فرهنگ امروز/ شهاب فضلی: کرت ونهگات جونیور، متولد ۱۱ نوامبر ۱۹۲۲ میلادی در ایندیاناپولیس ایالات متحده که بیشتر به خاطر غنای آثار خود در حوزه ادبیات علمی-تخیلی و کمدی سیاه شناخته میشود و میتوان او را متعلق به مکتب پست مدرنیسم ادبی دانست. ونهگات به دنبال فارغ التحصیلی از دانشگاه به صورت داوطلب به جبهه جنگ جهانی دوم در اروپا اعزام و خیلی زود به دست آلمانها اسیر شد. او در اردوگاه اسرای درسدن شاهد بمباران این شهر توسط نیروهای متفقین بود که بیش از صد و سی و پنج هزار کشته بر جا گذاشت. دوران اسارت او در درسدن و فجایعی که در اروپای به تازگی صنعتیشده دید، اثر عمیقی بر جهانبینی او و زندگی ادبیاش گذاشت. او که بعد از بازگشت به ایالات متحده به تحصیل در رشته مردمشناسی پرداخت، به واسطه عدم پذیرش پایاننامه خود نتوانست فارغ التحصیل شود. گر چه او هم مثل بسیار دیگر از نوابغ گریزان از فضای آکادمیک، در واکنشی جالب همین پایاننامه رد شده را بزرگترین دستاورد خود برای فرهنگ میداند. او که به دنبال انتشار نخستین اثرش «پیانوی خودنواز» در سال ۱۹۵۱، به طور حرفهای وارد فضای نویسندگی شد سرانجام چنین روزی از سال ۲۰۰۷ در نیویورک به حیات خود پایان داد چرا که بررسیها نشان میداد مرگ او ناشی از صدمه مغزی بر اثر سقوط بوده است. از مهمترین آثار ونهگات میتوان به «سلاخخانه شماره ۵»، «گهواره گربه» و «صبحانه قهرمانان» اشاره کرد.
ونهگات در ایران
در ایران اما آشناییمان با ونهگات را احتمالا بیش از هر کس مرهون «علیاصغر بهرامی» باشیم که برای اولین بار به ترجمه آثار او دست زد و در سال ۱۳۷۲ «سلاخخانه شماره ۵» را رونه بازار نشر کرد. بهرامی همچنین کسی است که با ۶ عنوان، بیش از هر مترجم دیگری به ترجمه آثار ونهگات دست زده است. او بعد از سلاخخانه شماره ۵، شب مادر را در سال ۱۳۸۰، گالاپاگوس را در سال ۱۳۸۲، گهواره گربه را در ۱۳۸۳، مردی بدون وطن را در ۱۳۸۷ و در نهایت، افسونگران تایتان را در ۱۳۹۰ برای ادبیات ایران به یادگار گذاشت. از دیگر مترجمانی که هر کدام بیش از یک مورد ترجمه از آثار ونهگات داشتهاند میتوان به «راضیه رحمانی»(مترجم صبحانه قهرمانان)، «مصطفی رضیئی» و «حسین شهرابی» اشاره کرد. به مناسبت سیزدهمین سالروز درگذشت ونهگات، گفتوگویی با علیرضا متیننیا که سال گذشته، «مرد آبرنگی» یا همان «ریشآبی» را بهعنوان اثری دیگر از ونهگات به دست نشر سپرد انجام دادیم.
متیننیا درباره اینکه چرا به سراغ ترجمه اثری از ونهگات رفته میگوید: «دلیل اصلی آن، سادهنویسی ونهگات در عین کشش داستانی و توصیفات درخشان است که او را به نویسندهای محبوب تبدیل کردهاست.»
ونهگات و گریز از تکنولوژی
نکتهای که در مورد ونهگات به چشم میخورد این است که او بر خلاف بسیاری دیگر از نویسندگان علمی-تخیلی، نه تنها در مدح علم نمینوشت، بلکه به طور خاص در «گهواره گربه»، تصویری از دانشمندان ارائه میدهد که دیوانگانی بیخرد و کوتهنظر هستند. آنها را کسانی میداند که فقط حل مساله برایشان اهمیت دارد و به عواقب و نتایج آن فکر نمیکنند و حاصل این بیخردی را میتوان فقدان عنصر «حکمت» در دنیای برساخته دست دانشمندان دانست. او اروپای صنعتی را به چشم میبیند و اینکه حاصل جهش تکنولوژیک، جنگاوری و افتادن انسانهای ظاهرا متمدن به جان یکدیگر بوده و جنگی که در نهایت حدود ۵۰ میلیون نفر را به کام مرگ میکشاند. ای بسا تجربه عینی این شرایط هم روی تکنولوژیگریزی ونهگات اثر گذاشته باشد.
متیننیا در این رابطه میگوید: «قطعا میتوان نگاه ونهگات به علمگرایی را متاثر از تجربه عینی او در مواجهه با جنگ دانست. او هرگز میانه خوبی با تکنولوژی روز نداشت و مثلا در نقلقولهایی که در اواخر عمرش منتشر شده به صراحت میگوید با اینترنت ارتباط برقرار نمیکنم. حتی سایت شخصی او هم توسط دیگری اداره میشده است و برای نگارش مطالب خود هرگز از کامپیوتر و دستگاههای تایپ استفاده نمیکرده و تا انتها به قلم و کاغذ وفادار بوده است. او علم را بیشتر مخرب میداند تا مفید، و شخصا انسانی سنتگرا بوده است.»
ونهگات و تجربه آخرالزمانی
از جمله مسائل بسیار اثرگذار بر نگرش ونهگات، تجربه بمباران یک شهر و قتل عام مردم بوده و شرایطی که او در نهایت به نحو معجزهآسایی از آن رهایی مییابد. متیننیا درباره این مساله میافزاید: «ونهگات درباره «بازماندگی» بسیار گفته است و این مساله به تجربیات شخصی او در زندگی برمیگردد. زمانی که او داوطلبانه به جبهه جنگ جهانی دوم پیوست و بعد از اسارت، جزء معدود افرادی بود که زنده ماند و میتوان سرنخی از یک نگاه را احساس کرد که بشر با این رویه به سوی نابودی پیش میرود.»
ونهگات و جنون خانوادگی
از جنون خانوادگی او، همه جا صحبت فراوان شدهاست اما تاثیر این مساله روی آثار او و دنیای تخیلی که ساخته، شاید تا کنون کمتر صحبت به میان آمده باشد.
متیننیا میگوید: «جنون او در حدی بوده که پسرش هم در این رابطه کتاب نوشته است. او در کتاب «مرد آبرنگی»(ریشآبی) شخصیت «رابو کارابکیان» را خلق میکند که زمینههایی از همین جنون را با خود دارد و به زعم بسیاری از صاحبنظران که آن را تحلیل کردهاند، این شخصیت میتواند خود ونهگات باشد. از جمله دلایل مطرح شده برای آن هم میتوان به یکسان بودن نام همسر محبوب این شخصیت در داستان و همسر ونهگات یا قیاس سبک نوظهور «اکسپرسیونیسم انتزاعی» در نقاشی با «پستمدرنیسم ادبی» اشاره کرد. مساله دیگر آن، رابطه با زنان است که چه کارابکیان و چه ونهگات، روابط موفقی با زنان نداشتهاند و در مجموع معتقدم از همگسیختگی افکار او به شدت روی آثارش اثر گذاشته است. این میزان اثرگذاری در سلاخخانه شماره ۵ هم مشهود است و میتوان آن را متاثر از تجربه عینی ونهگات در جنگ دانست.»
نگاه ونهگات به ماهیت انسان
متیننیا درباره نگاه ونهگات به انسان و انسانیت نیز میگوید: «او را با «جورج اورول» قیاس میکنند از این منظر که در عین تمرکز و دغدغهمندی نسبت به اخلاقیات جامعه، در آثار خود به سیاست و شخصیتهای سیاسی هم طعنه میزند. ونهگات انسانشناس بود و آنچه از او شناختهام به من نشان میدهد که برای انسان سنتی، ارزش بیشتری نسبت به انسان مدرن قائل بوده است، هر چه بیشتر روی محور زمان پیش میرویم گویی که انسان مسیر را اشتباه رفته باشد، انسانیت رنگ میبازد. در همان کتاب «ریشآبی»، شخصیتی وجود دارد به شدت سنتی و منزجر از همه مظاهر دنیای مدرن. این شخصیت، وقتی متوجه میشود رابو کارابکیان با خانمی به موزه رفتهاند، به قدری خشمگین میشود که میگوید اگر به خانه میآمدم و تو را با او روی تخت میدیدم انقدر به هم نمیریختم تا اینکه فهمیدم به سمت هنر معاصر و مسائل دنیای نو رفتهاید. در نهایت اینکه به نظر نمیرسد ونهگات، فرجام خوشی را چشمانتظار آینده بشر ببیند.»
ونهگات و تاثیر روی ادبیات جهان
متیننیا در پایان راجع به این مساله خاطرنشان میکند: «ونهگات کار خود را با تاثیر از کسانی مثل مارک تواین و جیمز جویس در ادبیات آغاز کرد اما کار بدیع و ماندگار او برای ادبیات در عین سادهنویسی، پیوند زدن ادبیات، فلسفه و علم به نحوی منحصر به فرد بود. او در یکی از داستانهای خود بیماری جدیدی را مطرح میکند که افراد بر اثر آمیختگی مفرط با علم و تکنولوژی به آن مبتلا میشوند که هم نگاه فلسفی او را نشان میدهد و هم اشرافی که در حوزه علم دارد.»
ترجمه آثار ونهگات در ایران
در انتها و در اشاره به سایر نمونههای مطرح از ترجمه آثار ونهگات در ایران مطابق خط زمانی میتوان به «گهواره گربه» در سال ۱۳۸۳ توسط مهتاب کلانتری و منصوره وفایی، «مرد بیوطن» در سال ۱۳۸۶ توسط حسین شهرابی همچنین توسط پریسا سلیمانزاده بههمراه زیبا گنجی، «محبوس» در سال ۱۳۹۰ توسط علی شیعهعلی، «صبحانه قهرمانان» در سال ۱۳۹۳ توسط راضیه رحمانی، «پیانوی خودنواز» در سال ۱۳۹۵ توسط زهرا طراوتی، «سلاخخانه شماره ۵» در همان سال توسط طاهره عباسی، «پسری که از دخترها فراری بود» در همان سال به طور مشترک توسط مینا و مهدی آذری و «خدا حفظتان کند آقای رزواتر» در سال ۱۳۹۶ توسط محمد حسینیمقدم اشاره کرد.
ایبنا