به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ شهلا آبنوس، داستاننویس و منتقد ادبی که در انجمن داستان اقالیم قم در رابطه با تکصدایی و چندصدایی در رمان سخن میگفت، با اشاره به تاثیرپذیر بودن نویسنده از شرایط موجود در جامعه گفت: در مرحله اول باید بدانیم که نویسنده کجا زندگی میکند و تحت چه حکومت و شرایطی بوده است. درواقع عواملی که پیرامون نویسنده است، بر او حاکم است. آیا رمانی که در زمان جنگ نوشته میشود، با رمانی که در زمان صلح نوشته شده است، یکسان است؟ یقینا تفاوتهای بسیاری وجود دارد.
وی اضافه کرد: جوانیِ میخائیل باختین همزمان با شروع انقلاب روسیه بود که تاثیری عمیق بر دیدگاه او گذاشت و نشان داد شرایط زمانی، مکانی و حکومتی که نویسنده در آن زندگی میکند بر نوشته اش حاکم است.
این نویسنده حوزه ادبیات داستانی ادامه داد: چرا فرد دیگری به مقوله تکصدایی و چندصدایی در رمان نرسیده است؟ آیا تنها کسی که در این جهان رمان میخوانده، باختین بوده است؟ قطعا خیر. ناامنی اجتماعی، فرهنگی و فردی حاکم بر روسیه سبب شده تا تکصدایی تبدیل به دغدغه مهم باختین بشود و این مبحث در ذهن او رخ بدهد.
آبنوس، نویسنده را از راوی متمایز دانست و افزود: نویسنده نباید راوی باشد و دائما خودش را در شکل آدمهای دیگر روایت کند. متاسفانه در جوامع ایدیولوژیکی مثل شوروی کمونیست که باختین در آنجا زندگی میکرد، این نوع برخورد با رمان و متن وجود داشت و نتیجهاش محکومیت باختین به مدت 6 سال زندان بود.
وی گفت: باختین نتیجه میگیرد حکومتی که در آن زندگی میکند، تنها میتواند صدای خودش را بشنود و تحمل صدای بالاتر یا پایینتر را ندارد. او متوجه میشود که داستایفسکی در رمانهایش شخصیتهایی باصدای غیرحکومت دارد؛ شخصیتهایی که عصیان کردهاند، حرف میزنند و حرفشان مخالف با حکومت است.
این منتقد ادبی توضیح داد: در بسیاری از رمانها اگر اسم شخصیتها را حذف کنیم، آنچه باقی میماند، یک تفکر است و چیز جدیدی پشت آن تفکر نیست و تنها و تنها از زبان تمامی شخصیتها تکرار میشود. آسیبی که جامعه تکصدایی میرساند در همه رمانها دیده میشود.
وی رمان را همان زندگی و ادبیات همان جامعه توصیف کرد و یادآور شد: اگر خودمان را سانسور کنیم و هیچ نظر مخالفی را نشنویم و یا نظر مخالف را در رمان بیاوریم اما به شکلی باشد که در انتها همان صدای خودمان را از دهان شخصیت بشنویم، دچار دیکتاتوری محض میشویم.
نویسنده «از آن هیجده ماه و هفت روز» با اشاره به سخن باختین درباره شکوه رمان که آن را به ارکستر سمفونی تشبیه کرده است، گفت: اگر میخواهید بازتولید داشته باشید؛ باید اجازه بدهید از همان اقلیت آدمهای جامعه، صدایی در داستان و رمان نشان داده بشود. نویسنده اخلاقمدار اجازه نمیدهد حرفهای متفاوت، صداهای متفاوت و تفکر متفاوت در داستانش راه پیدا کند، بلکه کلمات را در یک قالب که خودش دوست دارد، میریزد و به خواننده ارائه میدهد. در اینصورت میتوان چنین گفت که نویسنده رمان فقط دارد با خودش حرف میزند.
وی تصریح کرد: از نظر باختین کمال نوشته در چندصدایی بودن آن است. از نظر او داستانهای دیالوگمحور داستانهایی هستند که گفتوگو داشته باشند؛ نه اینکه یک نفر بنشیند و تنها صدای شنیده شده صدای او باشد. نویسندهای که ادعای نوشتن رمان میکند باید بتواند دموکراسی را در رمانش پیاده کند و کسی که در رمان دموکراسی دارد، قطعا میتواند در جامعهاش هم این دموکراسی را داشته باشد.
این منتقد ادبی نویسنده خوب را کسی دانست که دیگری را هم در رمان بیاورد و تعدد شخصیتها را هنر ندانست و هنر را در این دانست که نویسنده بتواند صدای مخالف را در داستان و رمانش نشان بدهد.
وی در پایان گفت: باید بتوانیم آزادی در رمان را یاد بگیریم. چه کسی درست و غلط را مشخص میکند؟ درست و نادرست مخصوص اخلاق است درحالیکه ما میخواهیم رمان بنویسیم. باید اجازه بدهیم صدای مخالف تولید و باز تولید بشود. رمانی که از باختین یاد میگیریم، به ما درس زندگی میدهد تا حتی اگر کسی را دوست نداریم، اجازه بدهیم صحبت کند.