به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از اسلاوی ژیژک است که توسط علیرضا غفاری ترجمه شده است.
در این ایام گاهی به سرم میزند که کاش من هم مبتلا شوم – به این شیوه دستکم عدم قطعیت و سرگردانی تمام میشود. اضطرابم افزایش پیدا کرده است و نمود واضحش خوابم است. تا هفته قبل مشتاقانه منتظر فرارسیدن شب بودم چراکه نهایتاً میتوانستم برای فراموش کردن ترسهای روزمره به خواب پناه ببرم؛ اما اکنون ورق برگشته است و از خواب هم میترسم چراکه کابوسها در رویاهایم احاطهام میکنند و موجب میشوند تا از ترس بیدار شوم – کابوسها درباره واقعیتی هستند که انتظارم را میکشد.
اما واقعیت چیست؟ النکا زوپانچیچ به شیوه بیعیب و نقصی آن را صورتبندی کرده است و اجازه دهید تا من هم راه او را ادامه دهم. این روزها اغلب میشنویم که اگر بخواهیم بر تبعات اپیدمی فعلی چیره شویم تغییرات اجتماعی رادیکال ضروری است. (خود من نیز چنین اعتقادی را ترویج میکنم) اما موضوع این است که تغییرات رادیکال هماکنون نیز در حال وقوع است.
اپیدمی ویروس کرونا ما را با چیزی که در نظرمان ناممکن جلوه میکرد مواجه کرده است. ما نمیتوانستیم رخ دادن چیزی شبیه به این ویروس را در زندگی روزمرهمان تصور کنیم- جهانی که میشناختیم از حرکت ایستاده است، تمامی کشورها دچار محدودیت و قرنطینه شدهاند، بسیاری از ما در یک آپارتمان محصور شدهایم (چه میشود گفت درباره آنهایی که حتی همین حداقل احتیاط ایمنی را هم ندارند؟) و در مقابلمان آیندهی نامعلومی قرار دارد که حتی اگر اکثرمان زنده بمانیم ابر-بحران اقتصادی پیش رویمان ایستاده است.
معنای این قضیه آن است که کنش ما در این شرایط بایستی معطوف به انجام ناممکن باشد- چیزی که به نظر میرسد در تعامل با نظم جهانی موجود ناممکن است.
ناممکن رخ داده است، جهان ما متوقف شده است و اکنون برای اجتناب از بدترین چیز بایستی ناممکن را انجام دهیم؛ اما این ناممکن چیست؟
به نظرم بزرگترین تهدید نه بازگشت بهنوعی بربریت آشکار یا اصل خشونتآمیز بقا همراه با بینظمی عمومی یا ترس از آزار دادن یا غیره (اگرچه با امکان از بین رفتن سلامت و برخی خدمات عمومی چنین فرضی اصلاً بعید نیست) بلکه بیش از آن بربریت با چهرهای انسانی است که ترسناک است- ابعاد ظالمانه اصل بقا که با تأسف و حتی دلسوزی اجرا شدند و درعینحال توسط دیدگاههای کارشناسان مشروعیت یافتند.
اصل بقای سالمترینها
هر مشاهدهگر دقیقی بهآسانی میتواند متوجه تغییر در لحن صاحبان قدرت هنگام مواجهه با مردم باشد: آنها درحالیکه تلاش میکنند تا اطمینان و آرامش را نشان دهند بهطور منظم پیشبینیهای هولناکی را بر زبان میآورند؛ احتمالاً حدود دو سال زمان میبرد تا پاندمی چرخهاش را طی کند و نهایتاً ویروس ۶۰- الی ۷۰ درصد مردم جهان را مبتلا میکند که از این میزان میلیونها نفر جانشان را از دست خواهند داد.
بهطور خلاصه پیام دقیق آنها این است که بایستی فرض بنیادین اخلاق اجتماعی را اصلاح کنیم: اصل مراقبت از افراد مسن و ضعیف. برای مثال در ایتالیا فرض بر این است که اگر بحران ویروس شدیدتر شود بیماران بالای ۸۰ سال یا کسانی که بیماریهای مزمن دارند بهسادگی رها میشوند تا بمیرند.
پذیرش منطق «اصل بقای سالمترینها» حتی از اصل بنیادین اخلاق نظامی هم تخطی میکند اصلی که میگوید بعد از نبرد ابتدا افرادی که جراحات سنگینتری دارند بایستی درمان شوند حتی اگر شانس زنده ماندنشان بسیار کم باشد. (البته چنین اصلی نباید شگفتزدهمان کند چراکه با نگاهی دقیقتر میتوان رد این اصل را در بیمارستانها و در رفتار با بیماران سرطانی مشاهده کرد).
من در این نقطه برای اجتناب از بدفهمی موضع یک رئالیست تمامعیار را اتخاذ میکنم- فرض بگیریم که بایستی داروهایی تولید کرد که مرگی بدون درد را برای بیماری لاعلاج رقم زده و آنها را از رنج کشیدن بیهوده خلاص کنند؛ اما در این صورت بایستی اولویت اول ما نه اقتصادی بلکه مبتنی بر کمک بلاشرط (قطعنظر از هزینههای زنده نگه داشتنشان) به افرادی باشد که نیاز به کمک دارند.
لذا با احترامی که برای جورجو آگامبن قائلم اما با دیدگاه وی درباره بحران فعلی مخالفم. از دید آگامبن «جامعه ما دیگر به هیچ چیزی جز حیات برهنه باور ندارد. واضح است که ایتالیاییها بهموجب خطر مبتلا شدن، در عمل ترتیب قربانی کردن هر چیزی را دادهاند– شرایط عادی زندگی، ارتباطات اجتماعی، کار، حتی روابط دوستانه، عواطف و باورهای سیاسی و مذهبی. حیات برهنه – و خطر از دست دادنش- نه عامل اتحاد مردم که موجب جدایی و گمراهیشان است».
اما قضایا پیچیدهتر از این است چراکه اگر من حامل ویروس باشم حفظ فاصله جسمانی نشاندهنده احترام به دیگران است. مثلاً پسرانم از من فاصله میگیرند تا مبادا من مبتلا شوم (چراکه اگر آنها مبتلا شوند بهبود مییابند اما چنین بیماری میتواند برای من کشنده باشد)
مسئولیت شخصی
در روزهای اخیر مکرراً گفته میشود که هرکدام از ما مسئولیت شخصی داریم و بایستی تابع قوانین جدید باشیم. رسانهها مملو از داستانها درباره افرادی است که با رفتار سوءشان خود و بقیه را دچار دردسر کردهاند (شخصی وارد مغازه شد و شروع به سرفه کرد…). مسئله در اینجا همانند مسئله اکولوژی است که رسانهها در آنجا نیز مکرراً بر مسئولیت شخصیمان تأکید میکنند (آیا روزنامههای تاریخ گذشته را بازیافت کردید…)
چنین تمرکزی بر مسئولیت شخصی به همان اندازه که ضروری است از سوی دیگر میتواند کارکردی مانند ایدئولوژی داشته و پرسش مهم از چگونگی تغییر کل نظام اجتماعی و اقتصادیمان را تیرهوتار کند. مبارزه علیه ویروس کرونا تنها با مبارزه علیه ابهامات ایدئولوژیک معنادار است و هر دوی اینها بخشی از مبارزه کلی اکولوژیک است. همانطور که کیت جونز رئیس بخش اکولوژی و تنوع زیستی UCL اشاره میکند انتقال بیماری از طبیعت به انسان «هزینه پنهان توسعه اقتصادی بشر است.»
در ادامه جونز میگوید: «در هر اقلیم و محیط زیستی تعداد زیادی از انسانها زیست میکنند. ما به شکل وسیعی در مکانهای بکر وارد میشویم و این نقاط را بیشتر و بیشتر در معرض خطر قرار میدهیم. ما سکونتگاههایمان را در نقاطی که ویروسها بهراحتی منتقل میشوند برپا میکنیم و وقتی ویروسی جدید از راه میرسد حیران میشویم».
میتوان نتیجه گرفت که بیمه سلامت جهانی نباید تنها مختص به انسانها باشد بلکه طبیعت را نیز بایستی مشمول این بیمه کرد – ویروسها به گیاهان (مانند سیبزمینی، گندم و زیتون) که منبع اصلی غذای انسانهاست نیز حمله میکنند. ما بایستی همیشه تصویری جامع از جهانی که در آن زندگی میکنیم و پارادوکسهایی که درونش وجود دارد در ذهنمان داشته باشیم.
برای مثال جالب است بدانیم – البته اگر به آمارهای رسمی در باب میزان جانباختگان اعتماد کنیم- تعداد نفوسی که چین توانست با محدودیت اعمالشده (به خاطر کرونا) نجات دهد بیشتر از تعدادی بود که توسط این ویروس کشته شدند. در این زمینه مارشال برک متخصص اقتصاد منابع محیطی میگوید ارتباط وثیقی بین کیفیت هوای آلوده و میزان مرگومیرهای مرتبط با آن وجود دارد. وی میگوید با چنین فرضی -اگرچه گفتنش عجیب است – این سوال پیش میآید که آیا زندگیهایی که به سبب کاهش آلودگی در پی تبعات اقتصادی کووید ۱۹ حفظ شدهاند بیشتر از میزان مرگومیری نیست که توسط ویروس رخ داده است. به نظرم جواب به این پرسش حتی با نگاهی بسیار محافظهکارانه بهطور واضحی مثبت است. وی میگوید تنها در چین طی دو ماه گذشته بر اثر کاهش در میزان آلودگی جان ۴ هزار کودک زیر ۵ سال و ۷۳ هزار بزرگسال بالای ۷۰ سال حفظ شده است.
بحران سهگانه: پزشکی، اقتصادی، ذهنی
ما در بحران سهگانهای قرار داریم: بحران پزشکی (اپیدمی کنونی)، بحران اقتصادی (پیامد اپیدمی ضربات سختی به آن خواهد زد) و بحران سلامت ذهنی (که نباید ناچیز پنداشت) - تعامل بنیادین زندگی میلیونها نفر از هم پاشیده است و این تغییر بر همهچیز (از مسافرتهای هوایی در تعطیلات تا ارتباطات جسمانی روزمره) اثرگذار خواهد بود. ما بایستی اندیشیدن به خارج از تعاملات مبتنی بر سود و بازار سهام را بیاموزیم و راه دیگری برای تولید و اختصاص دادن منابع ضروری پیدا کنیم. گفته میشود وقتی مسئولان آگاهی مییابند که یک شرکت میلیونها ماسک را نگه داشته تا در فرصت مناسب به فروش برساند بایستی بدون هیچ مذاکرهای با آن شرکت تمامی ماسکها را مصادره کنند.
رسانهها گزارش دادهاند که ترامپ پیشنهادی یک بیلیون دلاری به یک شرکت داروهای زیستی به نام CureVac واقع در توبینگن ارائه داده است تا واکسن را منحصر به ایالاتمتحده کند. ینس اشپان وزیر بهداشت آلمان گفت که کنترل شرکت CureVac توسط دولت ترامپ ممکن نیست. CureVac واکسن را برای همه جهان میسازد و نه برای کشورهای خاص. ما در اینجا شاهد نمونهای از کشمکش بین تمدن و بربریت هستیم. در همین حال ترامپ مجبور به توسل به لایحه فعالیت تولید دفاعی میشود که بر طبق آن دولت اجازه مییابد تا از افزایش تولید بخش خصوصی در حیطه تجهیزات ضروری پزشکی اطمینان حاصل کند.
اوایل هفته جاری ترامپ طرح کنترل بخش خصوصی را اعلام کرد. وی گفت به لایحه فدرال که به دولت اجازهی در دست گرفتن امور بخش خصوصی را در شرایط پاندمیک میدهد متوسل میشود. وی اضافه کرد که طرحی را امضا میکند که به وی اقتدار هدایت مستقیم تولید صنعتی داخلی را «در مواردی که نیاز است» میدهد.
چند هفته قبل زمانی که من از کلمه «کمونیسم» استفاده کردم مورد تمسخر قرار گرفتم اما حالا «ترامپ از طرحهایی برای کنترل بخش خصوصی خبر میدهد» - کسی میتواند تصور کند که چنین حرفی برای یک هفته قبل است؟
این تازه ابتدای راه است – بسیاری از ابعاد مشابه دیگر در پی میآیند، خود- سازماندهی محلی وابسته به جوامع ضرورتی است که با زیر فشار قرار گرفتن نظام بهداشت دولتها تحقق مییابد. برای برخی از ما قرنطینه کردن و زنده ماندن کافی نیست، خدمات عمومی اساسی مانند برق، غذا و ذخیره دارویی بایستی تأمین شود. (برای انجام کارهای عمومی ضروری بهزودی نیاز به فهرستی از افراد بهبودیافته داریم که حداقل برای مدتزمانی مصون هستند)
این نه یک بینش کمونیستی بلکه کمونیسمی است که با التزامات بقای برهنه خودش را تحمیل میکند. شوربختانه نسخهای از چیزی است که در شوروی سال ۱۹۱۸ «کمونیسم جنگی» نامیده میشد.
همانطور که گفته شد در یک بحران همه ما سوسیالیست هستیم- حتی دولت ترامپ شکلی از کمک حداقل درآمد را در نظر گرفته است (هزار دلار برای هر شهروند بزرگسال). تریلیونها دلار برخلاف قوانین بازار صرف خواهد شد –اما چگونه، کجا و برای چه کسی؟ آیا این سوسیالیسم اجراشده سوسیالیسمی به نفع ثروتمندان است (یادمان باشد در سال ۲۰۰۸ بانکها با ضمانت از ورشکستگی نجات پیدا کردند درحالیکه میلیونها انسان عادی سرمایههای اندکشان را از دست دادند)؟ آیا اپیدمی به فصل دیگری از داستان غمانگیز و طولانی آنچه نویسنده کانادایی و فعال اجتماعی نائومی کلاین «سرمایهداری فاجعهگستر» مینامد ختم خواهد شد یا نظم جهانی جدیدی (تا حد امکان معقولتر و البته متعادلتر) ظهور خواهد کرد؟