شناسهٔ خبر: 61879 - سرویس دیگر رسانه ها

روایت‌هایی کمتر خوانده شده از مرد ماکاندویی/ مروری به چند کتاب گابریل گارسیا مارکز در آستانه ششمین سالمرگش

  

فرهنگ امروز/ بهمن فاطمی

نام گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی و برنده جایزه نوبل در سال 1982 در ایران و شاید تا حد زیادی در جهان، بیشتر با چند اثر بیشتر شناخته ‌شده او به یاد می‌آید. در راس همه این آثار «صد سال تنهایی» او قرار دارد که به ویژه با ترجمه بسیار درخشان بهمن فرزانه در ایران اثری پرطرفدار است. جدای از آن چند کتاب دیگر مارکز هم هست که در زمره کتاب‌های پرطرفدار او قرار می‌گیرد. از آن میان می‌توان به «کسی به رییس‌جمهور نامه نمی‌نویسد»، «پاییز پدر سالار» و ... اشاره کرد.
با این حال مارکز تنها در این چند اثر که البته آثار مهمی هم هستند، خلاصه نمی‌شود. در ادامه به مناسبت ششمین سالمرگ او مروری خواهیم کرد به تعدادی از کتاب‌های او.

از عشق و شیاطین دیگر
عشق و بازدارنده‌های آن
«از عشق و شیاطین دیگر» قصه دختر نوجوانی است که طی سفری به شهر، دچار حادثه گازگرفتگی توسط یک سگ می‎شود. او پیش از آن بر اثر بی‌توجهی پدر و مادرش، با بردگان آفریقایی (یوروبایی) و کنار آنها و با آداب و رسوم‎شان رشد می‌‎کند. حادثه‌ای که برای او پیش می‎آید هم بر اثر نزدیکی او با آن بردگان است، چراکه یک روز او با یکی از آنها به شهر می‌رود و یک سگ هار گازش می‌گیرد. پدر سییروا ماریا که یک نجیب‌زاده رو به زوال است، تلاش می‌کند او را درمان کند و در عین حال می‌کوشد خبر اتفاقی که برای دخترش افتاده و لابد موجب آبروریزی خانواده‌ای نجیب‌زاده مانند آنهاست را پنهان نگه دارد.
تلاش پدر بی‌ثمر می‌ماند چون خبر به گوش اسقف منطقه می‌رسد. اسقف بر این عقیده است که شیاطین روح سییروا ماریا را تسخیر کرده‌اند. پدر روحانی از پدر سییروا ماریا می‌خواهد که برای نجات جان دخترش، او را به به صومعه تحویل دهد تا تحت نظارت آنجا، جن‌گیری روی او انجام شود. قصه از اینجا به بعد روایتگر دلباختگی پدر روحانی کایتانو دلاورا به ماریاست.
شخصیت اصلی این رمان «سییروا ماریا دل تودوس لوس آنگلس» نام دارد. دختر 12 ساله نجیب‌زاده‌ای که در حال زوال است. او بر اثر نزدیک شدن به بردگان یوروبایی حتی زبان‌های آنها را هم فرا می‌گیرد. مثل آنها رفتار می‌کند. به دروغ گفتن عادت دارد و بی‌آنکه توجهی جلب کند، به هر جایی که می‌خواهد می‌رود. رنج‌کشیدن‌های عمر جوانش از او شخصیتی پرخاشگر ساخته و در عین حال می‌خواهد شاد و آزاد باشد. در پایان کتاب جمله‌ای درباره مرگ او می‌خوانیم از این قرار که او بر اثر عشق مرد در حالی که سوءتغذیه سبب‌ساز مرگ او بوده است. دختری که بردگان او را به نام ماریا ماندینگا می‌شناسند. از آداب بردگان که متوجه او می‌شود، یکی این است وقتی که در دوران نوزادی بیمار شده بوده، دامینگا ده ادوینتو، برده‌ای که او را بزرگ می‌کرد، نذر کرده بوده که تا زمان عروسی ماریا موهای او را کوتاه نکند.
کتاب شخصیت‌های دیگری هم دارد؛ از جمله ایتانو سانتو دلائورا، معاون اسقف که عاشق ماریا می‌شود در حالی که از سوی کلیسا مامور انجام جن‌گیری روی او شده بود. اگرچه نهادهای مربوط به کلیسا زندگی سانتو دلائورا و معشوقش ماریا را نابود می‌کنند، اما دلائورا هیچ‌ وقت اعتقادات مذهبی خود را از دست نمی‌دهد.
اینگاسیو ده آلفردو، پدر سییروا ماریا، شخصیت دیگر رمان است. مردی که اگرچه تمایل به انجام کار درست دارد، اما ترس‌ها و ضعف‌هایش او را از این کار باز می‌دارد.
جاهد جهان‌شاهی، احمد گلشیری و کیومرث پارسای از جمله مترجمانی هستند که «از عشق و شیاطین دیگر» را به فارسی برگردانده‌اند.
زائران غریب
مصایب امریکای لاتینی بودن در خاک غریب
«زائران غریب» مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه مارکز است. داستان‌های این مجموعه، روایتگر بدبیاری‌های مردمان امریکای لاتین در جاهایی دور از سرزمین‌های‌شان و در اروپاست. مارکز به عنوان یک کلمبیایی که به خوبی با فرهنگ و آداب مردمان امریکای لاتین آشناست، از تجربه‌های زیست ‌شده خود در نوشتن داستان‌های این مجموعه بهره می‌گیرد و آن را با مهارت‌های روزنامه‌نگاری که زمانی حرفه‌اش بوده، در می‌آمیزد.
مارکز در جایی در یک گفت‌وگو عنوان کرده که داستان‌های مجموعه «زائران غریب» قطعا قطعاتی از خاطرات خود اوست که آنها را از دفتر گمشده‌اش بازسازی و بازآفرینی کرده است. 12 داستان کوتاه مارکز در «زائران غریب» ما را به دیدن مصایب مردمانی از امریکای لاتین در نبرد با بحران‌های وجودی خود در جغرافیا و فرهنگی بیگانه فرا می‌خواند و زندگی آدم‌هایی را روایت می‌کند که در برابر بحرانی که در تلاقی هویت خود با زندگی در خاک و سرزمینی بیگانه به آن دچارند، تلاش دارند تا معنایی به زندگی
خود ببخشند.
«قدیس، سفر به خیر آقای رییس‌جمهور! زیبای خفته! در هواپیما، نور، مثلِ آب است، بادِ شمال، وحشتِ ماهِ اوت، ماریا پراسرس، حرفه من، خواب دیدن است، فقط برای تلفن زدن آمده‌ام، هفده انگلیسی مسموم، تابستان خوش خانم «فوریس» و لکه‌های خون روی برف» داستان‌های
مجموعه هستند.
ترجمه فارسی صفدر تقی‌زاده از «زائران غریب» در ایران در دسترس خوانندگان آثار مارکز قرار دارد. این کتاب با نام‌های «سفر به خیر آقای رییس‌جمهور» و «قدیس» هم انتشار یافته است.

گزارش یک آدم‌ربایی
یک غیرداستانی پرفروش
مارکز جدای از آثاری که در حوزه ادبیات داستانی اعم از رمان و داستان کوتاه دارد، در حوزه‌های دیگر هم فعالیت نوشتاری داشته. «گزارش یک آدم‌ربایی» از آثاری است که او جدای از قلمرو ادبیات داستانی نوشته. کتاب، اثری غیرداستانی است که به ماجرای ربوده شدن و زندانی شدن تعدادی از چهره‌های سرشناس کلمبیا در دهه 90 میلادی می‌پردازد. به عبارتی موضوع کتاب ماجرای ربودن، زندانی‌ کردن و در نهایت رها کردن تعدادی از چهره‌های سرشناس کلمبیا در اوایل دهه ۱۹۹۰ توسط کارتل مدلین است. کارتل مدلین، یکی از کارتل‌های مواد مخدر بود که به وسیله پابلو اسکوبار ایجاد شده بود و مدیریت می‌شد.
«گزارش یک آدم‌ربایی» در سال ۱۹۹۶ به زبان اسپانیایی به چاپ اول رسید و در سال 1997 نسخه انگلیسی آن درآمد.
در ایران سه ترجمه فارسی از این کتاب به چاپ رسیده و منتشر شده است که نام جاهد جهانشاهی، کیومرث پارسای و فرزام حبیب اصفهانی به عنوان مترجم پای هر یک از این کتاب‌ها دیده می‌شود.
این کتاب در ایران بسیار خوانده شده و از آثار پرفروش در حوزه ادبیات داستانی محسوب می‎شود. چنانکه در سال 90 در مقطعی همه ترجمه‌های موجود از این کتاب در بازار نایاب شدند.
گزارش یک مرگ
قتل و تابوهای خانوادگی از نوع امریکای لاتین
این کتاب که عنوان آن در زبان اصلی «وقایع‌نگاری یک مرگ از پیش اعلام شده»، در ایران با نام «گزارش یک مرگ» ترجمه شده است. کتاب او در سال 1981 به زبان اسپانیایی منتشر شد و گلستان بعدها آن را از نسخه فرانسه به فارسی برگرداند.
مارکز در این داستان به روابط سنتی و ناموس‌پرستی اهالی امریکای لاتین می‌پردازد. کتاب برای نخستین‌بار در سال ۱۹۸۱ به چاپ رسید.
«وقایع‌نگاری یک مرگ از پیش اعلام شده» یا همان «گزارش یک مرگ» قصه کشته شدن جوانی به نام سانتیاگو ناصار به دست دو برادر را روایت می‌کند. مرگی که پس از 20 سال کماکان موضوعیت دارد و پای شاهدانش را به میان می‌کشد.
به نوعی می‌توان «گزارش یک مرگ» را داستانی درباره روابط سنتی و مسائل ناموسی مردمان امریکای لاتین دانست. کتابی که در میان داستان‌ها و رمان‌های مارکز، شاید بیشترین بهره را از تجربه روزنامه‌نگاری نویسنده‎اش برده است.
قصه از این قرار است که بایاردو سان رومان، ثروتمندی تازه‌وارد به روستایی در یک منطقه دور افتاده در کلمبیا (نزدیکی دریای کاراییب) با آنخِلا بیکاریو ازدواج می‌کند و پس از جشن ازدواج متوجه می‌شود که تازه‌عروسش باکره نیست. پیگیری‌های بایاردو او را به همراه همسرش راهی خانه همسر می‌کند و در آنجا آنخلا فرد گناهکار را معرفی می‌کند. جوانی به نام سانتیاگو ناصار که همسایه خانواده بیکاریو است. برادرهای آنخلا درصدد دفاع از آبروی خانواده برمی‎آیند. آنها به اکثر اهالی روستا اعلام می‌کنند که قصد کشتن سانتیاگو را دارند. هیچ یک از اهالی روستا تمهیدی برای منصرف کردن آنها به خرج نمی‌دهد. دلیلش این است که کسی حرف‌های آنها را جدی نمی‌گیرد. برادرها به سمت خانه سانتیاگو می‌روند و او را جلوی ورودی خانه خودش به ضرب چاقو به قتل می‌رسانند ... ۲۷ سال سال از این ماجرا می‌گذرد تا اینکه بهترین دوست سانتیاگو که در جریان ماجرا بود، قصه را تشریح می‌کند.

کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد
فقرِ شکننده نظامی پیر
«کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» را مارکز در ۱۹۵۷ در پاریس نوشت و در سال ۱۹۶۱ منتشر کرد. زمانی که «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» نوشته شد، مارکز تنها 30 سال داشت و به لحاظ اقتصادی در شرایط بسیار بدی به سر می‎برد. آنچه معمولا در مورد قصه این رمان کوتاه گفته می‌شود، این است که مارکز در این اثر قصه انتظار آدم‌ها برای پدید آوردن تحولی در زندگی ایستای‌شان را روایت می‌کند.
قصه «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» از این قرار است که یک سرهنگ پیر که سال‌ها پیش در یک جنگ داخلی حضور داشته و در مقام نظامی، خدماتی ارایه کرده، سال‌هاست منتظر است تا نامه‌ای از طرف دولت به دستش برسد که در حکم تایید استحقاق او برای گرفتن مقرری دولتی به پاس آن خدمات و حضور در جنگ باشد.
سرهنگ بنا دارد با دریافت مقرری دولتی، یک زندگی آبرومندانه برای خودش و همسرش ترتیب بدهد. او که پسرش هم چند ماه پیش حین توزیع مخفیانه اعلامیه‌های ضددولتی کشته شده و از او یک خروس جنگی باقی مانده، قصد پرورش خروس جنگی را هم دارد. روایت انتظار او برای دریافت نامه در رمان ادامه دارد و آن نامه هرگز به دستش نمی‌رسد. خروس جنگی نقش داستانی مهمی در کتاب دارد و سرهنگ به پیروزی خروس در جنگ‌هایش به چشم نوعی انتقام نگاه می‌کند. شرایط برای سرهنگ چنان دشوار می‌شود که او چاره‌ای ندارد جز اینکه بین تحمل زندگی دشوار و در عین حال حفظ و پرورش خروس یا فروش خروس و به دست آوردن پولی برای تسهیل شرایط زندگی، یکی را انتخاب کند.
شرایط بد اقتصادی سرهنگ را باید یادآور وضعیت مارکز در زمان نوشتن این رمان دانست. گفته شده است که مارکز شخصیت سرهنگ این رمان را از سرگذشت پدربزرگش که از سرهنگ‌های درگیر در جنگ‌های داخلی کلمبیا بود، الگوبرداری کرده است. از این جهت «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» یادآور «صد سال تنهایی» است که در آن هم مارکز از شخصیت پدربزرگ خود برای نوشتن رمان و روایت شخصیت سرهنگ آئولیانو بوئندیا الهام گرفته است.
«کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» را جهانبخش نورایی به فارسی برگردانده است.

یادداشت‌های پنج‌ساله
جذابیت‌هایی خارج از ادبیات داستانی
«یادداشت‌های پنج‌ساله» کتاب دیگری است که باز باید حساب آن را از آثار داستانی مارکز جدا کرد. این کتاب نه رمان است و نه داستان‌های کوتاه بلکه یادداشت‌هایی است که مارکز پیرامون موضوعات مختلف نوشته است. این یادداشت‌ها به لحاظ موضوع از مسائل مختلفی الهام می‌گیرند. از جایزه نوبل و آنچه نویسنده از آن به «بدیمنی» این جایزه یاد می‌کند تا عقاید مارکز درباره مسائلی چون سیاست، جامعه پیرامونش، مساله نوشتن و ... این کتاب اگرچه کمتر از داستان‌های مارکز خواندنی نیست، اما کمتر دیده شده و می‌توان گفت زیر سایه نام و آوازه آثاری چون «صد سال تنهایی» تا حد زیادی مغفول مانده است.
در یکی از یادداشت‌های کتاب که «شعر، در دسترس اطفال» نام دارد، مارکز ماجرای دختری را نوشته است که موضوع امتحانش رمان «صد سال تنهایی» بوده. او از پرسشی می‌نویسد که گویا معلم آن دختر –که پدرش دوست مارکز بوده- سر کلاس از شاگردش می‌پرسد و دختر را غافلگیر می‌کند، چراکه نه به آن جنبه از رمان فکر کرده بوده و نه هرگز از نویسنده‌اش که به واسطه پدر از نزدیک با او معاشرت داشته، چیزی در آن باره شنیده بوده. مارکز از نقل این ماجرا موضعی انتقادی در نظام آموزشی را مطرح می‌کند و از مدرسانی می‌گوید که دنبال معانی عجیب و غریبی در آثار ادبی هستند. معناهایی که گاهی ربطی به جهان اثر ندارند. مارکز معتقد است که «تدریس ادبیات باید صرفا راهنمایی خوبی برای کتاب خواندن باشد.»
ویژگی کتاب «یادداشت‌های پنج‌ساله» این است که به مدد قلم گیرای نویسنده، ساده‌ترین و به ظاهر کم‌ارزش‌ترین موضوعات هم به مطالبی خواندنی تبدیل شده‌اند. بالطبع بار دیگر باید برگردیم به روزنامه‌نگار بودن او و اینکه هر آنچه از زیر قلمش بیرون آمده، خوشخوان بوده. چنانکه همواره سهمی از شگردهای روزنامه‌نگارانه در ادبی‌ترین آثار او نیز دیده شده است. برای مثال چه با تعبیر «گزارش ژورنالیستی از صد سال یک خانواده» برای صد سال تنهایی موافق باشیم، چه نباشیم، نمی‌توانیم سهم روزنامه‌نگاری مارکز را در موفقیت آن رمان و نیز دیگر آثارش نادیده بگیریم. کتاب «یادداشت‌های پنج‌ساله» روی دیگر این سکه است، چراکه در این کتاب ما با یادداشت‌هایی روبه‌رو هستیم که اگرچه ماهیتا یادداشت هستند و نه داستان یا رمان، اما جلوه‌ها و مایه‌های ادبی و داستانی پررنگی در آنها دیده می‌شود و از این جهت می‌توان آنها را به عنوان بخش‌هایی از یک اثر داستانی هم خواند. 

روزنامه اعتماد