شناسهٔ خبر: 61265 - سرویس دیگر رسانه ها

گفت‌وگو با ایرج راد و سهراب سلیمی به بهانه اجرای نمایش «آقای اشمیت کیه؟»/ امروز علم هم به خدمت زور درآمده است

سلیمی:گویی امروز علم هم در خدمت زور آمده است، علم در خدمت پلیس آمده است. به همان راحتی هم وقتی از دکتر سوال می‌کنند شما را چه کسی برای درمان من فرستاده است؟ پاسخ می‌دهد: «پلیس فرستاده است.» راد:اشمیت می‌گوید اجازه بدهید من تجربه‌ای کنم شاید فروغی در زندگی‌ام اتفاق افتد. وقتی این موانع وجود دارد هرگز هویت به این سادگی شکل نمی‌گیرد. طبیعتا دنیای سباستین مختص به مرز لوکزامبورگ، فرانسه نیست.

  

فرهنگ امروز/ پوریا فرجی

سهراب سلیمی بازیگر و کارگردان تئاتر که پیش از این نمایش‌هایی چون «خرده جنایت‌های زن و شوهری»، «نوای اسرارآمیز»، «عشق لرزه» و «مهمانسرای دو دنیا» را به صحنه برده بود، در جدیدترین تجربه کارگردانی خود، نمایشنامه سباستین تیری، نمایشنامه نویس فرانسوی را دی‌ماه سال جاری به اجرا در آورد.

نمایشنامه «آقای اشمیت کیه؟» به ترجمه شهلا حائری و با بازی ایرج راد، شهره رعایتی، میثم رازفر و سینا خدابخشی از 4 دی‌ماه در سالن عباس جوانمرد خانه تئاتر به روی صحنه رفته و تا 7 بهمن ماه اجرای آن ادامه دارد. این نمایش با لایه‌های طنز پنهان و
به نوعی تلخ نوشته شده و نشان می‌دهد چگونه جبر زندگی اجتماعی در دنیای مدرن کم‌کم
هویت افراد را از آنها می‌گیرد و هویت دیگری را که با وجودشان بیگانه است به آنها تحمیل می‌کند.

نمایشنامه یاد شده پیش از این نیز با هدایت کارگردانان دیگری؛ از جمله زنده‌یاد داود رشیدی و سجاد همتی در تهران، سجاد مشتاق در مشهد و مانی آبادیان در شیراز به صحنه رفته است و تله‌تئاتری از آن نیز به کارگردانی اسماعیل موحدی در شبکه چهار سیما ساخته و پخش شده است.

سباستین تیری نمایشنامه نویس، بازیگر، کمدین، عکاس و کارگردان تئاتر فرانسوی (متولد ۱۹۷۰) است که در سال ۲۰۰۹ موفق به دریافت جایزه مولیر برای همین نمایشنامه با عنوان بهترین نمایشنامه کمدی شده است. به همین بهانه با سهراب سلیمی کارگردان و ایرج راد، بازیگر دو نقش در این نمایش به گفت‌وگو نشستیم و از دغدغه‌های این دو عضو با سابقه خانه تئاتر درباره این اجرا پرسیدیم.

آقای راد، چطور شد که پذیرفتید در این نمایش به ایفای نقش بپردازید، به هرحال مدت زیادی است که از آخرین حضور صحنه‌ای شما می‌گذرد و با وسواس نقش انتخاب می‌کنید. آیا نمایشنامه برای شما جذابیت ویژه‌ای داشت؟

راد: طبیعتا نمایشنامه باید کشش و جاذبه خاص خود را داشته باشد. وقتی به پیشنهاد آقای سلیمی شروع به مطالعه نمایشنامه کردم، دیدم نمی‌توانم نیمه‌کاره آن را رها کنم و تا آخر ادامه دادم. یکجا خواندم و تمام شد. چه از نظر شکل ساختاری و چه از نظر مساله و محتوا، برای من جاذبه‌ و کشش زیادی داشت. مساله‌ای که در این اثر مطرح می‌شود «تغییر هویت» است. این تغییر هویت را امروزه در تمام دنیا شاهد هستیم و انسان‌ها با این پدیده به گونه‌های مختلف روبه‌رو هستند. همیشه زمینه‌هایی فراهم می‌شود که وادارتان ‌کند تا از آن چیزی که هستید و به عنوان دیدگاه و طرز تفکر شما به شمار می‌رود، عدول کنید و در یک قالب دیگری قرار بگیرید. آن اصالت وجود انسانی و تفکر انسانی و آن چیزی که در روح و روان انسان قرار دارد دایما در اثر مسائل مختلفی که در اطراف او قرار می‌گیرد، در معرض تغییر و تحول است و عوامل متعدد باعث می‌شود آن را از ذات اصلی و هویت اصلی خود دور کند، دگرگون کند و شکل دیگری به آن بدهد. این موضوع به نظر من مساله قابل طرح و جذابی بود. طبیعتا به همین دلیل هم پذیرای این اجرا شدم و این کار را پذیرفتم، ضمن اینکه از سال‌های دراز گذشته با آقای سلیمی در زمینه‌های تئاتر و در بخش‌ها و کارها و اجراهای مختلف همکاری داشتیم و شناخت کامل از ایشان داشتم. طبیعتا همه اینها باعث شد که پذیرای حضور در این کار باشم.

شما در این نمایش، بازی در دو نقش را بر عهده گرفته‌اید، چنین انتخابی چه چالش‌هایی برای شما به دنبال داشت و قرار بود با این کار چه چیز به مخاطب منتقل شود؟

راد: چیزی که آقای سلیمی برای من توضیح داد این بود که هر دوی این نقش‌ها و هر دوی این آدم‌ها که باید بازی کنم - یعنی پلیس و روانپزشک- یک ماموریت دارند و هر دوی اینها یک هدف را دنبال می‌کنند. در حقیقت هر دوی اینها می‌توانند یک «واحد» باشد. آن واحد می‌تواند ده‌ها نفر باشد ولی در قالب یک تفکر و در قالب یک حرکت قابل تعریف باشد و یا می‌تواند یک نفر باشد که در قالب‌های مختلف قرارگرفته است. بنابراین این تفکر در نمایش دنبال شد که هر چند ظاهر آنها متفاوت است، ماموریت آنها متفاوت است، جهت حرکت آنها ظاهرا متفاوت است، ولی از یک ریشه و یک نگاه شکل گرفته است و یک هدف را دنبال می‌کند.

آقای سلیمی، چطور شد این نمایشنامه را برای اجرا انتخاب کردید؟ نویسنده متن برای شما مهم بود یا نمایشنامه ویژگی‌های خاصی داشت که به دغدغه‌های شما نزدیک بود؟

سلیمی: طبیعتا هیچ کارگردانی به سمت متنی نمی‌رود که دغدغه او نباشد. این نمایشنامه هم قطعا دغدغه من بوده است. نویسنده این اثر البته در مملکت ما شناخته‌شده نیست. این اولین اثر او است که در سال 2006 می‌نویسد و تقریبا 7 سال پیش از این، به وسیله زنده‌یاد داوود رشیدی به اجرا درمی‌آید.

سال‌های گذشته وقتی نمایشنامه «خرده جنایت‌های زن و شوهری» را از امانوئل اشمیت دست گرفتم و نشر قطره این اثر را چاپ کرد از هزار نسخه، فقط 400 نسخه فروش رفته بود. به هر حال خوش شانس بودم و آن اجرا به گونه‌ای شرایطی رقم زد که امروز بیست و یکمین چاپ «خرده جنایت‌های زن و شوهری» منتشر شده است. نه تنها در «خرده جنایت‌های زن و شوهری» بلکه در «نوای اسرار آمیز» و «مهمان‌سرای دو دنیا» هم این اتفاق خوشایند افتاد. اشمیت هم در آن مقطع ناشناخته بود ولی خوشبختانه شرایط و زمانه طوری پیش رفت که در جامعه هنری، بنده به عنوان کسی که اشمیت را به علاقه‌مندان تئاتر معرفی کردم، شناخته شدم. در مورد «سباستین تیری» هم باید بگویم وقتی نمایشنامه را دست گرفتم، اجرایش به‌شدت به دغدغه‌ام بدل شد. هر درام‌نویسی که موضوعات جامعه را جهان‌شمول کند از نظر من ملی است. می‌خواهد شکسپیر یا مولیر یا جان اشتاین بک یا بیضایی و هر کس دیگری باشد. من این عنصر را به عنوان عامل ماندگاری می‌شناسم که موضوعات من و شما از مرزهای جغرافیایی ما عبور کند. طبیعتا سباستین این دغدغه کلی من را به‌شدت برآورده کرد. مساله او بی‌هویت شدن انسان معاصر است. چه کسی می‌تواند بگوید بی‌هویت نشده است؟ نوع مقاومت بستگی به نوع شرایط دارد که چگونه این تغییرات را می‌پذیرد یا مقاومت برای عدم پذیرش آن دارد. سباستین‌تری هم مساله بعد از دو جنگ جهانی اول و دوم را بررسی می‌کند، دغدغه‌ها در دو فرهنگ مطرح است، فرهنگ آلمانی و فرانسوی. ناپلئون بناپارت از فرانسه بلند می‌شود و تا دیوارهای آن سوی مرزها می‌رود و هیتلر هم همین کار را می‌کند. طبیعتا هر دو دارای فرهنگ بسیار بالایی هستند.

ماجرای هانری اشمیت و ژان کلود قوچی در این نمایشنامه چیست؟ یکی از لوکزامبورگ و دیگری در فرانسه قرار است چه معنا و مفهومی را برای مخاطب ایرانی به دنبال داشته باشند؟

سلیمی: اشمیت کسی است که دوست دارد زندگی قوچی ‌وار را تجربه کند. می‌خواهد از دنیای اشمیت جدا شود. او بر اساس تفسیر و تحلیل اثر، در دنیای خودش خسته شده در عین حال که هر نوع امکاناتی که خواسته به دست آورده است ولی متحولش نکرده است. می‌خواهد به دنیای دیگری رجوع کند. از همین نقطه که «اشمیت» نامی آلمانی است و «ژان کلود قوچی» نامی فرانسوی است کشمکش و درام را در لابه‌لای آن می‌توان درک کرد. کاراکتر اصلی نمایش می‌خواهد از دنیای اشمیتی جدا شود و وارد دنیای ژان کلود قوچی شود. در عین حال در همین بخش، کشمکش جغرافیایی و فرهنگی را نیز شاهد هستیم. انسانی می‌خواهد خود را متحول کند. از این دنیای نکبت خودش جدا شود، از این دنیای دلبستگی‌ها و وابستگی‌های مادی کنده شود، ولی دیگران نتیجه را به گونه دیگری برای او رقم می‌زنند و می‌خواهند که در همان دنیای اشمیت باقی بماند. به او می‌گویند نباید وارد دنیای تازه‌تر و متحول‌تر و پویاتر شوی!

چه عاملی مانع تحول اشمیت به عنوان نماد انسان معاصر است؟

سلیمی: مانع اصلی، جبر و زور است. این مساله‌ای است که امروز در دنیا، به‌شدت ما را می‌ترساند. اگر سباستین نقش‌ها را منفک می‌کند و یک بار پلیس و نقش دیگر دکتر روانپزشک را به عنوان نمایندگان قوه قهریه معرفی می‌کند، من این مرز را هم می‌شکنم. این دو یکی هستند. گویی امروز علم هم در خدمت زور آمده است، علم در خدمت پلیس آمده است. به همان راحتی هم وقتی از دکتر سوال می‌کنند شما را چه کسی برای درمان من فرستاده است؟ پاسخ می‌دهد: «پلیس فرستاده است.» امروزه شاهد هستیم پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها در اختیار نهاد نظامی قرار گرفته است.

در انتخاب بازیگر هم این رویکرد را مد نظر داشتید؟

سلیمی: دقیقا. اگر از آقای راد دعوت کردم به این دلیل بود که این پوسته اصلی نه به شکل تفکیک شده نقش‌ها بلکه استحاله کردن آنها، برای من مدنظر بود.

مساله اجبار در مقابل تحولات هویتی، ناظر به محیط خاصی است یا وضع جهانی را مدنظر دارد؟

سلیمی: نگاه من از محیط داخلی پا را فراتر می‌گذارد. اتفاقا همه اینها وابسته به هم هستند. به‌طور مثال اگر فلان اسلحه در فلان جای دنیا هست، من هم نسبت به آن اسلحه بیگانه نیستم. من هم به عنوان ابزار قدرت از آن استفاده می‌کنم. این مقوله را هم‌اکنون در جامعه شاهد هستیم، مگر می‌شود انکار کرد؟ این سلاح علیه چه کسی به کار برده می‌شود؟ علیه بشری که می‌خواهد آرامش و آسایش داشته باشد و راحت زندگی کند.

به علاوه در این تئاتر ملاحظه می‌کنید همه اتفاقات در یک آپارتمان رخ می‌دهد و من آن را در یک جعبه جادویی خلاصه می‌کنم. تمام آپارتمان در یک میز قرار گرفته. آشپزخانه را می‌خواهم چه کار کنم؟ اتاق خواب می‌خواهم چه کار کنم؟ کمد می‌خواهم چه کار کنم؟ در واقع همه‌چیز باید از آن میز جادویی بیرون بیاید و این جادو برای من بسیار اهمیت دارد تا همه‌چیز انتزاعی شود. در رویکرد انتزاعی است که شما هم ذهنیت‌ها و هم واقعیت‌ها را رقم می‌زنید.

در همین خانه نیازی به پستو ندارم و از اسطوره و نوستالژی تئاتر کلاسیک استفاده می‌کنم. قتل را هم در جایی می‌برم که در آن زندگی می‌کند اما محبس‌گاه او همانجا است. این قوچی است که نمی‌تواند از این خانه پا را فراتر بگذارد، برای اینکه این در را بسته است. نمی‌خواهد خود را متحول کند. و نهایت، انتخاب او خودکشی است!

خانم قوچی یا همان خانم اشمیت چطور؟ او نمونه دیگری از انسانی است که در دنیای مدرن زندگی می‌کند اما مسیر دیگری را برای کشف هویت می‌پیماید، او در این داستان به دنبال چیست؟

سلیمی: خانم قوچی احساس می‌کند می‌تواند راه دیگری را در این زندگی پیدا کند و ظاهرا تن می‌دهد که «کارل» بچه آنها است؛ برای اینکه زیر این جبر و فشار نمی‌تواند مقاومت کند. جبر و فشار باعث می‌شود نوعی دور زدن و همسو شدن با خواسته آنها برای خانم قوچی اتفاق بیفتد ولی در نهایت می‌توان گفت باز هم به «مسیر رودخانه» فکر می‌کند. رودخانه ما را به کجا می‌برد؟ انتهای آن به دریاچه می‌رسد؟ آیا واقعا ماهی‌های آزاد هم به دریا می‌روند یا بالعکس آب شنا می‌کنند؟ این برکه‌ها برای چیست؟ این سوالات استعاری از میان دیالوگ‌های خانم قوچی مطرح می‌شود. بله این برکه‌ها برای تخم‌ریزی ماهی‌های آزاد است. آنها به بستر دریا نمی‌روند، آنها برمی‌گردند و مخالف جهت آب شنا می‌کنند. تا جایی که جمله پایانی این نمایش دست نوشته آقای قوچی است که پس از خودکشی توسط همسرش خوانده می‌شود: «به دریاچه رسیدم، همانجا که ماهی‌های آزاد خوشحالند». البته در عین حال اعتقادی ندارم که یک اثر نمایشی را فلسفی‌تر از آنچه هست تفسیر کرد بلکه به دنبال ابزاری هستم که با تمام شیوه‌ها بتوان تئاتر و زمینه‌های ارتباطی آن را با دستاوردهای بدیع، ساده کرد. این اقدام در حوزه متن، در حوزه نگاه کارگردانی و در حوزه استفاده‌های بهینه برای کاربردی کردن اثر است.

آقای راد، به نظر شما اهمیت مساله هویت برای جامعه امروز ما چیست؟ و آیا طرح مساله سباستین تیری در این اثر، صرفا به جامعه فرانسه یا آلمان اختصاص دارد؟

جامعه بی‌هویت قطعا نمی‌تواند جلو برود. و در مقابل، جامعه هویت‌دار، برنامه و بینش دارد و هر کسی در جایگاه خودش قرارگرفته است. واقعیت این است که پلیس مانع تغییر سرنوشت کسی است که می‌خواهد از هویت اشمیت جدا شده و وارد دنیای قوچی شود. اشمیت می‌گوید اجازه بدهید من تجربه‌ای کنم شاید فروغی در زندگی‌ام اتفاق افتد. وقتی این موانع وجود دارد هرگز هویت به این سادگی شکل نمی‌گیرد. طبیعتا دنیای سباستین مختص به مرز لوکزامبورگ، فرانسه نیست. آن بهانه‌ای برای تفکر زیرلایه است که سُر می‌خورد و جلو می‌رود.

این جامعه بی‌هویت چطور باید به خود بیاید؟ ظاهرا نویسنده با یک شوک در پایان و از طریق خودکشی اشمیت قصد دارد تنبهی به بیننده بدهد.

راد: نمی‌خواهم بگویم که جامعه بی‌هویت است بلکه از این مسائل در نمایش حرف می‌زنیم و درباره آنها بحث می‌کنیم که به مشکلات جامعه پی ببریم و آنها را از بین ببریم و بتوانیم به آن چشم‌اندازی برسیم که الان نداریم. ما بدون چشم‌انداز نمی‌توانیم حرکت کنیم. بدون استراتژی نمی‌توانیم حرکت کنیم. هدف‌ها را باید مشخص کنیم، در هر زمینه‌ای که باشد. از اینها غافل هستیم. وقتی این چشم‌انداز را برای خودمان ترسیم نکنیم و برنامه‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت خودمان را نداشته باشیم و اهداف ما مشخص نشده باشد، استراتژی‌ها تعیین نشده باشد؛ وضع جامعه بهتر از این نخواهد شد.

روزنامه اعتماد