به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ چهاردهمین نشست از مجموعه نشستهای زیر چتر نقد، با موضوع «اشعار سهراب سپهری به زبان فرانسه» با قلم داریوش شایگان و با نگاهی به بنیانهای ادراکی ترجمه: ابعاد پدیدارشناختی و سیالیت معنا، با سخنرانی حمیدرضا شعیری عصر روزشنبه ۲۸دی در سرای اهل قلم برگزار شد.
محمدرضا اربابی – رئیس انجمن صنفی مترجمان استان تهران - در ابتدای این نشست با اشاره به سیزده جلسه پیشین که طی آنها زبان مقصد، فارسی بوده این نکته را خاطرنشان کرد که بحث امروز به بررسی اثری اختصاص دارد که از فارسی به فرانسه ترجمه شده است. وی همچنین در ادامه به شخصیت والای داریوش شایگان در زمینه فلسفه معاصر، تسلط او روی زبان فرانسه و افتخاراتی که به دنبال نگارش آثار به زبان فرانسوی کسب کرده اشاره کرد.
شعیری در این نشست ضمن تجلیل از یک عمر تلاش شایگان در زمینههای زبان، ادبیات، ترجمه و فلسفه، به کتاب دوزبانه «واحه زمردین» که ترجمه اشعار سهراب سپهری به فرانسه را شامل میشود اشاره کرد. او با تقدیر از زحمتی که شایگان در ترجمه این اثر کشیده، به سختیهای کار در زمینه ترجمه پرداخت. بهخصوص در مورد اشعار سپهری که با توجه به ویژگیهای عرفانی، محتوایی، و هستیشناختی، بر دشواری کار میافزاید.
وی گفت: برای پرداختن به مسائل حاصل کار شایگان در این مورد ابتدا باید به دیدگاه فردی خود پیرامون ترجمه شعر اشاره کنم. گفتمان شعر سپهری، با روح و درون انسان کار دارد و برای آشتی با جهان هستی آمده، در هستی جمع شدن و بر هستی ریختهشدن. در ادامه و با داشتن این معیار، میتوانیم عملکرد شایگان را محک بزنیم.
به باور اومبرتو اکو، أساس ترجمه در انتقال فضاهاست
شعیری ادامه داد: شعر سپهری، اثری گفتمانمحور است و نه زبانی؛ مفهوم اصیل گفتمان با ابعاد مختلف آن از جمله چشمانداز، جهت، رویکرد، زاویه دید و حساسیت. به همین خاطر به جای انتقال واژگان، باید از انتقال فضا و «مذاکره» گفتمانی بهره برد و به رابطه حسی-ادراکی توسل کرد. این رابطه ما را به فرهنگ، تاریخ و حتی فضای جغرافیایی ارجاع میدهد. در بسیاری از موارد طی فرآیند ترجمه این روان ماست که درگیر مساله میشود و نه صرفا دانش واژگان و زبانی ما.
مساله اصلی در ترجمه، رویکرد پدیدارشناختی تن است
شعیری افزود: بر مبنای پدیدارشناسی مرلوپونتی تنانه است و در تقابل با پدیدارشناسی انتزاعی و استعلایی هوسرل قرار میگیرد: تن من چگونه با هستی و زبان، ارتباط برقرار میکند؟ برای اینکه زبان معنا بیابد، ابتدا باید تن من معنا داشته باشد. من پیش از اینکه یک سخنور باشم، موجودی دارای تن هستم و قبل از اینکه به بیان بپردازم، تن من باید در جایی با چیزی مرتبط شود و در این ارتباط، واژه تولید کند. بنابراین جدا کردن واژه از تن یا از حضور در هستی، موجب میشود روان و تن واژگان از دست برود و اینجاست که واژه و زبان، مکانیکی میشود. بنابراین مرلوپونتی اعتقاد دارد که قبل از هر شکلگیری واژه، ابتدا تن است که واژه را درک میکند. او فضای ماقبل زمانی را مطرح میکند چرا که میگوید پیش از رسیدن به زبان، جهان هست و تن من در جهان. واژه حرارت را نخواهیم فهمید، تا آنکه در دل هستی، آن را حس کرده باشیم. او جهان را خاستگاه واژگان میداند و میگوید تن من در امتداد تن جهان است و همواره بر جهان، گشودهام و به همین خاطر، جریان زبان، یک جریان خودکفا نیست. او به تن مستقل از جهان، باور ندارد. پس در نهایت، هر استفاده از زبان، یک تجربه ادراکی را به صحنه میآورد که تعیین کننده رابطه من با جهان است.
سخنران نشست ادامه داد: صحبت از زبان، یعنی تجربه زبان. این تجربه پایانناپذیر است و هیچگاه نمیتوان ادعا کرد که واژهای که به کار میبریم، همان معنای مطلقی را دارد که در فرهنگ واژگان آمده. در واقع هر واژه در قالب فضاهای مختلف، علاوه بر معنای بسته در فرهنگ واژگان، معانی زندهای در استمرار تن دارد. بسته به اینکه تن من در کجا آن واژه را به کار میبرد و با تن من مانوس میشود. بنابراین زبان جاری در تن، زبانیست که هیچگاه معنای آن بسته نمیشود. به همان میزان که من بر جهان گشودهام، زبان و جهان بر من گشوده است. و این همان انتقال فضاست که اکو در مورد آن سخن گفته. انتقال فضا یعنی همواره بر زبان گشوده باشم و همواره زبان بر من.
واژگان در جایگاههای مختلف، معنی متفاوتی میدهند
وی ادادمه داد: به باور مرلوپونتی، معنای حرارت، آتش یا تیز بودن تیغ زمانی بر من عیان میگردد که تجربهای از مواجهه با آن داشته باشم. سنگ تیز، تیغ تیز، چاقوی تیز، معنای یکسانی از تیز بودن ندارند. حرارت آفتاب، حرارت آب، حرارت تب، حرارت ساحل، تجربه یکسانی از تن انسان ندارند. لذا ترجمه نمیتواند نسبت به تن بیتفاوت باشد. لذا من و جهان در هم تنیدهایم؛ من و جهان، با هم واژه میسازیم. هر واژهای بر من و جهان است. همینطور از من و جهان. و این همان گشودگی و انتقال فضاها بر یکدیگر است. همانگونه که جهان لبریز از معناست، زبان هم لبریز از معناست و کشف این معانی با آمیختگی تن من که مدام در حال تجربه است، میسر میشود.
آینده زبان، وابسته به تجربه من با جهانهای جغرافیایی است
این مترجم در ادامه با اشاره به اینکه زبان، یعنی استمرار تجربه تن با جهان، افزود: برخی زبانشناسان، مساله زبان را کاملا انتزاعی و مستقل از تن میدانستند که این رویکرد بسیار با فلسفه عقلگرایی دکارت، قرابت دارد؛ حال آنکه دسته دیگر زبانشناسان هستند که زبان برایشان بر مبنای تجربهگرایی و ارتباط حسی-ادراکی با جهان معنا میگیرد چرا که هر واژه خالی از تن و روان، مکانیکی است. زبان، یعنی تضمین رابطه تن من با هستی، که اگر این تضمین را برداریم، زبان مکانیکی میشود که جایگاه آن منحصر به فرهنگ واژگان است. هر واژه، در رابطه با نسبت جایگاه من به هستی تعریف میشود. در واقع تعریف واژه حاصل نمیشود، مگر در نسبت رابطه با هستی. همانقدر که تن من در جهان جاری است، واژگان هم در جهان جاری هستند و این دو در جهان هستی، برهمکنش دارند. زبان سیال است، لذا قطعیت و قالب مطلق ندارد.
با گذر از دوران عقلگرایی دکارتی، تجربهگرایی ظهور میکند
شعیری گفت: واژه به تنهایی و خارج از من معنا ندارد و زبان یعنی هستی بهعلاوه من. در دیدگاه مرلوپونتی هر واژه آگاهی(شعور) دارد، چنانکه در شعر سپهری، سنگ این شعور را دارد. اگر تن را بنا به دیدگاه زبانشناسان انتزاعی حذف کنیم و برای زبان یک جایگاه تقلیلگرا قائل باشیم، معنای واژه را محدود میکنیم و آن را محروم از هستی خود میکنیم. حتی در یک فضای یکسان هم تنها به یک اندازه، جهان را ادراک نمیکنند. رویکردهای نوین نظیر جغرافیای ادبیات، فضای نشانهای را در شکلگیری معنا موثر میداند، حال آنکه مرلوپونتی، تن را در این فضای جغرافیایی عامل اساسی ارتباط میداند.
مرلوپونتی میافزاید که هر موقعیتی که من در آن حاضرم، موقعیت خاص و ویژهای است که تعیینکننده کنشها و واکنشهای من نسبت به چیزی است. زبان همینگونه و از جنس توحید موقعیت است و به واسطه غفلت از قابلیتهای گسترده زبان، استفاده از آن بیشتر صورت مکانیکی پیدا میکند. اگر من بهعنوان سوژه با جهتگیری ادراکی خودم نسبت به جهان حاضرم پس تن من همواره زمانمند و مکانمند است. وقتی با شنیدن عبارتی خندهدار، واکنشهای ما در موقعیتهای مختلف مثل خانه، محل کار، جمع دوستان و... یکسان نیست و به همان میزان خنده تولید نمیکند، بدین معناست که موقعیت جغرافیایی که تن من در آن قرار دارد، کنشها و واکنشهای یکسانی نسبت به آن ندارد.
از همین روست که واژگانی مثل نماز یا سحر، در ماه رمضان با سایر ماههای سال، یکسان نیست چون تن من در ماه رمضان، ادراک متفاوتی از نماز و سحر نسبت به سایر ماههای سال دارد.
تن و ذهن دو روی یک سکه هستند
استاد دانشگاه تربیت مدرس در ادامه سخنرانیاش گفت: من با تنم بر جهان گشودهام و جهان با تنش بر من گشوده است و زبان، بین این دو در رفت و آمد است و اینگونه معنا مییابد. لذا نمیتوان آنگونه که ساختارگرایان یا زبانشناسان انتزاعی و فلاسفه عقلگرا معتقد بودند، زبان را به یک نشانه انتزاعی تقلیل داد و باید اعتراف کرد که واژه بخشی از من و من بخشی از واژه هستم و بدون یکدیگر، کامل نیستیم. واژه رابطهای با تجربه تن دارد.
شعیری در جمعبندی این بخش از صحبتهای خود گفت: واژه و معنای واژه، یعنی معنای تن من در ارتباط با هستی، معنای واژه یعنی گشوده بودن تن من بر تن هستی، هر واژهای موقعیت جغرافیایی(فضا) است که با روان و تن من مرتبط است و واژه بدون تن من، تنها معنای کاربردی صرف دارد.
در ادامه نشست شعیری با ذکر نمونههایی از ترجمه شایگان به نقد آنها پرداخت و گفت: شایگان در بخشهای زیادی از ترجمه شعر سپهری هم عملکرد شایستهای داشته و زحمت او ستودنی است اما در موارد قابل توجهی هم به واسطه افزودن، کاستن، ترجمه کلمه به کلمه و فنی(تکنیکی)، نتوانسته رشته اتصال و نخ ارتباط مخاطب با شعر را حفظ کند.
وی افزود: این ترجمه غلط نیست، اما روح، روان، طول، عرض و عمق شعر، چیز دیگری است.
در نخستین مثال از نقد ترجمه شایگان، شعیری به بخشی از شعر سهراب اشاره کرد که میگوید: «کوزه شکست، من آبم»
شعیری توضیح داد: شایگان در اینجا، لفظ آب که در شعر سهراب، معنای مهمی دارد را با لفظ «محتوا» جایگزین کرده و نوشته است: «کوزه شکست، من محتوای آن هستم»
یا در جای دیگر، وقتی سهراب میگوید: «در گلستانه چه بوی علفی میآید. من در این آبادی پی چیزی میگشتم» شایگان واژه «آبادی» را «اینجا» ترجمه کرده که از فضای آبادی دور است.
شعیری در ادامه به این نکته اشاره داشت که شایگان در موضع ترجمه، از تمام موارد «با» و «تا» در ترجمه شعر سهراب، تکنیکی و مشابه فرهنگ واژگان عمل کرده است.
همچنین مفهوم و ارزش «آب» و «باران» در منطقه کویری مثل کاشان، با معنای همین واژهها در ذهن مخاطب فرانسوی متفاوت است و آن ارزندگی و حیاتبخش بودن را ندارد. لذا بهتر میبود برای روشن شدن مخاطب، در مواردی از پاورقی استفاده میکرد.
وی در پایان خاطرنشان کرد: گر چه سایر ترجمههای شایگان در حوزه فلسفه – که زمینه تخصصی اوست – و حتی ادبیات، بسیار درخشان هستند اما نوع مواجهه با شعر سهراب، باید متفاوت باشد. سهراب، جهان را تن به تن کشف میکند و واژهها از تن او میآیند. لذا در موضع ترجمه ما هم باید خواننده را به فضای شعر او بیاوریم نه اینکه محتوای آن را با مابهازای زبان مقصد، جایگزین کنیم.
در بخش پایانی نشست، شعیری با تاکید روی تسلط شایگان بر زبان فرانسه و فارسی و همچنین حوزه فلسفه، اظهار کرد که او در برخی موارد به ترجمه مکانیکی دست زده و نتوانسته حق مطلب را آن چنان که باید، ادا کند.