فرهنگ امروز/ مهدی میرابی: ده سال پیش نقد ادبی را به شیوه امروزی نمیشناختیم و چه اندوهگین که فاصله بین تولید داستان با تولید نقد اینقدر زیاد بود! این خلاء و فضای حایل را شبهنقدهایی پر میکردند که خود در معرض اتهام بودند؛ اما به دلیل آنکه نقدی نظاممند بر پایه استدلالها و نظریههای ادبی وجود نداشت آنها امکان رشد و نمو پیدا میکردند و مورد پذیرش مخاطبان قرار میگرفت. در کنار این رویه اشتباه که رواج داشت، جریانی آثار برخی نویسندگان زبده و بنام را به خاطر دیدگاهها و گرایشهای مذهبیشان که مورد پسند نظام حاکم نبود ایدئولوژیکوار تقبیح و تخریب میکرد؛ که البته نه تنها کمکی به ریزش مخاطبان آن نویسندگان نکرد بلکه به اعتبارشان افزود.
با ظهور عناصر و افراد برجسته حوزه نقد که دانش آموخته عالی آن بودند شاهد تحولی شگرف در این حوزه شدیم. تحولی که جامعه ادبی به شدت تشنه و نیازمند آن بود؛ تا هم جایگاه ادبیات داستانی ایران را در میان سایر ملل تقویت کند و هم تولید آثار از منظر تکنیک، مبانی و سبکهای جدید عقب نماند.
حسین پاینده به چهار روش (تألیف، ترجمه، نقد و آموزش) هم سهم بزرگی در این تحول داشته است و هم نقش بسیار سازندهای در گذار از نقد سنتی رایج به نقد ادبی مدرن ایفا کرده است.
در دوران نقد ادبی نو، نقد را از چند زاویه و به شیوههای متفاوتی میتوان وصف کرد؛ لذا مثل خود اثر هنری شرح واحدی ندارد. به عبارتی وقتی هنر برای عرضه خود نسخه ثابتی ندارد تعریف نقد آن هم در یک قالب نمیگنجد.
در اثر هنری گاه به لایه هایی از متن بر میخوریم که صرفا از راه نقد، معنا و مفهوم پیدا میکنند. امّا فراتر از آن به لایههای تاریکتر و مبهمتری هم میرسیم که خالقاش گرچه در ارائه آن نقش داشته اما اطلاع و آگاهی از مفهومِ چندگانهاش نداشته است. پس منتقد با «کشف» به آن بخشها پی میبرد و مفهوم آن را «خلق» میکند. به معنای دیگر در خلق اثر با خالق متن شریک است. با استناد به این رابطه مکانیکی میتوان استنتاج کرد نقد متون مثل خود متون (رمان، داستان، شعر و ...) در ردیف آثار هنریاند. از همین رو مثل سایر علوم نیست که صرفا از راه تحصیلات کسب شود و حتی تجربه، ابتکار و خلاقیت هم به تنهایی کافی نخواهد بود.
همه این الزامات افزون بر پژوهش علمی در سطوح بالا (که ذکر آن رفت) میتواند منتقدی را تربیت کند که در مسائل پیچیده و پرتنوع آن صاحب نظر باشد و اجازه پیدا کند دست به تألیف و تولید کتابهای مرجع بزند. به بیان خلاصهتر تجربه، علم و ابتکار باید تنگاتنگ هم برای یک منتقد از راه درستی طی شود. توجه به این نکته مهم است که اگر راه حرفهای بودن در این هنر از کلاف در هم پیچ و سختیهای سرسامآور نمی گذشت استادان برجسته آن در این کشور پهناور عده قلیلی نبودند. چسبندگی و وابستگی این علوم و حرفه به فلسفه و ادبیات غرب خود گواه بر اسرار پیچیده آن دارد که پیشرفت در آن بدون آشنایی به زبانْ و تسلط بر تاریخچه و ادبیات محل شکلگیری آن میسر نیست.
ابتکار در بومیکردن تألیف این نوع کتابهای مرجع (دو جلدی نظریه و نقد ادبی: درسنامهای میان رشتهای) که بتوان از روی آن نقد ادبی را فرا گرفت و در ردیف کتابهای دانشگاهی دستهبندی و با جوایز متعدد آن را ستایش و تحسین کرد نشان از این دارد که نویسندهاش توانسته آن را از این مسیر سخت و پرتلاطم به سلامت عبور دهد.
از سایر مزایای نقد که بگذریم تأثیر و سود نقد تنها کمک به درک و فهم متون ادبی نیست، بلکه تربیت منتقدین از دیگر دست آوردهای آن است. اگر امروز از رمانها و داستانهای مدرن به خوبی استقبال می شود صرفا به این دلیل نیست که چون در عصر مدرن هستیم این آثار اغلب تولید و دیده می شوند بلکه بخش عمده آن به این دلیل است که مخاطبان معنا و مفهوم آن را به خوبی درک میکنند و قدرت تحلیل پیدا کردهاند. نقد داستانهای مدرن نویسنده صاحب سبکی همچون سناپور که از طرف پاینده صورت گرفته است تأثیر بسزایی روی استقبال مخاطبان و دیده و خوانده شدن این نوع آثار دارد.
با وجود این هنوز بازار نقد رونق ندارد! و در حال پالایش است و شبه نقدها در فضای عمومی ادبیات در حال نفس کشیدن هستند. این فضای آلوده از نقد سطحی و من عندی را بیشتر نوقلمان تازهکاری استشمام میکنند که در حال آموختن هُنر داستانْنویسیاند و نه تنها در کانونها و محفلهای ادبی شاهد تولید این نمونه نقدها هستیم بلکه در کتابها هم با آن مواجهایم. برای ذکر نمونه نویسنده مطرح انگلیسی که به عنوان منتقد هم شناخته میشد گاه هنگام نقد دچار انحرافاتی شده است.
کتابی که با عنوان «درباره رمان و داستان کوتاه اثر سامرست موآم با ترجم کاوه دهگان» منتشر شده است بیشتر شامل سلایق و نظرات این نویسنده در مورد ده آثار برجسته دنیاست تا صرفا نقدی نظاممند بر پایه استدلالها و نظریههای مهم ادبی. از همین رو ترجمه این کتاب اگر در زمره نقد رمان قرار بگیرد نه تنها کمکی به فهم و آموزش نقد نمیکند بلکه مخاطبان را به گمراهی و سردرگمی سوق میدهد چون از روی اعتبار نام او ممکن است نقدهای او هم مورد پسند و پذیرش قرار بگیرد.
با همه این تفاسیر کتابهایی از این دست (نظریه و نقد ادبی: درسنامهای میان رشتهای) که بتواند از جنبههای گوناگون (میان رشتهای) دست به تحلیل و نقد دقیق آثار داخلی بزند و همزمان بتواند مبانی تکنیکی و جنبههای کیفی و آموزشی خود را حفظ کند از سوی مؤلفان داخلی بسیار کم تولید میشود. بنابراین نباید از این نکته غافل ماند که در کنار حسین پاینده باید صاحبان اندیشه با آثار مشابه دیگری بتوانند در قلمرو ادبیات ایران حضور مؤثر داشته باشند و از زوایای اندیشه خود دست به رمزگشایی متون بزنند تا جامعه ادبی از وجود دیگر مؤلفان و محققان این حوزه سود ببرد. آن وقت نقد ادبی که در حال نضج گرفتن است با شتاب بیشتری به مرحله ی تکامل میرسد.
ایبنا