فرهنگ امروز/ حسن ذوالفقاری: سعدی را همه میخوانند، میخواندهاند، از پیر و جوان. هفتصدسال است که میخوانند. به آواز هم میخوانند. در آنسوی مرزها هم میخوانند. در زمان خودش هم ملاحان چین میخواندهاند. پدران و پدربزرگها هم فارسی را در مکتبخانهها با سعدی آموختهاند. سعدی طراز زبان فارسی و میزان شعر و ادب است. همواره میان مردم بوده و با مردم زیسته. سعدی نمرده است. مرده آن است که نامش به نکویی نبرند. سعدی را در شرق و غرب عالم میشناسند و دهها ترجمه از آثارش باقی است. سعدی جاودان است تا زبان فارسی ماندگار است. ماندگاری این دو به هم وابسته و ما نه تنها به هر دو دلبستهایم بلکه در دنیای امروز با توجه به تغییر سبک زندگی سخت به کلام سعدی نیازمندیم. به نصایح شیرین و پدرانه او، به غزلهای عاشقانه و پر از احساس او، به داستانهای پر از اخلاق و رمز و راز او برای زیستن و بودن نیاز داریم. سعدی ماندگار و جاودانه برای نسل امروز و فرداست. اما رمز و راز جادوانگی و جاودانگی کلام سحرانگیز سعدی چیست که امروز هم تازه است و فرزندانمان بدان محتاجاند.
یکی از دلایل ماندگاری کلام سعدی برای نسل امروز و فردا تازگی کلام و مثلوارگی آن است. شاید سعدی در میان پارسیگویان تنها کسی باشد که از تمثیل و مثل بیش از همه بهره گرفته باشد. سعدی با جادوی کلام خود و آمیختن نوشداروی تعلیم با حکمتهای تجربی و زندگی مردم و دقایق آن توانسته در قلب مردم جای گیرد. سعدی علاوه بر استفاده از مثلهای رایج در آثارش، بسیاری از اشعار وی به دلیل انطباق با شرایط مثل و ویژگیهای آن، ضربالمثل شدهاند.
آنچه نپاید دلبستگی را نشاید(سعدی؛ گلستان: ۵۴)
جهان دیده بسیار گویددروغ (گلستان، ۵۶)
در این زمینه حتی بسیاری از مسائل پیچیده و دقیق فکری به مدد ذوق لطیف و سادهپسند سعدی به صورتی محسوس در پیش چشم تجسم میباید؛ از آن جمله است تمثیل معروف او در مورد بنیآدم. سعدی بیش از همه خود را به مردم نزدیک کرده است. دلیل شهرت اشعار سعدی و مثلگونگی اشعار وی نیز همین دقیقه است. گلستان همواره از مردمیترین متون ادب فارسی بوده و هیچ کتابی به اندازه گلستان در میان توده مردم جایگاه نداشته است؛ زیرا سعدی به آنچه در زندگی مردم اتفاق میافتاده توجه داشته و از آن الهام می گرفته است. جز لحن سخن و سادگی ذاتی و شیرینی و طراوت محتوا و مضامین و زبان گلستان اصولا سعدی برای نزدیکی کلام خود به ذهن و زبان و فهم مردم از تمثیل و مثل بهره میجوید.
آب و آتش خلاف یکدیگرند(سعدی؛ کلیات: ۵۲۴)
آری شترِ مست کشد بارِ گران را(سعدی؛ کلیات: ۴۱۷)
نیاید باز تیر رفته از شست(سعدی؛ کلیات: ۳۲۸)
نیاید ز گرگ چوپانی(سعدی؛ کلیات: ۱۷)
هرکه نقش خویش میبیند در آب برزگر باران و گازر آفتاب(سعدی)
هرگز نرود ز زعفران زردی(سعدی؛ کلیات: ۵۶۸)
سعدی علاوه بر استفاده از مثلهای رایج در آثارش، بسیاری از اشعار وی به دلیل انطباق با شرایط مثل و ویژگیهای آن، و شهرت و رواج ضربالمثل شدهاند که قبل از وی رواج نداشته است: برای نمونه:
آب کز سر گذشت در جیحون
چه بدستی چه نیزهای چه هزار(سعدی؛ کلیات: ۷۹۸)
آتش سوزان نکند با سپند آنچه کند دود دل مستمند(سعدی؛ کلیات: ۲۶)
آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی آدمی را نزد خود نگذاشتی(سعدی)
گربه مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از زمین برداشتی(سعدی)
این ره که تو میروی به ترکستان است(سعدی؛ گلستان: ۸۸)
نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر (گلستان،۵۹)
نسبت مثلشدگی ابیات مشهور سعدی یکسان نیست؛ برخی بسیار شهرت یافتهاند؛ مثل:
لذت انگور زن بیوه داند نه خداوند میوه(سعدی:۱۸۲،)
لقمان را گفتند: «ادب از که آموختی؟» گفت: «از بیادبان»(سعدی؛گلستان:۹۵)
نه دیدار عرب نه شیر شتر(سعدی؛ کلیات: ۸۲۷)
نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است(سعدی)
رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر(سعدی؛ کلیات: ۵۲۴)
مثل شدن این اشعار به رواج آن در میان مردم بستگی دارد که اغلب تحصیلکردگان و اهل ادب از آنها بهره میجویند و نمیتوان آنها را ضربالمثل دانست؛ مثل:
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی؟(سعدی؛ کلیات: ۵۶۲)
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی(سعدی؛ کلیات: ۶۰۰)
ایجاز مهمترین ویژگی کلام سعدی نیز است که باعث شده کلامش بر سر زبانها بیفتد:
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی(سعدی؛ کلیات: ۴۸۲)
ز بهرِ نهادن چه سنگ و چه زر(سعدی؛ بوستان: ۷۷)
کوتاه خردمند به از نادان بلند(سعدی؛ گلستان: ۵۹)
کور بهتر که آفتاب سیاه(سعدی؛ گلستان: ۶۳)
کور نداند که چه بیند بصیر(سعدی؛ کلیات: ۵۲۲)
کوشش بیفایدهاست وسمه بر ابروی کور(سعدی؛ گلستان: ۱۲۰)
داشتن زمینه حکمت آمیز و اندرزگونگی سخنان سعدی باعث میشود مردم از آن به عنوان حجت و دلیل انجام یا عدم انجام کاری استفاده کنند.
با آنکه خصومت نتوان کرد بساز(سعدی؛ کلیات: ۸۴۴)
با آنکه درِ صلح زند جنگ مجوی(سعدی؛ گلستان: ۱۷۲)
این دغل دوستان که میبینی
مگسانند دور(گرد)شیرینی(سعدی؛ کلیات: ۷۳۹)
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید(سعدی؛گلستان: ۶۵)
کلام سعدی ساده است و با یکبار خواندن مقصود و معنا درک میشود:
درویش هرکجا که شب آید سرای اوست(سعدی؛ کلیات: ۷۸۷)
اگر بینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است(سعدی: گلستان: ۸۳)
یار شاطرباش(باشم)،نه بارِ خاطر(سعدی؛ گلستان: ۸۷)
یاری که تحمل نکند، یار نباشد(سعدی؛ کلیات: ۴۰۷)
یا مکن با پیلبانان دوستی
یا بنا(طلب)کن خانهای در خورد پیل(سعدی؛ گلستان: ۱۸۴)
عبارتهای سعدی در گلستان موزون است و با عمق اندیشه در بن جان مینشیند:
دشمن چه زند چو مهربان باشد دوست مفعول مفاعلن مفاعیلن فاع
در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
سخن سعدی تمام حاصل تجربیات و سفرها و دیدهها و شنیدههای اوست. ازاین رو محسوس و برای مردم پذیرفتی است:
با سیهدل چه سود گفتن(خواندن) وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ(سعدی؛ گلستان: ۹۳)
تهی پای رفتن به از کفش تنگ(سعدی؛ بوستان: ۱۶۳)
زنند جامه ناپاک گازران بر سنگ(سعدی؛ گلستان: ۷۰)
جملات حکیمانه سعدی، کلیت و شمول دارد و به همین دلیل داشتن جنبه عام و انسانی، مشهور میشود:
بسیار سفر باید تا پختهشود خامی(سعدی؛ کلیات: ۶۳۴)
بعد از سیاهی رنگ نیست(سعدی؛ کلیات: ۴۵۵)
به جز کشته خویشتن ندروی(سعدی؛ گلستان: ۱۵۴)
هرکه را زر در ترازوست زور در بازوست(سعدی؛ گلستان: ۱۴۶)
هرکه را صبر نیست حکمت نیست(سعدی؛ گلستان: ۱۰۹)
هرکه را عقل نیست دولت نیست(سعدی)
هرکه زر دید، سر فرود آورد(سعدی؛ کلیات: ۱۰۱)
هرکه سخن نسنجد، از جوابش برنجد(سعدی؛ گلستان: ۱۸۶)
اشعار و جملات موجز سعدی انعکاس اندیشه و آیینه و روش زندگی است که یا بیانگر عقاید او بازتاب اجتماع آن دوران است یا نشانگر عقاید و آداب عصر او.
تفاوت کند هرگز آب زلال گرش کوزه زرین بود یا سفال(سعدی؛ بوستان: ۱۲۰)
همیشه به نرمی تو تن در مده بهموقع برافکن بر ابرو گره(سعدی)
آتش از خانه همسایه درویش مخواه(سعدی؛ گلستان: ۱۸۲)
زبان سعدی بیتکلف، ساده و صمیمی است. زبان طبیعی مردم است. با تمام ظرافتها و سادگی و شیرینی آن. این خصیصه، امتیاز اصلی کلام سعدی نسبت به دیگر گویندگان پارسی است:
سخنچین بدبخت هیزمکش است(سعدی؛ بوستان: ۱۵۷ و گلستان۱۷۲)
قناعت توانگر کند مرد
خبر کن حریص جهانگرد را(سعدی؛ بوستان: ۱۳۷)
گر آب چاه نصرانی نه پاک است
جهود مرده میشویم چه باک است(سعدی؛ گلستان: ۱۱۶)
دشنام مده به مادر من
گر مادر خویش دوست داری(سعدی؛ کلیات: ۸۳۴)
مسکین خر اگرچه بیتمیز است
چون بار همی بَرَد عزیز است(سعدی؛ گلستان: ۷۴)
مورچگان را چو بُوَد اتّفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست(سعدی؛ گلستان: ۱۲۴)
موشکور نخواهد که آفتاب برآید(سعدی؛ کلیات: ۴۶۲)
منابع
سعدی، مشرفالدین، گلستان، به تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، ۱۳۸۱.
سعدی، مصلحالدین، کلیات سعدی، به اهتمام مظاهر مصفا، تهران، روزنه، ۱۳۸۳
سعدی، مصلحالدین، بوستان، به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، ۱۳۸۱ .
ایبنا