فرهنگ امروز/ بهار سرلک
اگر ترجمه ادبی را کانالی برای انتقال واردات فرهنگی تلقی کنیم، محمد قاضی نقشی بنیانی در پیشرفت آن ایفا کرد. این مترجم که به درستی خود را فانوس افروز میدانست در اغلب گفتوگوهایش گفته بود:«کارم این بوده که در دوران عمر کوتاه خود مغزها را با عرضه کردن آثار آزاداندیشان جهان روشن کنم و حقایق زندگی را که آزاد زیستن، آزاد اندیشیدن، عشق به همنوع، محبت و انساندوستی، دموکراسی و کار و کوشش برای بهروزی خود و اجتماع است به همه ابلاغ کنم.» خوشبختانه محمد قاضی ۸۴ سال عمر کرد و تا آخر عمرش فانوسها افروخت. حتی بعد از اینکه سرطان حنجره جسم او را بیمار کرد، فعالیتش در ترجمه اوج گرفت. ترجمه نکردن را تاب نمیآورد:«مرگ من آن روز خواهد بود که نتوانم ترجمه کنم و امیدوارم که آن روز به این زودیها فرا نرسد.»
جان گرفتن نطفه عشق به ترجمه
اهل مهاباد بود. مقدمات زبان فرانسه را هم در همان شهر کوچک از عبدالرحمان گیو آموخت که «در بغداد مختصر تحصیلی کرده و حرفهای چند آموخته بود» و معلوماتش را راه امرار معاشش قرار داده بود. قاضی در کتاب خاطراتش مینویسد: «در همان دوران کوتاه تلمذ در محضر استادی چون گیو بود که پایههای فن ترجمه در ذاتم ریخته شد و نطفه عشق به ترجمه در نهادم جان گرفت.»
در ۱۶ سالگی برای تحصیل در دبیرستان دارالفنون به تهران رفت و در آنجا ساکن خانه عمویش شد. برخلاف پافشاری عمویش که متکفل خرج زندگی و تحصیلش بود در رشته علمی دوام نیاورد و علاقهای به فیزیک و ریاضیات و علوم و شیمی نشان نداد. اما چون عاشق ادبیات و زبان بود و شعر میسرود در رشته ادبی درخشانترین نمرهها را کسب کرد. از همان سالها بود که خودش را غرق متون کلاسیکی همچون گلستان سعدی، کلیله و دمنه، مرزباننامه، تاریخ بیهقی و صدها کتاب دیگر کرده بود و اشعار بزرگان را از بر بود.
در سال ۱۳۱۷ قاضی ۲۵ ساله بود که دیگر از اهالی تهران به شمار میرفت. همان موقع حرفه ترجمه را با برگردان رمان «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو، شاعر و رماننویس عصر رمانتیک فرانسه شروع کرد. آشناییاش با پروین اعتصامی، جلالالدین همایی، سعید نفیسی، پرویز خانلری، بهآذین و... ذوق ادبیاش را چنان تحت تاثیر قرار داد که حدود ۱۱ سال دوری از ترجمه کتاب «جزیره پنگوئنها» نوشته آناتول فرانس را ترجمه کرد.
پرکارترین و ماندگارترین
قاضی را میتوان مترجمی معرفی کرد که قلمش آماده رویارویی با هر اثری در هر زمینهای بود. مترجمی همه فن حریف که داستان، رمان، نمایشنامه، متون علمی، تاریخی، ادبی و اجتماعی و هر مبحث دیگری ترجمه کرد. به همین دلیل او نه تنها مترجمی کمنظیر بلکه یکی از پرکارترین و ماندگارترین مترجمان ایرانی شناخته میشود.
او ترجمه را راهی برای پیشرفت میدانست؛ معتقد بود بسیاری از کشورهای پیشرفته در حوزههای فرهنگی، علم و صنعت چنان رو به جلو حرکت کردهاند که کشورهای عقبمانده باید از آنها درس بگیرند. قاضی، مترجم را فردی هنرمند و صاحب فن میدانست:«گروهی معتقدند که ترجمه فن است و گروهی دیگر آن را هنر میدانند و به نظر من این هر دو تفسیر به مقتضای کیفیت کار درست است. توضیح آنکه اگر مراد از کار ترجمه صرفا برگردان مطلبی یا متنی از زبانی به زبان دیگر باشد و مفهوم و پیام آن مطلب یا آن متن برای مترجم مطرح نباشد و به ظرافتکاریها و نکتهپردازیهای کلام نیز پایبند نباشد، آن ترجمه فن است ولی اگر مفهوم و رسالت آن مطلب یا متن به تشخیص مترجم و برمبنای عقیده و ایمان خود او و خوانندگانش در جهت هدایت و روشنگری فکر و به منظور بالا بردن سطح فرهنگ و معرفت خوانندگانش باشد و مترجم با تعهد فکری و ایمانی خود در پی ترجمه چنان متونی باشد و در زبان ترجمهاش نیز ظرافتکاریها و شیرینزبانیهای متن را رعایت کند چنین ترجمهای را میتوان هنر نامید.»
ستایشها از «دن کیشوت»
بسیاری از مترجمان مانند ابوالحسن نجفی و نجف دریابندری بهترین ترجمه فارسی را رمان «دن کیشوت» نوشته میگل د سروانتس، نویسنده و شاعر اسپانیایی میدانند که محمد قاضی دستکم ۷ دهه پیش آن را از زبان فرانسه به فارسی برگرداند. بافت زبانی، غنای متن و ترکیبات ممتاز از ویژگیهای ترجمه «دن کیشوت» قاضی به شمار میروند. منتقدان و اغلب مترجمان این اثر را برای متناسب بودن لحن و زبان ترجمه با لحن نویسنده در داستان ستودهاند. نجف دریابندری گفته بود:«محمد قاضی در ترجمه دن کیشوت زبان خاص متناسب با متن را یافته است.» قاضی درباره این ویژگی ترجمهاش گفته بود:«همه میگویند در ترجمه دن کیشوت زبان متناسب با متن را یافتهام حال اگر بنده دن کیشوت سروانتس مربوط به ۴۰۰ سال پیش یا «دکامرون» بوکاچیو مربوط به ۶۰۰ سال پیش را با همان نثر و زبانی ترجمه کرده بودم که مثلا «شازده کوچولوی» سنت اگزوپری یا «نان و شراب» اینیاتسیوسیلونه را ترجمه کردهام بدون شک ترجمه موفقی نمیشد.» او معتقد بود، مترجم باید دقت لازم را صرف کند تا لحن نویسندگان را از همدیگر تشخیص دهد و به این صورت متن ترجمه را از حالت فنی درآورد و به آن جنبهای هنری ببخشد.
کدام ترجمهاش را بیشتر دوست داشت؟
برای ترجمههایش آنقدر جد و جهد خرج میکرد که حکم فرزندانش را داشتند و حاصل کارش را به اندازه فرزندانش دوست داشت. به همین دلیل هم نمیتوانست بین آنها تبعیض قائل شود و یکی را بیشتر از دیگری دوست داشته باشد. او گفته بود:«اگر مخیر باشم به اینکه حتما باید یکی را بر بقیه ترجیح بدهم، اجازه بدهید بگویم که از نظر نفس ترجمه «دن کیشوت» و «ماجرای یک مسیحی فقیر» و از نظر موضوع «نان و شراب» زیرا به سبب هدایت فکری بیشتری که به خوانندگان خود میدهد، بیشتر دوست میدارم... و از نظر روحی، شعری و ظرافت فکری «شازده کوچولو» و «آدمها و خرچنگها» و از نظر فن داستاننویسی «آزادی یا مرگ» و «مسیح بازمصلوب» و از نظر تاریخی «ناپلئون» و «فاجعه سرخپوستان امریکا» را میپسندم.»
دریچهای رو به باغ فضیلت
از نظر محمد قاضی، مترجم روزنه یا دریچهای است که از خانه خواننده به روی باغ فضیلت و معرفت باز میشود. خودش هم از این قاعده مستثنا نبود، چراکه بسیاری از مترجمان بزرگ امروز، دوران نوجوانیشان را با ترجمههای قاضی گذراندهاند. عبدالله کوثری سال ۱۳۷۲ در ویژهنامه «محمد قاضی» منتشر شده در مجله مترجم گفت:«از مردی که به راستی بر گردن ما حق بسیار دارد، میخواهم قدردانی و ستایش کنم. ... به حق و به درستی پنجاهوچند سال تلاش انسانی صادق و با فرهنگ را سپاس گویم.»
رضا سیدحسینی در همان ویژهنامه نوشته بود: «خیلی به ندرت به مترجمی حسودی میکنم اما گاهی که در مورد بعضی ترجمهها حسودی کردهام، گفتهام که ای کاش من هم اینگونه ترجمه میکردم.»
نجف دریابندری در روزنامه اطلاعات به تاریخ اول دی ۱۳۵۴ نوشته بود:«به نظر من این بیست، سی سال اخیر در زبان ما دوره ترجمه بوده است و در این دوره، آغاز کار محمد قاضی یعنی انتشار «جزیره پنگوئنها» واقعه بسیار مهمی است به اصطلاح نقطه عطف است.»
روزنامه اعتماد