فرهنگ امروز/ ژاله آموزگار
من به فردگرایی در تحلیل یک اثر عقیدهای ندارم، بنابراین آنچه در مورد شاهنامه برای من اهمیت دارد، اندیشههای فردوسیساز است. البته فردوسی نهایت منت را بر سر ما دارد و من در این اصلا شکی ندارم و فکر نکنید که ذرهای قصد کاهش مقام او را دارم.
در مورد آنچه برای سرودن شاهنامه در دسترس فردوسی است، بحثهای زیادی مطرح شده. در موردش بسیار نوشتهاند. بعضیها معتقد به تاثیر روایتهای شفاهی هم هستند. آقای دکتر خالقی مخالف این موضوع هستند و عقیده دارند همه از روی شاهنامه ابومنصوری بوده است. میدانیم خداینامهای که به شاهنامه ابومنصوری تبدیل شده، دو روایت دارد؛ یکی روایتهای موبدی است و دیگری روایتهایی که مسائل دینی در آنها کمتر است. اینها حاصل فرهنگ آن دورهاند و نمیتوانیم بگوییم مال یک نفر است. عقیده من بر این است که فقط این منابع هم نیستند و احتمالا فردوسی منابع مختلفی را در دسترس داشته و از این سعه صدر هم برخوردار بوده است که به همه چیز نگاه کند و به عنوان یک حکیم، همه روایتها را ببیند. شخصیت برجستهای که همه ما به او مدیونیم. من یکی، دو مقاله در مورد فردوسی نوشتم. یکی از آنها «خویشکاری فردوسی» نام دارد. براساس آنچه از اسطورههای قبل از اسلام شناختهام و رویشان کار کردهام، به من میگوید که فردوسی به قهرمانهای پیش از دوره خود چرخشی داده. این چرخش را فردوسی به آن قهرمانها داده یا فرهنگ آن زمان؟ به نمونههای کوچکی در اینجا اشاره میکنم. مثلا ما در اسطورههای باستانیمان proto type (پیشنمونه) انسان را داریم. مثلا کیومرث یکی از این پیشنمونههای انسانی است که خیلی هم جالب است و میتواند موضوع بحث مستقلی باشد. بعد از آن مشی و مشیانه را داریم که نمونه آدم و حوا هستند. فردوسی یا آن فرهنگ فردوسیساز، اصلا وارد مقوله انسان نخستین نمیشود و یکدفعه شروع میکند که وقتی آفتاب وارد برج حمل شد، کیومرث کدخدا شد. دیگر کاری ندارد که کدخدای کجا. این در حقیقت برگردان شخصیتهاست برای اینکه مطابق خواست جامعه روز دربیایند. ما در هیچ قسمت از شاهنامه اسمی از مشی و مشیانه نمیبینیم. در حالی که مثلا در تاریخهای دیگر مثل تاریخ بلعمی، مسعودی و... میبینیم، ولی فردوسی داستانش را طوری روایت میکند که نه برخوردی با باورهای اسلامی دوران داشته باشد و نه از راه خودش منحرف شود. این هنر و خویشکاری فردوسی است. اینهاست که از فردوسی، فردوسی میسازد. چرخش قهرمانان در شاهنامه موضوع مهمی است که حوادث را هر چه بیشتر قابل لمس میکند. مثلا اگر کیکاووس به آسمان میرود، در اسطوره میتوانیم بگوییم دیوها او را فریب دادند و او به آسمان پرواز کرد و به مرز روشنایی و تاریکی رسید و... ولی او این را میآورد و به یک حالت ملموسی میرساند. مثل پروراندن عقاب که برای هر کس قابل لمس است.گ
روزنامه اعتماد