به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ متن زیر ترجمه ای است از نیویورک تایمز:
اتفاقات خیلی سریع در حال رخ دادن است؛ منظور فقط اتفاقات مربوط به کوید 19 نیست. دیروز انگار شش سال و نیم پیش بود. برای نویسندگان شاخکهای ویروس کرونا هر روز بیشتر حساس میشود اما همه چیز کپی است. اما اگر همه نویسندگان در سراسر دنیا شروع به نوشتن درباره یک موضوع کنند چه اتفاقی رخ میدهد؟ آیا همه نویسندگان یک سال دیگر گزارش کتابهایشان را به صورت همزمان تحویل میدهند؟
طبیعت تراژدی این است که بیشار از اینکه هدیه دهد تلفات میگیرد اما تراژدیها بعضی از شخصیتهای مهم ادبی را به دنیا معرفی کردهاند.. دوره «افسردگی بزرگ» در آمریکا موجب خلق «خوشههای خشم» شد. در اسپانیا تفتیش عقاید مذهبی در کلیسا موجب خلق «دن کیشوت» شد. طاعون موجب خلق «طاعون» شد و حتی شکسپیر هم در دوران قرنطینه آثاری را نوشت.
از دیدگاه هنری باید اجازه داد تا تراژدی از بین برود سپس به هنر اجازه بروز بدهد. «دن کیشوت» هم یک قرن پس از تفتیش عقاید در اسپانیا نوشته شد. باید به هنر اجازه دهیم تا به بهترین شکل خود را ارائه دهد. در حال حاضر حواسمان پرت است اما اوضاع بهتر میشود (کی و چقدرش را نمیدانیم) و سپس چه اتفاقی رخ میدهد؟ صحنه اول فیم «ضربه و جیغ» را به یاد آورید که دو نویسنده در حال یادداشت برداشتن از یک دعوا هستند! و بر سر آنچه دیگری نباید بنویسد صحبت میکنند.
خوب میدانیم که در آینده این نوع رفتار که چه کسی زودتر در این باره بنویسد محدود و عجیب به نظر میرسد. باید از اتفاقات دور شد تا تأثیر نوشته بیشتر شود. به کتابهایی که بعد از یازدهم سپتامبر نوشته شد نگاهی بیندازید. هنوز خام است. تازه یاد گرفتهایم جنگ جهانی اول را بنویسم و داستانهایش را هنرمندانه روایت کنیم. نویسندگان هم مانند دیگر افراد جامعه دوست دارند برای بقا عصاره زندگی را ثبت کنند.
این دوره خاص تحت تأثیر این میل انسان به بقا است. بخشی از آن به این دلیل است که پاسخ انسان به فجایعی مانند حمله تروریستی، طوفان، یا تیراندازی در مدارس حضور در فضای باز و اعلام مرگ کنایه است. مانند شخصیت اصلی کتاب «دفتر کار» نوشته استیو کارل که به خیابان میآید، فریاد میزند، و ورشکسته شدن خود را اعلام میکند: «من ورشکسته شدم!»
وقتی ویروس کرونا از دنیا عبور کند صادقانه اعلام میکنیم پس از مدتها از شر یک کابوس بینالمللی خلاص شدیم اما آخرین باری نخواهد که از کلمه «کرونا» استفاده میکنیم. در توضیح پستهای اینستاگرامی پس از قرنطینه تا مدتها کلمه کرونا را خواهیم دید اما در حال حاضر احساس میکنیم باید وقار خود را در شبکههای اجتماعی نشان دهیم تا حال دنیا خوب باشد و این همان اتفاق مضر برای نوشتن کتاب است.
یکشنبه هفته گذشته ساعت هفت صبح تصمیم گرفتم تا کافه موردعلاقهام پیادهروی کنم و با فاصله از دیگران حرکت کنم. دقیقاً صبح روز بعدی بود که فرانسه و اسپانیا همه تجارتهای غیرضروری را تعطیل اعلام کرده بودند. وقتی وارد خیابان شدم هیچکس نبود؛ در کافه هم هیچ مشتری نبود که بخواهم فاصلهام را حفظ کنم. در راه برگشت اشک از چشمانم جاری شد و به روی صورتم لغزید.
نیازی به گریه نبود. چه انتظاری داشتم؟ چه کسی ساعت هفت صبح روز تعطیل در خیابان منهتن قدم میزند؟ در بهترین شرایط هم این خیابان پاتوق آدمهای ثروتمند است.
خیلی زود آدمها وارد این خیابان میشوند، امیدوارم که با هم تجمع نکنند. ایتالیاییها بار دیگر سگهایشان را برای پیادهروی به خیابان میآورند. البته الان هم ایتالیاییها طاقت ندارند آواز سر ندهند. با وجود حسرتی که آن روز خوردم دلم نمیخواست آن لحظه تمام شود. آن اشکها کاری کردند که اضطراب نتوانست انجام دهد: نقطهای خوب بر روی حقیقت گذاشتند. و این احساسی است که با خواندن داستانهای مربوط به این فاجعه باید به ما دست دهد. داستانها آراممان میکنند. دنیای جدید را در آسایش بیشتری قرار میدهند. در حال حاضر چنین رمانهایی کالای لوکس غیرممکنی به نظر میرسند اما مطمئنم همه ما در حال نکتهبرداری هستیم و شرایط را زیر نظر گرفتهایم. باید منتظر ماند و دید چه کسی این بار داستانی قوی به جهان ارائه میکند.