فرهنگ امروز/ صادق وفایی: طی چندسال گذشته، به دیدارها و گپوگفت صمیمانه در بهار با رضا میرچی عادت کرده بودم. اینمترجم ایرانی مقیم شهر پراگ، هرسال چندسفر به ایران دارد که هنگام حضور در خانه قدیمی پدریاش در تهران، همیشه فرصتی برای گفتگو درباره ادبیات، فرهنگ، تاریخ قرن بیستم و موضوعات مختلف دیگری از جمله دوران استیلای کمونیستها در چکسلواکی، نوشتههای ایوان کلیما، واسلاو هاول و … پیش میآمد.
در گفتگویی که اردیبهشت ۹۷ منتشر کردیم، وقتی از میرچی پرسیدم، در حال حاضر مشغول ترجمه چه کاری است، گفت: کتاب «نامه هایی به خانواده» را از کافکا ترجمه کرده که شامل آخرین نامههای کافکاست و این نامهها در یک کتابفروشی پیدا شدهاند. اینمترجم همچنین گفت
تعدادی مقاله و نوشته هم درباره کافکا ترجمه کرده که یکی از آنها مربوط به یکنویسنده آلمانی بهنام رنه استاش است. استاش معتقد است خلاف نظری که در عموم درباره کافکا شکل گرفته، او آدمی خوشگذران، دروغگو و خودپسند بوده که خانوادهاش را اصطلاحاً تلکه میکرده است. میرچی در آن گفتگو، گفت شخصیت داستاننویس کافکا با شخصیت واقعیاش تفاوت دارد. عدهای میگویند کافکا ضعف جسمانی داشته و توانایی ازدواج نداشته است. در حالیکه این طور نبوده و او بسیار آدم زرنگی بوده که دُم به تله نمی داده است. مشروح متن اینگفتگو، اینجا: «ادبیات به آخر خط نرسیده است / زبان داستاننویسی را بلد نیستیم» قابل دسترسی و مطالعه است.
خلاصه آنکه دغدغه میرچی برای شناساندن چیزی که خود، نیمه پنهان کافکا مینامید، طی چندسال گذشته از مسائل جدی و مهمی بوده که ذهن او را به مشغول کرده است. او در یکی از گفتگوهایمان گفته بود سالهای جوانیاش وقتی مطالعه کافکا در ایران مُد شده بود، با دیدن یکجمله در کتابی از او، مطالعه کافکا را اصطلاحاً بوسیده و کنار گذاشته است و آن جمله این بوده است: «احمقها هم میتوانند بخندند.» اما سالها بعد و پس از طی دوران جوانی، ایندغدغه در او شکل گرفته که کافکای واقعی یا همان نیمه پنهان کافکا را به مخاطبان ادبیات نشان بدهد؛ همان دغدغهای که علاوه بر رنه استاش، درون ایوان کلیما و رادک مالی از دیگر نویسندگان جمهوری چک هم شکل گرفته است. گفتگوی بعدیمان با میرچی که کافکا در آن حضور داشت، بهار سال ۹۸ منتشر شد: «شانس کافکا داشتن مداحی چون ماکس برود بود / روی دیگر آقای نویسنده» در اینگپوگفت هم کافکا را وسط گذاشتیم و درباره مسائلی از جمله اصلونسب یهودیاش، زندگی شخصیاش و نقش ماکس برود در شهرت ایننویسنده گپ زدیم. در همینگفتگو بود که میرچی نقلقولی از رنه استاش آورد؛ مبنی بر اینکه ماکس برود با شیوه معرفی کافکا به ما خیانت کرده است.
بهار ۹۸ همچنین مطلبی درباره نگاه ایوان کلیما به کافکا و آثارش نوشتم که اینجا: «کافکاشناسی با عینک ایوان کلیما / نوسان میان ترس از تنهایی و صمیمت» منتشر شد. در اینمطلب هم به درونگرایی کافکا، مابهازاهای بیرونی در داستانهایش و وجوه دیگر قلم و زندگیاش از دید کلیما پرداختم که مطالعهاش برای افرادی که ادبیات چک و کافکا را دنبال میکنند، بیفایده نخواهد بود.
اما بهار امسال که بهدلیل شیوع ویروس کرونا، سفر رضا میرچی به تهران لغو شد، گردهمایی دونفرهمان را با مطالعه جدیدترین ترجمه منتشرشده از او، برگزار کردم. اینکتاب با عنوان «فرانتس کافکا انسان زمان خود و زمان ما» به قلم رادک مالی نوشته و کشیده شده است و توضیحات و طرحهای گرافیکی رادک مالی نویسنده و شاعر اهل جمهوری چک را درباره کافکا، قلم و زندگیاش در بر میگیرد. ترجمه میرچی از اینکتاب دیماه ۹۸ توسط انتشارات جهان کتاب منتشر شد که در گفتگویی که در اینباره با او داشتم، (اینجا: «کافکا انسان زمان خود با تمام تمایلات و عشق به زندگی بوده است») به توضیحاتی درباره کتاب پیشرو پرداخت.
رادک مالی گرافیست و نویسنده اهل جمهوری چک، متولد سال ۱۹۷۷ است و کودکان و نوجوانان هم در جامعه مخاطبانش جا دارند. او ۴ کتاب در کارنامه دارد که یکی از آنها، «فرانتس کافکا انسان زمان خود و زمان ما» است. اینکتاب در سال ۲۰۱۷ منتشر شده است. اینکتاب علاوه بر اینکه شناختنامه ساده و مختصر کافکا و آثار اوست، نشاندهنده تلاش رادک مالی برای ارائه تصویر صحیح و واقعی از کافکاست؛ کافکایی که او معتقد است دارای دو شخصیت افسانهای و واقعی است و عموم مردم جهان، بیشتر به آن تصویر افسانهای توجه دارند.
در سال ۲۰۱۵ قوه قضائیه اسرائیل اعلام کرد با توجه به یهودیبودن فرانتس کافکا، مالک امتیاز آثار او باید تمام اسناد مکتوب بهجا مانده از ایننویسنده را به کتابخانه ملی بیتالمقدس بدهد. نوشتههای ایننویسنده طی دهههای گذشته سرنوشت جالبی داشتهاند. آثار کافکا در برههای که کمونیستها مشغول یکهتازی در اروپا بودند، توسط شوروی و حاکمیت کمونیستها ممنوع اعلام شده و از کتابخانههای عمومی جمع شدند اما در برهه و بازههای زمانی دیگر، نام ایننویسنده و افسانهای که رادک مالی میگوید حول نام او شکل گرفته، باعث رونق شهر پراگ و جذب توریست به این شهر تاریخی شده و در واقع باعث شده کافکا بهعنوان مشهورترین شهروند پراگ معرفی شود؛ نویسندهای که در زمان حیاتش، فقط داستانهای کوتاهش چاپ شدند و ۳ رمان نیمهتمامش پس از مرگش به چاپ رسیدند.
کافکا به اینمعروف است که اضطراب دائم و از خودبیگانگی انسان را در آثارش نشان داده است؛ همچنین ناامیدی انسان را تحت سیطره پدیده قدرت. رادک مالی یا میرچی، هیچکدام منکر قلم قدرتمند کافکا نیستند اما آنچه آنها در پی بیانش هستند، تصویر وارونهای است که از زندگی شخصی ایننویسنده ارائه شده و بهعنوان آینه داستانهایش در نظر گرفته شده است. مالی در کتابش، میخواهد مخاطب را به درک واقعی از کافکا و نوع نگاهش به زندگی بهعنوان یکنویسنده و همچنین فردی مثل همه آدمهای دیگر برساند. میرچی هم دلیل انتخاب اینکتاب را برای ترجمه، یکی سادهبودنش و دیگری خط بطلانبودنش بر افسانهبافیهای معمول درباره کافکا عنوان میکند. اینمترجم میگوید کافکا آلمانی مینوشت ولی چکی فکر میکرد و باید او را یک یهودیزاده پراگی با خلق و خوی رایج محیط زندگیاش دانست.
یکی از تذکرات میرچی در اینکتاب، درباره عنوان داستانی از کافکاست که در ایران با نام «محاکمه» شناخته میشود. اینمترجم میگوید Ortel که به محاکمه ترجمه شده، بهتر بود با عنوان «حکم» ترجمه شود. چون عبارت «محاکمه» تا اندازهای نارسا و خارج از مضمون داستان مذکور است. در واقع کافکا در اینداستان، از حکمی که زندگی انسان براساس آن رقم میخورد، سخن گفته است؛ حکمی که در بیشتر موارد سخت و غیرقابل تحمل و تغییرناپذیر است.
رادک مالی با شروع بحث کتاب، در جایگاه مقدمه میگوید آثار کافکا، در شهرت جهانی و افتخاری که او کسب کرده، سهم کافی ندارند بلکه عوامل دیگری بودهاند که باعث شهرت بینالمللی کافکا شدهاند. مالی تلاش کرده در اینکتاب به یکجمعبندی از اینمساله برسد که کافکا چه نوشت و چگونه نوشت. یکی از اولین اصول و نتیجهگیریهایش هم این است که اینامکان وجود دارد که نوشتههای کافکا از احساسات شدیدی سرچشمه گرفته باشند که ناشی از فرهنگ چندسده اقلیت یهودی و منقرضشده پراگ بودهاند. اواخر قرن نوزدهم که کافکا متولد شد، چک هنوز بخشی از پادشاهی اتریش مجارستان محسوب میشد و زبان رسمیاش آلمانی بود. درنتیجه بر سر رسمیت زبان چکی بهعنوان زبان اصلی، اختلافات سیاسی زیادی وجود داشت. شهروندان آلمانیزبان دیگر در اکثریت نبودند ولی یهودیان ادغامشده عمدتاً زبان آلمانی را حفظ کردند. کافکا همچنین در برههای از زندگیاش به حسیدیسم (مسیر شرقی یهودیت) علاقهمند شد. او تئاترهای یهودی لهستان را که با زبان ییدیش اجرا میشدند، دنبال میکرد و تحت تأثیر ماکس برود، با جنبش صهیونیسم در تماس بوده است. کافکا در سالهای پایانی عمرش بهطور جدی به فکر مهاجرت به فلسطین بود. یعنی او هم به سرزمین موعود یهودیان معتقد شده بود.
یکی از موضوعات مهم درباره مشکلات خانوادگی کافکا این است که خودش، یکآینده را برای خود متصور بوده و پدرومادرش آیندهای دیگر را. پدر کافکا مردی مقتدر بوده که خانواده را با اقتدار اداره میکرده است. به گفته رادک مالی، تصور او از زندگی جداگانه آیندهاش، بسیار با آنچه پدر و مادر برایش برنامهریزی کرده بودند، متفاوت بوده و کافکا قادر به برآورده کردن انتظارات آنها نبوده است. بههمیندلیل بیشتر تنشهای بازتابیافته در اغلب داستانها و رمانهایش برگرفته از اینواقعیت هستند. میرچی هم در گفتگوهایمان به نکته جالبی اشاره کرده بود؛ اینکه کافکا نه با پردهدری و رویارویی مستقیم، بلکه با داستانهایش از پدر مقتدر خود انتقام میگرفته است. کافکا ۳ خواهر داشته که هر سه در اردوگاههای کار اجباری نازیها جان دادند. نزدیکترین فرد هم در خانواده به او، خواهرش اوتلیه بوده که ۹ سال از او کوچکتر است و هردو درد مشترک مقاومت، برابر مقررات اجباری پدر را داشتهاند. اتلا در سالهای بعد زندگی با مردی به نام جوزف دیوید ازدواج کرد که رادک مالی اشاره کوچکی به او کرده و گفته بعدها حامی واقعی و محرم اسرار کافکا شد. مالی بخشی از یکی از نامههای کافکا به پدرش را در کتاب آورده که در آن به یکی از خاطرات تلخ کودکیاش اشاره دارد؛ شبی که مدام برای آب التماس میکرده و پدرش پس از چندبار تهدید او را به بالکن برده و برای چندلحظه در را به رویش میبندد. البته کافکا اشاره کرده که قطعاً تشنه نبوده و شاید برای اذیت و سرگرمی التماس میکرده، اما در ادامه نامهاش به پدر نوشته است: تنها میخواهم روش آموزشی تو و تأثیر آن بر شخص خودم را نشان دهم.
مالی میگوید تصویر یکانسان دمدمیمزاج و آرام که فقط عاشق نوشتن است و ناچار بوده تن به کار منفور اداری و کارمندی بدهد، از جمله افسانههای بیشماری است که درباره شخصیت کافکا شکل گرفته است. در واقع کافکا مردی بوده که علاقهمندیهای زیادی داشته و از ورزش هم اجتناب نداشته است. او فارغالتحصیل رشته حقوق، و هنگام نوشتن به سروصدا بسیار حساس بوده است. مالی معتقد است سایه سنگین فضای ظالمانه قدرت اداری در آثار کافکا، باعث اینبرداشت اشتباهِ مخاطبان شده که شخصیت کافکا را با نارضایتیاش از کاری که مشغولش بوده، پیوند بدهند. درحالیکه او کارمند بسیار توانایی بوده و کارش را هم بسیار خوب انجام میداده است؛ حتی فراتر از چارچوب وظایف اداری. کافکا تا مقام معاون کل اداره هم پیشرفت کرد و بهدلیل موقعیت شغلی و البته وضعیت جسمیاش از خدمت در جنگ جهانی اول معاف شد. رادک مالی میگوید او بین همکارانش مردی محبوب بوده و آنچنان که در بسیاری از نامههایش نوشته، نسبت به کارش بیعلاقه نبوده است. بد نیست در اینفراز یکیادآوری از گفتگویم با میرچی داشته باشم که در آن، میگفت کافکا با نوشتن نامههای فریبنده، کاری میکرده مادرش از دادن پول به او، امتناع نداشته باشد.
مالی در فرازی از کتاب «فرانتس کافکا انسان زمان خود و زمان ما» میگوید اینکه فرانتس کافکا همواره بهعنوان فردی تنها، منزوی و مضطرب مطرح شده، تا حد زیادی واقعیت دارد اما در عینحال دوستانی هم داشته که با آنها سرگرم و بهطور متقابل باعث سرگرمیشان شود. در ادامه همینبحث است که پای ماکس برود به داستان زندگی کافکا باز میشود. مالی میگوید برود که بخش بزرگی از شهرت کافکا بهخاطر اوست، تا اندازهای پیام کافکا را مطابق سلیقه خودش ساخته و در اینکار البته نیت پاک و صادقانه داشته است. ماکس برود بیشک یکی از دوستان نزدیک و معتمد کافکا بوده و با او به کافه، استخر، گردش و سفر میرفته است. ایندو همچنین آثار یکدیگر را هم میخواندند؛ چون برود هم نویسنده بوده و در مجموع، مالی معتقد است ماکس برود با چاپ آثار کافکا، در ساخت افسانهای که حول شخصیت ایننویسنده شکل گرفته، مشارکت داشته و سهیم است. کافکا در برههای زندگی کاریاش، مسئول بازدید از کارخانهها بود که در همانبرهه، بهگفته رادک مالی، مرخصیهای بیشتری طلب میکرد و اینمرخصیها صرف مسافرت میشدند؛ از ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۱ و همراه با ماکس برود. او در اینبازه زمانی سفرهایی تفریحی به فرانسه، آلمان، ایتالیا و سوئیس داشته است. این، هم یکی از جملات مهم کتاب رادک مالی درباره علاقه کافکا به سفر و تفریح است: «فرانتس همیشه خود را کاملاً برای سفر آماده میکرد.»
کافکا در ارتباط با زنان هم انسانی ناکام معرفی شده که البته گپوگفتهای سالانهام با رضا میرچی درباره اینمساله بیانگر تحقیقاتی است که پژوهشگران درباره زندگی کافکا انجام دادند و به این نتیجه رسیدهاند که او با وجود شکستهایی که در زمینه ازدواج و تشکیل زندگی داشته، خود را از نعمت وجود زنان محروم نساخته است. بههرحال، فلیسه باوروا، یولیه وهوریزکوا، میلنا یسنسکا و دورا دیامانتوا زنانی هستند که کافکا سعی بر ازدواج با آنها داشت و در اینزمینه ناکام ماند. نامزدی خود با فلیسه را دوبار به هم زد و در نهایت قصد داشت با مورد آخری یعنی دیامانتوا به فلسطین مهاجرت کند که مرگ امانش نداد و کافکا بر اثر بیماری ریه، در آغوش همینزن جان داد. مالی به اصل و نسب یهودی اینزنها هم اشاره کرده است. البته درباره مورد سوم یعنی میلنا یسنسکا، به این اکتفا کرده که او زنی ۱۴ سال جوانتر از فرانتس، فارغالتحصیل دبیرستان مینروا و روزنامهنگاری آزاداندیش بوده است و اشارهای به یهودیبودنش نکرده است. بههرحال کافکا قصد داشته با آخرین عشقش به فلسطین مهاجرت کند تا آنجا رستورانی باز کنند تا دورا آشپزی و فرانتس پیشخدمتی کند.
از دیگر مسائل مهمی که میرچی و رادک مالی روی آن تاکید دارند، داستان مسخ و اجتناب اکید کافکا از تصویرسازی برای اینقصه است. کافکا در سالهای زندگیاش هرگز اجازه نداده نوشتههایش همراه با تصویر و طراحی منتشر شوند و میرچی در گفتگوهایمان، اینمساله را ناشی از رندی و هوشمندی کافکا میدانست. مالی هم میگوید احتمالاً او میخواست فضایی در نوشتههایش باقی بگذارد تا در آن تخیل خوانندگان فرصت ظهور پیدا کند. بههمیندلیل روی جلد اولیننسخه کتاب مسخ، طرحی از آن سوسک معروف دیده نمیشود و کافکا هم وقتی متوجه شد که ناشر قرار است کتاب را با طرح جلدی از نقاشی سوسک منتشر کند، بهشدت اعتراض کرد و به قول مالی، تا رسیدن به خواستهاش از پا ننشست.
یکی از نیشوکنایههای صریح رادک مالی در کتاب، استفاده از تعبیر «پراگ کافکا» است که او آن را عبارتی پوچ میخواند و میگوید «فقط کتابهای آقای ک نیست که میلیونها گردشگر را در سال به چک میآورد. بلکه شخصیت اوست که در تابلوهای یادبود دیواری، موزهها و انواع سوغاتیها یافت میشود. عبارت پوچ پراگ کافکا و آرامگاه خانواده کافکا در گورستان جدید یهودیان در نزدیکی الشانی، یکی از توقفگاههای توریستی اجباری برای شکار عکس از مکانی معروف شده است. چندنفر از این خیل بازدیدکنندگان واقعاً میتوانند در روح فرانتس کافکا غرق شوند؟ و آیا با فاصله بیش از یک قرن و انبوه کتابهایی که درباره کافکا نوشته شده، هنوز سیمای واقعی نویسنده، قابل رؤیت است؟» او همچنین با اشاره به حکایت مشهورشده عروسک کافکا که یک نَقلْ درباره رفتار کافکا با یک دختربچه است، میگوید چند نسل از کافکاپژوهان جهان، بینتیجه دنبال نامهها (یی که کافکا از طرف عروسک برای آن دخترک نوشته) و دخترک هستند. کار تا جایی پیش رفته که حتی برخی نویسندگان کوشیدهاند نامههای کافکا از زبان عروسک گمشده را شبیهسازی کنند. مالی میگوید «شاید کل داستان فقط یکی دیگر از افسانههایی باشد که پس از مرگ اینمرد بینظیر برایش ساخته شده است.»
مهر