فرهنگ امروز/ غلامرضا علیزاده
«کجاست غیرت قومی که شیر میدان بود
چگونه است که آن شیر پوستین شده است؟
من آن امیرکبیرم که خوب میدانم
تمام مملکت من حمام فین شده است!»/ یاسر قنبرلو
آیا کسی از تاریخنویسان معاصر روایت نکرد، آیا زمانی که میرزا تقیخان امیرکبیر، مراحل اولیه خدمات اداری را نزد عباس میرزای ولیعهد طی میکرد، عباس میرزا با او از نشستی سخن به میان آورد که با «ژوبر» فرستاده ناپلئون بناپارت داشت؟ همان دیداری که طی آن، ولیعهد شجاع قاجاری، از حرکت رو به جلوی اقتصادی و فرهنگی غرب در شگفت مانده بود و از کمفروغی تابش آفتاب توسعه بر سپهر اجتماعی ایران شکوه کرده بود.
تاثیر شکست ایران در جنگهای ایران و روس در ذهنیت امیرکبیر
اما به یقین میتوان گفت نضج گرفتن مفهوم توسعه در ذهنیت امیرکبیر از همان دوران شکل گرفت و شکست ایران در جنگهای ایران و روس، سببساز شکلگیری ریشههای اندیشه «اصلاحی» و تدقیق و تفکر عمیق در دلایل این شکست نظامی و عقبماندگیها و کاستیهای تئوریک و تکنولوژیک شد.
اهمیت امیرکبیر در تاریخ کشورمان به دلیل اصلاحات بنیادین و همهجانبهای از جمله توسعه فرهنگ سیاسی، اصلاحات اداری، مسائل اقتصادی، اصلاح امور مالی و اصلاح وضع قشون بود که از سوی او انجام شد. در واقع او بنیانگذار اندیشه و فرهنگ نوین ایران است، زیرا او به وسیله احیای روزنامه، تاسیس مدرسه دارالفنون، انتشار کتب فنی، بهداشتی، اعزام محصلان به اروپا و استخدام معلمان اروپایی، نقشی از فعالیتهای اصلاحطلبانه خود را جلوهگر کرد. (شمیم، ۱۳۷۵: ۱۶۳)
تاثیر ماموریتهای بینالمللی در تکوین نگاه امیر به جهان
نخستین حضور میرزا تقیخان در صحنه بینالملل در جریان واقعه قتل گریبایدوف ثبت شد؛ آنگاه که دربار فتحعلیشاه تصمیم گرفت جهت اظهار ندامت و عذرخواهی دیپلماتیک، بابت قتل این دیپلمات شاعر و نمایشنامهنویس، هیاتی را به سرپرستی شاهزاده «خسرومیرزا» به سنتپترزبورگ و برای عذرخواهی از تزار «نیکلای اول» به روسیه بفرستد. هر چند لازم به یادآوری است که تندخویی و جاهطلبی و عدم درک شرایط فرهنگی - مذهبی کشور محل خدمت، در قتل این دیپلمات بیتاثیر نبود. به هر روی، سفر به روسیه و دیدن نمادهای پیشرفت آن کشور و پارهای اصلاحات که در قفقاز شروع شده بود، نظر میرزا تقیخان را به خود جلب کرد.
بازدید از روسیه
او در بازدید از روسیه به شدت تحت تاثیر کارخانههای اسلحهسازی، رصدخانه، آموزشگاهها، مدارس جدید، ماشین بخار، راهآهن، کشتیسازی و بیمارستانها قرار گرفت. در یادداشتهای روزانهاش نوشت؛ حیف باشد که ما ترقی و نظم همسایه خود را که در این مدت اندک تحصیل کرده است، به رایالعین ببینیم و هیچ به فکر نباشیم. (زیباکلام، ۱۳۹۰) در مراجعت از این سفر که تنها سفر او به اروپا محسوب میشد، در اخذ مدارج دیوانی و لشکری پیشرفت کرده و از درجه مستخدمی به مقام منشیگری ارتقا یافت و عنوان «خان» به او اهدا شد. وی سپس تا سمت وزیر لشکر آذربایجان نیز پیشرفت کرد. (سایکس، ۱۳۷۰: ۲/۴۸۹)
درایت و کیاست میرزا تقیخان آنگاه بر همگان مسجل شد که بر اثر شکایت مشیرالدوله وزیرمختار ایران در مذاکرات ارزنهالروم، برای حل اختلاف عثمانی و ایران به عنوان نماینده دولت ایران در کمیسیون مرزی شرکت کرد. نقش ویژه میرزا تقیخان در انعقاد این عهدنامه سرحدات که در سال ۱۲۶۴ق منعقد شد، چنان برجسته بود که «واتسون» نیز در «تاریخ قاجار» به آن اشاره کرده است. (واتسون،؛ ۲۶۴: ۱۳۴۰) هنگام بازگشت به تهران مامور شد، همراه ولیعهد ناصرالدین میرزا که استاندار آذربایجان شده بود به تبریز برود (مارکام، ۱۳۷: ۱۳۶۷) به دلیل استعداد، لیاقت و کاردانی که از خود نشان داد در مدت کوتاهی توانست توجه و اعتماد شاهزاده را به خود جلب کند. (بروگشن، ۱۳۶۷: ۱/۲۶۷) در فن مذاکره و گفتوگو، بحق میراثدار گذشتگان خویش قائممقامها بود. چنانکه در مذاکرات سیاسی ارزنهالروم و نیز کشمکشهای او با روسیه در دوره صدارتش، حکایت از پایداری و استواری او در جلوگیری از نفوذ بیگانگان در ایران دارد. اگر دیدار از روسیه جرقههای توسعه صنعتی و پیشرفتهای اقتصادی را در ذهن امیر شعلهور کرد، اقامت و مذاکره در امپراتوری عثمانی، سبب آن شد تا تفکر پیشرفتهای سیاسی و اجتماعی نیز فکرش را درگیر کند.
در سفارت ارزنهالروم، با وجود همه آن گرفتاریهای سیاسی دستور داد پارهای از کتابهای اروپایی را گرد آورند. شخصا متون آن کتابها را زیر نظر داشت. نوشتههای این کتاب به همراه نامههای امیر و گزارش نمایندگان خارجی از مذاکراتی که با وی داشتهاند، نشاندهنده علم و اطلاع امیر از اوضاع و احوال دنیای جدید و بنیادهای اجتماعی و ترقی اروپاست.
اوضاع کشور هنگام به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه
پس از مرگ محمدشاه، وی از تبریز همراه شاه جدید عازم تهران شد و نقش مهمی در تثبیت سلطنت ناصرالدین شاه ایفا کرد. شاه ابتدا لقب «امیرنظام» را به وی اعطا کرد و سپس به عنوان «اتابک» ملقبش کرد. (سرنا، ۱۳۶۲: ۸۰) همزمان با جلوس ناصرالدین شاه بر تخت سلطنت، کشور در هرجومرج گستردهای به سر میبرد. قتل و غارت، راهزنی و دزدی در جادهها و داخل شهرها امری عادی و روزمره شده بود. لوطیهای محلات، کوچه و خیابانها را محاصره کرده، مردم را میکشتند یا مجروح میکردند. (بروگشن، ۱۳۶۷: ۱/۲۶۷) امیرکبیر در برخورد با مجرمان شدت عمل نشان میداد و با چنین روشهای قهرآلودی، چنان ترس و وحشتی برانگیخت که آرامش عمیقی در سراسر کشور برقرار شد و مردم با خاطری آسوده به کار مشغول شدند. (دوگوبینو، ۱۳۶۷: ۲۲۷)
ظهور فرقه ضاله بابیت
در سال ۱۲۶۰ه. ق در اواخر سلطنت محمدشاه، «علیمحمد باب» ادعای مهدویت کرد. در پی مناقشههایی که در دوران صدارت امیرکبیر به وقوع پیوست و سبب موضعگیری شدید علمای وقت نسبت به باب شد، سرانجام باب، پس از پارهای مباحثات بین او و علما در تبریز تیرباران شد. بابیهای یزد، کرمان، زنجان و مازندران که از قتل باب باخبر شده بودند، به خونخواهی او برخاستند. امیر با سرعت تمام فتنهها را خواباند و آرامش را به کشور بازگرداند. (حسین مکی، ۱۳۷۳، صص۴۰۴-۴۰۲) امیرنظام برای اعاده نظم و فرو نشاندن هرجومرج تلاش بسیاری کرد و به این ترتیب پادشاهی ناصرالدین شاه را ثبات بخشید و امنیت و نظام داخلی را برقرار کرد. (هرن، ۱۳۴۹: ۱۲۲)
سیاست خارجی از نگاه امیرکبیر
تا قبل از صدارت امیرنظام در ایران معمول بود که اهمیت زیادی برای نظریات و تمایلات سفرای خارجی قائل شوند و ایشان را در اموری که مخصوص دربار ایران بود، شرکت دهند. نفوذ دولت بریتانیا و روسیه رو به افزایش بود و ارتباط و وابستگی یکی از دارندگان مناصب مهم به کشورهای صاحب نفوذ، امری عادی جلوه میکرد. همه سعی امیرنظام مبتنی بر تحقق این اصل ضروری در روابط خارجی بود تا ناشایستگی نفوذ و مداخلات کشورهای بیگانه را نشان دهد و از همینرو با وجود اینکه روسها تمایل زیادی نشان دادند تا امیر را مورد حمایت کنسولی یا معنوی خویش قرار دهند؛ اما امیرنظام از این کار طفره میرفت. از نظر سیاست خارجی هدف امیر همه مصروف آن بود که هر نوع نفوذ و دخالت خارجی را در امور ایران طرد و حتیالمقدور مرزهای کشور را به صورت اصلی احیا و تحکیم کند. (پولاک، ۲۷۳: ۱۳۶۱) امیرکبیر به اروپاییان نظر خوبی نداشت، وی میخواست دست آنان را از امور کشور کوتاه کند؛ اما از سوی دیگر به معلومات نظامی و مهارت صنعتی آنان نیاز داشت (دوگوبینو، ۲۲۸: ۱۳۶۷) بنابراین از معلمان کشورهایی برای تعلیم در دارالفنون استفاده کرد که منافع مستقیم سیاسی و اقتصادی در ایران نداشتند.
اصلاحات فرهنگی – اجتماعی امیر
امیرکبیر روزنامه وقایع اتفاقیه را در تهران دایر کرد و در سال ۱۸۵۲م/۱۲۶۹ق، نخستین دانشگاه دارالفنون به ابتکار او تاسیس شد که البته اندکی قبل از گشایش آن شاه او را از وزارت برکنار کرد. «از نظر سیاسی دوره قاجار، عصری است مملو از شکست و تحقیر و از لحاظ اجتماعی، زمانی است پر از محافظهکاری و از دید فرهنگی نشانی از شکلگیری یک رنسانس یا تجدید حیات دیگر» (باوزانی، ۱۳۵۹: ۲۶۰) مدرسه نظام را طبق نمونه اروپایی در تهران دایر کرد و قرار بود مدرسه طب را هم به آن ضمیمه کند. امیر میدانست بدون کمک گرفتن از نیروی آموزشی اروپاییان به هدف خود نخواهد رسید. (پولاک، ۱۳۶۱: ۲۷۳)
بنابراین از معلمان خارجی در امر تعلیم و تربیت استفاده کرد و اگر اصلاحات امیرکبیر دنبال میشد، ایران در بسیاری از رشتههای علمی و فنی پیشرفت میکرد. میرزا تقیخان یک میهندوست ایرانی بود که بدون در نظر گرفتن منافع شخصی در اعتلای وطنش میکوشید. (کرزن، ۱۳۴۷: ۲/۷۶؛ هرن، ۱۳۴۹: ۱۲۴)
عنوانزدایی امیر از افراد
امیرنظام تصمیم گرفت کلیه عناوین پوشالی و القاب را از میان بردارد و دستور داد در تمام نامهها، اسناد و مدارک دولتی او را با کلمه «جناب» خطاب کنند و اشخاصی که از لحـاظ مرتبه دیوانی پایینتر از او بودند را با عنوانهای ساده و اصلی مخاطب قرار دهند. آدمیت در تحلیل سازوکار اصلاحات امیرکبیر، «نظم میرزا تقیخانی» را آفریده دو عامل «وضع قانون و ضمانت اجرای آن» میداند. میرزا تقیخان مرد دوراندیش و کاردانی بود. وی تمام تلاش خود را به کاربرد تا فسادی را که به عنوان میراثی نامطلوب از قرون متمادی در سازمان اداری و سیاسی ایران حکمفرما بود از بین ببرد. درباریان و مقامات فاسد دستگاههای دولتی از اصلاحات میرزا تقیخان دچار بیم و هراس شدند و زمینه برکناری و قتل وی را فراهم کردند.
امیرکبیر از روحانیون اصیل حمایت میکرد، چنانکه شیخ عبدالحسین را که از روحانیون باتقوای اصفهان بود بعد از مدتی به تهران طلبیده و حاکم شرع شد.
امیرکبیر و اقلیتهای دینی
سیاست امیرکبیر نسبت به اقلیتهای دینی بر پایه مدارای دینی و حق آزادی پرستش و تساوی حقوق اجتماعی قرار داشت و این وجه نظر او را به نوعی رواداری دینی شناختهاند. غیر از زرتشتیان که جای خود داشتند، آشوریان، ارمنیان، صابئیان و تا اندازهای کلیمیان نیز از آن سیاست برخوردار بودند.
آنچه بعدها تقدیر امیرکبیر را رقم زد، حاصل برخورد و اصطکاک قدرت حکومت او با عوامل دیگر قدرت یعنی؛ سلطنت، دربار و سیاست خارجی بود، به خاطر مهار قدرت روحانیون توسط امیر، این طبقه مذهبی نقش مهمی در حذف امیرکبیر از سپهر قدرت حاکمه آن روز نداشت.
بسترهای تفکر توسعه در عصر امیر
اگرچه ایدههای بزرگ و آمال بلند امیرکبیر، ناجوانمردانه در فین کاشان غروب کرد، با این حال همان اقدامات چندین ساله امیر، شالوده تحولات بزرگ بعدی شد و در حقیقت پایههای ایران نوین را پیافکند. از مردی چنان استوار و روشن که در عرض سه سال چنان دگرگونیهایی در ساختار متصلب حکومت قاجاری ایجاد کرد، بعید به نظر نمیرسید که نظام اجتماعی و سیاسی قرون وسطایی ایران را به کلی زیر و زبر کند و طرحی نو درافکند و ایران را به عظمتی که شایسته آن بود، برساند. امیر پیش از وقوع انقلاب میجی در ژاپن به این درک رسید و همت خود را مصروف این اصلاحات کرد، اما سرنوشت اصلاحات در ژاپن و ایران ثابت کرد تحقق این مفهوم سترگ به یک بستر سیاسی و ظرفیت ساختاری از پیش فراهمشده نیاز داشت.
اروپا در دوران امیرکبیر
همزمان اروپا نیز در این مقطع دوران باشکوهی را طی میکرد. اروپا در این زمان مشغول برداشت محصول تفکری بود که سالها قبل بذر آن پاشیده شده بود. خصلت پروتستانتیسمی، روح تولید را در اروپای صنعتی جان ویژهای بخشید. آنچنان که «ماکس وبر» در تعریف سرمایهداری غربی الگوی ایدهآلی از آن ارایه میکند. او گام به گام یک مولفه از سرمایهداری غربی را معرفی میکند و بر این باور است که ویژگیهای این مولفه در غرب منحصربهفرد و در تمدنهای شرقی به این صورت تحقق نیافته است. (اورعی و برکاتی، ۱۱۷: ۱۳۹۲) ذیل چنین تفکری، خدای کالوینیسم خواستار زندگیای سرشار از کارهای خوب مرتبط به هم در یک نظام واحد است و به این ترتیب، رهبانیت هم از بیسازمانی آخرتگرایی و هم از خودآزاری غیرعقلانی آزاد شد.
دلایل ناکامی امیرکبیر
امیرکبیر سعی کرد با تمرکز قدرت و اعمال اتوریته، همه مناصب و شوون حکومتی را از خود متاثر کند و همین امر، ظن شاه جوان قاجاری را نسبت به نیاتش برانگیخت و در این میان نقش محرک و منفی مادر شاه؛ «مهدعلیا» بیتاثیر نبوده است.
نقاط ضعف امیر
شاید بتوان گفت اتکا و اعتماد بیش از حد امیر به شخص شاه و حمایت او یکی از نقاط ضعف او بوده است، زیرا هنگامی که مخالفان او جبهه گستردهای از درباریها، مستمریبگیران، شاهزادگان قاجار، امرا و اشراف، تیولداران، صاحبمنصبان، سران قبایل، عشایر و پارهای از حکام و والیان را تشکیل دادند، این اعتماد و حمایت مورد تردید قرار گرفت و جانش را نیز بر سر این امر گذاشت.
انتقاد دیگری که به اصلاحات امیرکبیر وارد است؛ این بود که او طی دوران صدارت خود مانند قائممقام استاد خود عمل نکرد، چراکه این قائممقام بود که استعداد امیر را شناخت و او را از فضای مطبخ به عرصه حاکمیت کشاند. اما امیر به این نکته توجه نکرد که اقدامات اصلاحطلبانه اگر قائم به فرد باشد، آسیبپذیر خواهد بود. او میتوانست در کنار سایر اقدامات خود، افراد بااستعداد، وطندوست و کاردان را شناسایی کرده و در جهت برآورده شدن تفکراتش، بخشی از امور را به مجموعهای از نیروهای انسانی زیر نظر خود بسپارد و تجربیاتش را منتقل کند. شاید همان خوی ذاتی گریز ایرانیان از کار گروهی، اینبار نیز به عنوان پاشنه آشیل او عمل کرد.
آدمیت برای امیرکبیر فارغ از شأن صدارت، جایگاه مربی نیکخواه شاه نیز قائل است. از نگاه آدمیت، «یگانه هدف امیر این بود که شاه فن مملکتداری را بیاموزد، به مسوولیت سلطنت آگاه شود و به کارها هوشیار باشد.» (آدمیت، ۲۷۳: ۱۳۶۲) و در مقابل انتقاد برخی پژوهشگران و مورخان که معتقدند امیرکبیر بدون اطلاع شاه و بدون توجه به سیاستهای او مملکتداری را قبضه کرده و شاه را از اهم امور غافل نگه میداشت و همین امر بدبینی شاه به او را در پی داشت. با استنادات چندی این نقد را وارد ندانسته است؛ «نتیجهای که از مجموع مدارک اصیل تاریخ میگیریم اینکه هیچ امر دولتی نبود که شاه را از آن آگاه نکند و هیچ تصمیم عمدهای نمیگرفت مگر با تصویب شاه باشد و امیر خود مشوق شاه بود و حتی او را وادار میکرد که به کارها رسیدگی کند و در فن سیاست خبره شود. پس سخن برخی تاریخپردازان مبنی بر اینکه میرزا تقیخان مانع دخل و تصرف ناصرالدینشاه در اداره مملکت بود، یکسره باطل و نامعتبر است.» (آدمیت، ۲۸۶: ۱۳۶۲)
و اما فرجام کار امیر
همه اینها موجب شد تا تیرهای خدعه از هر سوی به سمت امیرکبیر روان شود و کارشکنی برای ایجاد اخلال در برنامههای اصلاحی امیر به منتهای درجه خود برسد که در راس فتنهانگیزان، «مهدعلیا» مادر شاه بود. «سرپرسی سایکس» نیز اصلاحات امیرکبیر را عامل دشمنی عده زیادی با او در دربار میداند کـه قویتر از همه ملکه، مادر پادشاه بوده است. (سایکس، ۱۳۷۰: ۲/۴۸۹) در نهایت شاه جوان فرمان قتل امیرکبیر را صادر کرد.
گوبینو روایت جالب و تراژیکی از مرگ امیرکبیر و مواجهه مردمان عادی با آن به دست میدهد: «فاجعه قتل امیر را در سراسر طهران مردم نقل میکنند؛ بر امیر میگریند و بر شاه و صدراعظم حالیه لعنت میفرستند. اما من روزی به یک ایرانی که از این حادثه نالان بود، گفتم اگر امیر را شاه نکشته بود، مردم که به دزدی و دروغ خو گرفتهاند او را که مانع این دو کار بود، میکشتند.» (گوبینو، ۳۱۶: ۱۳۶۷)
مرگ امیرکبیر نقطه عطفی در سالهای آغازین حکومت ناصرالدینشاه بود، چراکه درست در مقطعی که شاه هنرمند و نکتهسنج قاجاری میتوانست به اتفاق امیرنظام، جهان پادشاهی خود را نظم بخشد، با صدور حکم قتلش، خود را در میان تندباد حوادث بعدی تنها یافت. مرگ امیرکبیر در ضمیر همگانی ایرانیان، آن لحظه آشنایی است که انسان فانی پا به مسلخ شهیدان قهرمان میگذارد. شهادت امیر در گرمابه فین به یکی از سکانسهای تراژیک تاریخ معاصر ایران تبدیل شد و به تعبیر «آگامبن»، انسان معاصر تا چنین حد، این مرگ را به پرسش نگرفته و شاید بر کمتر جنایتی چنین سوگواری کرده باشد.
*پژوهشگر حوزه تاریخ و سیاست
* منابع و مأخذ
آدمیت، فریدون (۱۳۶۲) امیرکبیر و ایران، تهران: خوارزمی.
آلداوود، علی (۱۳۸۴) نامههای امیرکبیر به انضمام نوادرالامیر، تهران: تاریخ ایران.
باوزانی، الساندرو (۱۳۵۹) ایرانیان، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران: روزبهان.
بروگش، هینریش (۱۳۶۷) سفری به دربار صاحب قران، ترجمه حسین کردبچه، ج ۱، بیجا: اطلاعات.
بنجامین، س.ج.و (۱۳۶۹) ایران و ایرانیان، ترجمه محمدحسین کردبچه، [بیجا]: جاویدان.
پولاک، یاکوب ادوارد (۱۳۶۱) ایران و ایرانیان، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی.
دوگوبینو، ژوزف آرتور (۱۳۶۷) سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: کتابسرا.
زیباکلام، صادق، (۱۳۹۰) سنت و مدرنیته: ریشهیابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، انتشارات روزنه، چاپ هفتم، تهران.
شیخ نوری، محمدامیر، (۱۳۸۶) فراز و فرود اصلاحات در عصر امیرکبیر، سازمان انتشارات فرهنگ و اندیشه اسلامی، بیجا، ۱۳۸۶.
صدیق اورعی، غلامرضا؛ طلوع برکاتی، محمدصادق، (۱۳۹۲) بررسی و نقد کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری، پژوهشنامه انتقادی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال سیزدهم، شماره چهارم، زمستان.
سایکس، سرپرسی (۱۳۷۰) تاریخ ایران، ترجمه محمدتقی فخرداعیگیلانی، ج ۲، تهران: دنیای کتاب.
سرنا، کارلا (۱۳۶۲) آدمها و آیینها در ایران، ترجمه علیاصغر سعیدی، بیجا: نقش جهان.
شمیم، علیاصغر (۱۳۷۵) ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: مدبر.
مارکام، کلمنت (۱۳۶۷) تاریخ ایران در دوره قاجار، ترجمه میرزا رحیم فرزانه، به کوشش ایرج افشار، تهران: آسمان.
مکی، حسین، (۱۳۷۳) زندگی میرزا تقیخان امیرکبیر، ایران، بیجا.
نژاد اکبریمهربان، مریم، (۱۳۸۷) میرزا تقیخان امیرکبیر، پارسه، تهران.
واتسون، رابرت گرانت (۱۳۴۰) تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، بیجا: بینا.
ویشارد، جان (۱۳۶۳) بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، بیجا: نوین.
هرن، پاول (۱۳۴۹) تاریخ مختصر ایران از آغاز تا آغاز سلطنت پهلوی، ترجمه رضازاده شفق، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
روزنامه اعتماد