصنعتی تعلق دارد؛ و ما با مدرنیسم قاطعانه به سمت مرحله متعالیتر سرمایهداری ـ سرمایهداری انحصاری بینالمللی ـ پیش میرویم. شاید بگویید مدرنیسم، بحران فرهنگ بورژوایی و حاصل آن گذار روانگَزاست. اما شگفتا که جامعه سرمایهداری در این مرحله متعالیتر گویا به ساحت پیشاصنعتی بسته، چرخهای و بومی قضا و قدر بیامان عقب مینشیند که در آن تاریخباوری به حالت تعلیق درمیآید و ظاهراً همهچیز در سطح آن آشوب است و تصادف، اما در اساسش قاطعانه مهارشده و غیرشخصی.
اضافه کنیم که در گردآوری مقالات به مضمون مشترک آنها نظر داشتهایم و قصدمان بررسی تطبیقی و مقایسهای این دو متفکر نبوده است.
مارکسیسم ایگلتون و جیمسون، چه نسبتی با رویکردهای کلاسیک مارکسیستی دارد؟
درواقع بهتر است بگوییم نقد ادبی مارکسیستی. چون سنتهای متعددی در نقد ادبی وجود دارد و برای مثال میتوان به نقد روانکاوانه اشاره کرد. به عنوان نمونه در کتاب سینمای دیوید لینچ که در نشر ققنوس با ترجمه من منتشر شده است، از منظر نقد روانکاوانه و سنت چپ به فهم و درک فیلمهای سینماگری چون دیوید لینچ پرداخته شده است. نقد ادبی مارکسیستی آثار ادبی را نهادهای اجتماعی میداند که منشأ آنها بنا به نظریه مارکسیستی اقتصاد است و از این منظر به نقد آنها میپردازد. یعنی آثار ادبی بازتابی از وضعیت اقتصادی جامعهای است که در آن به نگارش درآمدهاند و از اینجاست ارتباط ادبیات مدرنیستی با سرمایهداری و دیدگاه استعماری غرب به شرق. به نظر ایگلتون نقد مارکسیستی به فرم، سبک و معناها در اثر توجه کامل نشان میدهد و البته آنها را به عنوان محصول یک سرگذشت تاریخی خاص لحاظ میکند.
کتاب با کمک متون ادبی با مفاهیم کلانی مانند ناسیونالیسم، سرمایهداری و امپریالیسم مواجه میشود. این مواجهه چگونه است؟ نویسندگان در پی نفی این مفاهیم هستند یا اصلاح آن؟ آیا میتوانیم رویکرد نویسندگان را پسااستعماری تلقی کنیم؟ اگر اینگونه است، با توجه به ابهام تعریف اصطلاح رویکرد پسااستعماری، این رویکرد نزد ایگلتون و جیمسون چه وجوهی دارد؟
البته این مواجهه از جنس نقد ساختاری است. درواقع در بعضی موارد نگاه انفعالی ادبیات مدرنیستی یا مکتب هنر برای هنر نقد میشود و در موارد دیگر ریشههای استعماری آن. همانطور که میدانید جیمسون در مرحلهای از کار خود از مارکسیسم به سمت پسامدرنیسم گذر میکند و اینجاست که نقد به گونهای دیگر ـ در نسبت با متفکران کلاسیک ـ مطرح میشود. در مقالات کتاب رویکرد نویسندگان بیشتر این است که نسبت ادبیات مدرنیستی با مفاهیمی چون سرمایهداری و امپریالیسم را روشن کنند. نگاه مثبت یا منفی به این نوع ادبیات موضوع دیگر است. جیمسون در یکی از این مقالات به صراحت میگوید: «منظور من درواقع این است که ساختار امپریالیسم نشان خود را بر فرمها و ساختارهای درونی تحول جدیدی در زبان ادبی و هنری بر جا میگذارد که اصطلاح مدرنیسم با مسامحه در موردش به کار میرود». به نظرم نباید با برچسب زدن به اندیشه این متفکران یا هر متفکر دیگری کار را تمامشده بدانیم. چون همانطور که در سؤالتان اشاره کردید، خود این برچسبها هم با ابهام معنایی مواجه هستند و اگر بخواهیم آن را در مورد اندیشمندی به کار ببریم باید از نو تعریفش کنیم که این خود نقض غرض است.
اهمیت ترجمه چنین کتابی در وضعیت اینجایی و اکنونی ما را چگونه میتوان تبیین کرد؟ چه شد که به سراغ ترجمه این اثر رفتید؟
به نظرم امروز با جهانی مواجه هستیم که در آن سرمایهداری یکهتازی میکند و به کرات این حرف را میشنویم که کار از کار گذشته و مدل جامع یا رقیب دیگری وجود ندارد. اما نباید فراموش کنیم که نابرابری همچنان افزایش مییابد، منابع رو به کاهش است و عدالت و انصاف همچنان مطالبه اصلی گروههای مختلف است و دوباره فراموش نکنیم که اصالت دیدگاه چپ نه به آموزههای کلیشهای آن بلکه مبتنی بر نگاه انتقادی آن از وضعیت موجود است. با این وصف معرفی دیدگاههای معاصر چپگرا برای ما اهمیت دارد و این دو متفکر هم در حال حاضر در زمره متفکران پیشرو و اثرگذار این حوزه به شمار میآیند. از طرف دیگر آثار زیادی از آنها به فارسی برگردانده نشده است.
کمی هم درباره خودتان و پروژههای در دست تالیف و ترجمه و انتشارتان بگوئید.
زمینه اصلی کار من روانکاوی لاکانی است و البته در حوزه مشترک روانکاوی و سنت چپ کتاب «لاکان و امر سیاسی» را ترجمه کردهام. به هر حال نمیتوان انکار کرد که انسان موجودی اجتماعی است و جامعه ـ در مفهوم «دیگری» در روانکاوی لاکانی ـ بر ناخودآگاه فردی او اثر میگذارد. کتاب جدیدی که توسط نشر ارجمند منتشر خواهد شد «مقدمه بالینی بر روانکاوی لاکانی: نظریه و روش» از بروس فینک است. همچنین کتاب دیگری با عنوان «آینده چگونه خواهد بود؟» از جیم الخلیلی که مجموعه مقالات متنوعی در حوزه آیندهپژوهی است و نشر فاطمی آن را منتشر خواهد کرد. کتاب دیگری در حوزه روانکاوی لاکانی از بروس فینک در دست ترجمه دارم.