فرهنگ امروز/ مهسا کلانکی: «فقر تفکر فلسفی و الزامات تمدن و توسعه در ایران» عنوان کتابی به قلم رضا صدوقی، پژوهشگر فلسفه علم است که این اثر را حاصل حدود سی سال پژوهش خود برای شناخت مفاهیم تمدن و توسعه و ریشهیابی دلایل توسعهنیافتگی ایران از طریق مطالعه آثار کتابهای متعدد نویسندگان صاحبنظر در این زمینه و گفت و شنود با نخبگان و دانشجویان دانسته است.
نویسنده در فصل اول «منظومه تعاریف» را قرار داده است. «اندیشههای سقراط و افلاطون» و «اندیشههای ارسطو، معلم اول» عناوین فصلهای سوم و چهارم است.«عصر طلایی اندیشه در ایران» عنوان فصل پنجم است. «اندیشههای عرفانی بایزید بسطامی» و «اندیشههای علمی خورازمی در ریاضیات و نجوم»، « اندیشههای عرفانی منصور حلاج» در کنار «اندیشههای هنری رودکی در شعر و موسیقی» عناوین فصلهای ششم تا نهم است.
فارابی و اندیشه مدینه فاضله وی، اندیشههای هنری فردوسی - شاهنامه سند هویت ایرانی و اندیشه علمی ابوریحان بیرونی در ریاضیات و نجوم، اندیشههای علمی، هنری و فلسفی خیام، اندیشههای جمشید کاشانی در ریاضیات و نجوم»، دلایل طلوع و افول عصر طلایی اندیشه در ایران، «نوزایی و روشنفکری» و «آسیبشناسی فلسفه در ایران» عناوین دیگر فصلهای کتاب است.
نویسنده در پشت جلد کتاب نوشته است: «آرمانگرایی مرزهای یک تمدن را تعیین میکند و واقعگرایی ساختن تمدن در یک ساختار سه بعدی علم در طول، هنر در عرض، و فلسفه در ارتفاع را بر عهده دارد... فلسفه مستقل از آنچه که دین به اتکای وحی برای آخرت انسان تدارک دیده است، به اتکای عقل سازوکارهای حقوقی، سیاسی و اقتصادی را برای بهزیستی انسان در این دنیا تحت عنوان تمدن و توسعه فراهم میآورد. توسعه نشاندهنده کیفیت تمدن است و رسیدن به توسعه پایدار یعنی کیفیت بخشی مستمر به تمدن، مستلزم وجود آزادی و استقرار واقعگرایی میباشد. این در حالی است که آرمانگرایی با آزادی و واقعگرایی در تقابل و تضاد قرار دارد».
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی ایبنا با رضا صدوقی، مولف این کتاب است.
برخی معتقد هستند پس از دوران طلایی علم در ایران، علم از ایران به یونان رفته است. دیدگاه شما درباره صادر شدن علم از ایران به کشورهای غربی چیست؟
علم متعلق به بشریت است؛ ایران و یونان ندارد. در زمینههایی که تاریخ ایران آباد بوده تاریخ یونان هم همانگونه بوده است. در اینجا تمدنهایی بودهاند و انسانهایی زندگی کردهاند و بین اینها متفکرانی پیدا شده. دوران عصر طلایی به این دلیل است که دویست سال بعد از اسلام جنبشی تحت عنوان رنسانس ایجاد شد. این رنسانس در واقع مقدار زیادی متاثر از اندیشههای ایران قبل از اسلام، اندیشههای یونان و اندیشههای دیگر بوده است. مترجمانی که در این دوره ترجمه کردهاند کارشان منجر به تحول فکری شده که من نام آن را عصر طلایی اندیشه گذاشتهام. در آن دوره از قرن سوم تا قرن هفتم هجری است.
پرسشی درباره فصلبندی کتاب وجود دارد. چرا برخی بر اساس دوران و برخی بر اساس افراد و زندگی آنها است. برای مثال از عصر طلایی اندیشه گفتهاید و بعد به افراد پرداختهاید. در جایی از کتاب به اندیشههای منصور حلاج اشاره کردهاید. ترتیب کتاب چرا این گونه است؟
ترتیب کتاب ترتیبی تاریخی است. یعنی اندیشمندانی که در ایران زندگی میکردهاند به ترتیب تاریخی بیان شدهاند. بر اساس تاریخ تولد و تاریخ وفاتشان. به فهرست اسامی اگر دقت کنیم ترتیب تاریخی رعایت شده است. نوع اندیشه بعضی علمی، برخی هنری و برخی هم فلسفی بوده است.
حال در عصر حاضر از نگاه شما تفکر فلسفی وجود دارد؟
تفکر فلسفی قطعا وجود دارد. اما ممکن است ما نسبت به آن بیاعتنا باشیم. وقتی تفکر نقاد داشته باشیم تفکر فلسفی هم داریم. به عنوان مثال شخصی که متنی را خوانده و نسبت به آن فکر کرده است و به این نتیجه رسیده این متن با واقعیت تطبیق نمیکند یا به عنوان کسی که فکر میکند متنی درست نیست باید آن متن را نقد کند و یا با مولف آن بحث کند که این میشود آغاز تفکر فلسفی و هیچ ضدیتی با عقیده شیعه و سنی ندارد . دین ما هم به ما سفارش کرده است که چرایی موضوع را باید پیدا کنیم. تفکر نقاد به معنی مخالف و دشمن نیست. نقد مانند صیقلی است که روی الماس میدهند؛ سخت هست اما سختی که براق میکند.
در کتاب به کتابسوزی در دوران صفویه اشاره کردهاید، در حالیکه در هیچ اثری به این کتابسوزیها در این دوره تاریخی اشاره نشده است. کمی درباره آن توضیح دهید؟
صفویه به آن شکل که اسکندر و مغول کتابسوزی کردهاند، نکرده است؛ بلکه فضایی را به وجود آوردند که کتابهای حاصل تحقیقات دانشمندان ایرانی در آن فضا به باد رفت و افرادی آمدند که غالبا یهودی بودند و از فرصت استفاده و این آثار را ترجمه کردند. در قرن دهم که صفویه روی کار آمد، پای خارجیان در زمان شاه عباس به ایران باز شد و این گروه کتابها را به اروپا بردند و ترجمه کردند و در این زمان آثار رازی، ابن سینا و ابوریحان بیرونی ترجمه شد. ممکن است سوالی پیش بیاید ترجمه شدن که بردن نیست؟ اما این ترجمهها بردن بودند چون کتابهای خطی بود و یک یا دو نسخه بیشتر نداشتند. زمانی که ترجمه را از ایران خارج میکنند مثل این است که کتاب را سوزانده باشند. در واقع کتابسوزان صفویان به علت آتش نبود، بلکه به دلیل عدم توجه به این آثار تاریخی بود که این آثار را با سهلانگاری به باد دادند.
در بخشی از کتاب اشاره کردهاید، بحران تفکر فلسفی مشکلی برای ایران امروز و ایران فرداست. آیا ایران با این تاریخ خود فاقد تفکر فلسفی پایدار است؟ به نظر شما با این پیشرفتهایی که امروز حاصل شده آیا نتوانستیم در سطح تفکر فلسفی پیشرفت کنیم؟
ایران را در حال حاضر با یکی از کشورهای اروپایی مقایسه کنیم؛ افرادی که در رشته پزشکی در کشورهای پیشرفته هستند هیچ امتیازی بر پزشکان ایرانی ندارند. حتی اگر محققان ریاضی را با کسانی که در علم ریاضیات دنیا کار میکنند مقایسه کنیم میبینیم سواد آنها بیشتر از ایرانیان نیست. در بعد تمدنسازی از نظر علمی هیچ کمبودی نداریم و علم کلی جامعه هیچ تفاوتی با کشورهای پیشرفته دنیا ندارد و با کشورهای توسعهیافته برابری میکنیم.
در بخشی از کتاب اشاره کردهاید که کاروان علم پس از صفویان دچار عقبافتادگی شد. ترجمههایی که از کشور خارج شد را مسبب این اتفاق میدانید و یا حکومتهایی که بعد از صفویان بر روی کار آمدند در این باره توجهی نداشتند؟
اگر بخواهیم تاریخ ۲۵۰۰ ساله را نگاه کنیم یک دوره قبل از اسلام دارد که فرمان آزادیبخش کوروش صادر شد که بردگی را آزاد میکند. این عظمت در آن دوره بوده، ولی وقتی به دوره ساسانیان رسیدیم در این دوره به خاطر حاکمیت مطلق موبدان توسعه پیدا میکند و سلطه موبدان باعث سقوط ساسانیان شد. زمانی که اسلام وارد ایران میشود کتابهای فقهی تماما ایرانی میشود به همین دلیل میگوییم اسلام در ایران یک دین هویتی است. ورود اسلام عصر طلایی علم را از قرن سوم تا هفتم به وجود آورد. این قرون اوج تلالوی اندیشههای ایران است. قرن هشتم تا دهم به دلیل کتابسوزی مغول تمدن طلایی دچار فروپاشی میشود. در قرن دهم از آن آشفتگیهای مربوط به سیصدسال حاکمیت مغول دورهای را میبینیم که آشفتگی حاکمیت است. صفویه تنها دولتی است که در آن بعد از هزار سال دوباره ایران از نظر جغرافیایی از افغانستان آغاز میشود تا دریای مدیترانه. عظمتی که دولت صفوی داشت بینظیر بوده و در واقع یک رقیب برای دولت عثمانی به حساب میآمده. متاسفانه پادشاهان صفوی نوعی تعصبات خشک مذهبی دارند که این تعصبات باعث میشود مردمی که شیعه نبودند جلای وطن بکنند و آن کتابها را ترجمه کنند و اینگونه آثاری که از دوره طلایی بوده است به خارج منتقل میشود. بعضی معتقدند زیرساخت رنسانس متاثر از کتابهایی بود که از ابن سینا، رازی، ابوریحان و به ویژه خوارزمی ترجمه شد. وقتی این موارد را میبینیم متوجه میشویم چه سرمایههای عظیم فکری در دوره صفویه از ایران از دست رفت و از قرن دهم به بعد عملا نخبهای را در سطح جهان نداریم.
ایبنا