به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از سیدیحیی یثربی است که در ادامه میخوانید؛
گفتگوی علمی موفق آن است که در باور ما تحول ایجاد کند. این تحول صورتهای مختلف دارد که عبارتند از:
۱- رفع ابهام. اگر در تصور یک مسئله و یا در توجیه آن، ابهامی وجود داشت، آن ابهام رفع شود.
۲- تکمیل توجیه. اگر توجیه یک مسئله ناقص بود، در ضمن بحث، این توجیه به گونهای تکمیل گردد.
۳- تغییر عقیده. اگر معلوم شد که باور یکی از دو طرف نادرست است، آن باور را کنار بگذارند. |
۴- ادامه تحقیق. در صورتی که از بحث و گفتگو به نتیجه نرسند، هر دو طرف بپذیرند که به تحقیق خود ادامه دهند و در آینده بازهم گفتگو داشته باشند تا بتوانند به یکی از سه نتیجه یاد شده دست یابند.
بدیهی است که دستیابی به این تحولها در گرو شرایط ذهنی متعددی در طرفین بحث است. در بحث موفق شرایط بسیاری نقش دارند تا ما از بحث خود به نتیجهای برسیم، نتیجهای که با آن افرادی هدایت شوند و از دیدگاه نادرست دست بردارند و به دیدگاه درست روی آورند. اگر برخی از این شرایط در بحث رعایت نشوند، بحث و گفتگو بی نتیجه میماند و گفتگوکنندگان دچار جمود و تعصب شده، هرگز تن به تحول نمیدهند، چنانکه عملاً ما این جمود و تعصب را در اختلافات دینی و مذهبی و حتی گاهی در بحثهای سیاسی، همه جا مشاهده میکنیم.
باید توجه داشت که بحث دو متفکر با یکدیگر، برای روشن کردن یک موضوع، یک حقیقت و یک مسئله است. بنابراین همیشه باید از سه جهت نکتههایی را رعایت کنیم:
یکی از نظر طرف بحث، دیگری از نظر مسئله مورد بحث و سوم از جهت شرایط ورود به بحث علمی.
نخست به نکاتی درباره طرفین بحث میپردازیم.
در ارتباط با طرفین بحث همیشه باید این نکات را در نظر بگیریم:
یک – در نظر بگیریم که طرف ما هم مثل ما عقل دارد و میاندیشد و آنقدر توان فکری و عقلی دارد که میتواند درست را از نادرست و حق را از باطل تشخیص دهد.
دو – طرف ما نیز مانند ما طرفدار حق و حقیقت است. یعنی قصد ندارد که به صورت عمدی از باطل دفاع کرده و حق را نپذیرد. بلکه او هم مثل ما به دنبال حق و حقیقت است و اگر راهی در پیش گرفته است، آن را مطابق حق و حقیقت میداند. زیرا حقیقت برای هرکسی آن چیزی است که نسبت به حقانیت آن قانع شده، یا از نظر احساسی به آن علاقمند است.
سه – طرف ما نیز، مانند خود ما، ممکن است به خطا رفته باشد. بنابراین ما وظیفه داریم اشکال فکر او، خطای او، نقطه انحراف استدلال او، مغالطه او یا هر اسم دیگری که بر روی آن میگذاریم را درنظر گرفته، با حسن نیت و مهر و محبت برایش توضیح دهیم.
در هر سه مورد یاد شده، باید خودمان را هم در شرایط مخاطبمان بدانیم، یعنی ما نیز مانند او ممکن است به خطا رفته باشیم، اما چون طرفدار حقیقت هستیم، باید انتظار داشته باشیم که او نیز ما را به نقاط ضعف و اشکالات باورمان آگاه سازد.
پیش از اقدام به گفتگوی علمی، توجه به چند نکته ضرورت دارد. در قسمت اول نکاتی را درباره طرفین بحث یادآور شدیم. اینک در مورد متعلق عینی باورهای طرفین بحث نیز، که حقیقت و واقعیت است، به نکاتی اشاره میکنیم. طرفین بحث باید نکات مهمی را پیش از بحث پذیرفته، آنگاه وارد بحث شوند، وگرنه بحث آنان جز جدال بی حاصل نخواهد بود. این نکات عبارتند از:
یک – امکان نقص تجربه و مشاهده
اساس کار گفتگو، مشاهده و تجربه است، نه وهم و خیال! بر همین اساس است که هرجا از مشاهده و تجربه فاصله گرفته ایم و یا به تجربه ناقص و غلط استناد کرده ایم، و یا اینکه بر اساس معلومات دیگران حکم نموده ایم، به خطا رفته ایم. برای مثال، میتوان وجود نُه فلک و ده عقل و یا حکم به زنده بودن افلاک و ستارگان و تأثیر نفوس آسمانها در حوادث زمین و دهها مورد دیگر را در باورهای پیشینیان بررسی کرد که همه اینها قرنها پذیرفته شده بودند. ما نیز تا از تحولات اروپا خبر نداشتیم، همچنان آنها را پذیرفته بودیم، تنها به خاطر آنکه از تجربه فاصله گرفته، یا به تجربه ناقص و غلط استناد کرده بودیم و یا بر اساس معلومات دیگران حکم نموده، به خودمان زحمت تجربه و رصد و تفکر و استدلال و نقد نداده بودیم. در این گفتگوها باید بر آن کوشیم تا به اشکالات ناشی از فقدان تجربه یا تجربههای ناقص خودمان پی ببریم و به جبران آنها بپردازیم.
دو – امکان ذهن محوری
قرنها پیش، ارسطو در انتقاد از افلاطونیان که در معرفت به مُثُل توجه داشتند، نه به تجربه، میگوید: اگر تجربه نداشته باشیم، نمیتوانیم در مورد واقعیتها دیدگاهی فراگیر داشته باشیم. آشنایی بهتر با طبیعت، ما را در وضع اصولِ فراگیر توانا میسازد. اما بحثهای انتزاعی، بصیرت ما را درباره واقعیت ضعیف میکند. میان پژوهش انتزاعی (لوگیکوس) و پژوهش واقع نگر (فوسیکوس) تفاوت بزرگی هست (درباره کون و فساد، ۱، ۲، ۳۱۶ آ).
بنابراین ما باید در گفتگوهای خود یکدیگر را به واقع نگری و تحقیق در واقعیتهای عینی دعوت کنیم تا خطاهای ناشی از ذهن محوری و خودکامگی ذهن را بتوانیم اصلاح کنیم.
ارسطو در جایی دیگر فیثاغوریان را به خاطر در پیش گرفتن روش لوگیکوس، یعنی ذهنگرا و متمرکز بر انتزاعیات، مورد انتقاد قرار داده و میگوید: آنها بر اساس تبیین واقعیتهای مشاهده شده نظریه پردازی نمیکنند، بلکه مشاهدات خود را با کوشش زیاد با نظریهها و آرا خود تطبیق میدهند (درباره آسمان، ۲، ۱۳، ۲۹۳ آ). مانند اینکه برخی اساتید فلسفه هنوز حاضر نیستند از ماده و صورت، جنس و فصل و یا عقول دهگانه و نفوس آسمانی دست بردارند، بلکه بر آن میکوشند به گونهای حقانیت آنها را برای خود توجیه کنند.
سه – توهم دانایی
حقیقت برای انسانها چیزی است که با دلیل عقلی به واقعیت آن قانع شده اند یا بر اساس تلقین و احساسات به آن دل بسته اند. اما آیا حقیقت به این سادگی در دسترس انسان هاست؟ غالباً مردم به این پرسش پاسخ مثبت میدهند. زیرا حقیقت را چنان واضح و روشن میدانند که به سادگی در دسترس ذهن انسان است. گاهی هم میپندارند که حقیقت از روز ازل و پیش از پیدایش انسان، در دل و درون ما جا داشته و به اصطلاح دستاورد فطرت ماست. به طوری که هرکس حقیقت مورد قبول ما را نپذیرد، بذدات است!
مثلاً یک مسیحی همیشه فکر میکند که تثلیث جای شک نیست، اما کسی که مسیحی نشده، فرد بدذاتی است یا شیطان فریبش داده است.
یک مسلمان، یهودی یا هندو هم ممکن است همین گونه فکر کند که حقیقت خیلی روشن است و مثل خورشید جلوی چشم ماست، اما اگر کسی نخواهد نگاه کند، چه میتوان کرد؟
این ذهنیت را نباید در مورد حقیقت داشته باشیم. بلکه باید قبول کنیم که حقیقت همیشه روشن نیست. حقیقت در بسیاری از مواقع پیچیده است و نیازمند اندیشه و درست اندیشی و تبادل نظر است.
چهار – امکان نقص دانایی
معرفت مورد نیاز بشر فوق العاده گسترده و زیاد است و توانایی انسان فوق العاده محدود. بنابراین، ما باید برای فهم درست خود و جهان پیرامونمان و دنیا و آخرتمان با هم همکاری کنیم. اگر با هم همکاری نکنیم، خودمان با دو خطر روبرو هستیم؛ اولاً ممکن است در جهل مرکب یا حد ناقص معرفت باقی بمانیم و از خیلی چیزهایی که میتوانستیم بدانیم بینصیب شویم، ثانیاً دیگران را که شاید نیازمند همکاری ما باشند، جدی نگرفته، از کمک و همکاری محروم کنیم.
ما باید در کسب معرفت دست در دست هم نهاده و همه با هم در تکمیل معرفت بشر بکوشیم. این نکته را ارسطو بیست و چند قرن پیش گفته که معرفت با یک نفر حاصل نمیشود. از این طرف هم نخستین فیلسوف ما «کندی» (مرگ ۲۵۶ ق.) همین نکته را مورد تاکید قرار داده که هیچ قومی را به خاطر باورهایش تحقیر نکنیم، چون معرفت جز با همکاری و تعاون کل بشر رو به پیشرفت نمیرود. بر این اساس ما باید در هر گفتگویی به باور طرف مقابل هم احترام بگذاریم و با همدلی صادقانه برایجستجوی حقیقت و تکمیل معرفتمان تلاش کنیم.
پنج - امکان تعصب
اکنون میبینیم در دنیای جدید اگر دو دانشمند دو نظر مخالف داشته باشند، به هم حمله نمیکنند، بلکه دائماً با هم در تماس اند، هرکدام آزمایش کرده، دلایل خود را آماده میکنند تا سرانجام به نتیجه مثبتی برسند که قدمی در حوزه علم و معرفت با همکاری آن دو برداشته شود. اما اگر هردو بنشینند در خانه خود، یکدیگر را نفرین کرده و تحقیر کنند، کار علم لنگ میماند و پیشرفت نمیکند.
ما باید بحث و گفتگو را وسیله و نردبانی بدانیم برای پیشرفت و ترقی، وگرنه به نتیجه نمیرسیم.
شرایط ذهنی ورود به بحث علمی
سعادت دنیوی و اخروی انسان بیش از هرچیز محصول تفکر اوست. چنانکه در حدیث آمده: تفکر یک ساعت، برابر با ارزش هفتاد سال عبادت است. بنابراین بحث علمی نیز مانند عبادت، شرایط ظریفی دارد که به چند مورد از آنها اشاره میکنم:
یک – صادقانه نیت کنیم که انگیزه ورود ما به بحث، فقط روشن کردن حقیقت است، نه دفاع از یک موضع و حمله به موضع دیگر! ما با طرف مقابلمان، هردو صادقانه وارد بحث میشویم و هدفی جز تحقیق و ارزیابی نداریم تا معلوم شود کدام یک از دو موضع ما بر حق است. اینجاست که بحث به نتیجه میرسد، وگرنه ممکن است انسان قرنها با دیگران به بحث بنشیند و هرگز تحول نیابد.
دو- وقتی که وارد بحث میشویم، باید با این نیت وارد شویم که به طرف مقابل خودمان جستجوی حقیقت را تلقین کنیم. یعنی با صداقت خود، او را به جستجوی حقیقت تشویق کنیم و عملاً نشان دهیم که خودمان هم بدون هیچ تعصبی به دنبال کشف حقیقت هستیم. به این ترتیب صداقت و عشق به حقیقت را در طرف مقابلمان هم ایجاد کنیم.
اما اگر به گونهای وارد بحث شویم که همه تلاش ما این باشد که بر انحراف طرف مقابل تاکید کنیم، حتماً در طرف مقابل خود مقاومت ایجاد میکنیم، در نتیجه او هم بر انحراف ما تاکید میکند. همانطور که در بحثهای عادی مذهبی و غیرمذهبی میبینیم که هر یک از دو طرف میخواهد دیگری را بکوبد و منحرف و عقب مانده حساب کند. در صورتی که وظیفه اخلاقی و اثرگذار ما آن است که طرف مقابل کاملاً به خیرخواهی و صداقت ما اطمینان داشته باشد.
سه - نگاه ما نقادانه باشد، یعنی هم دیدگاه خودمان، هم دیدگاه طرفمان را ارزیابی کنیم و هیچکدام را بدون ارزیابی، نه رد کنیم و نه قبول! مخصوصاً باید خیلی دقت کنیم که از همان آغاز هدف ما این نباشد که طرف مقابل را باطل و خود را حق بدانیم. بلکه عملاً نشان دهیم آماده ایم تا با بررسی و ارزیابی، دیدگاهها را زیر ذره بین بگذاریم و در نهایت حقیقت را بپذیریم.
چهار- همانطوری که به خودمان حق میدهیم که دیدگاهمان را آشکارا بیان کنیم، به طرف مقابل هم حق بدهیم که دیدگاه خود را به قدر لازم توضیح دهد. وگرنه طرف از بحث دست برمی دارد و عذر نسبتاً موجهی هم برای خود خواهد داشت و آن اینکه به من اجازه توضیح مطلبم را نمیدهند.
پنج - با این نیت وارد بحث شویم که سخن طرف مقابل را به تعبیر قرآن کریم «استماع» کنیم. استماع، یعنی با علاقه و دقت و همدلی گوش دادن، نه شنیدن از روی اکراه. ما اگر سخن طرف مقابل را خوب گوش بدهیم و بفهمیم، اولاً اگر نظری داشتیم، بهتر میتوانیم بیان کنیم، ثانیاً او نیز با همدلی و محبت به سخن ما گوش خواهد داد.
شش - با این نیت وارد بحث شویم که طرف مقابل را جذب کنیم، به گونهای که به ما اعتماد کرده و با علاقه به بحث خود ادامه دهد، وگرنه طرف مقابل علاقهای به بحث با ما نخواهد داشت. ما هرگز از دفع به نتیجه نمی رسیم.
هفت - شرایط امروز جامعه و جهان را رعایت کنیم. امروزه تندروی در فرهنگ جهانی تحقیر شده است. همچنین اهانت به عقاید دیگران و تحقیر مقدسات آنان مطلوب نیست. بنابراین ما در بحثهای خود باید بر استدلال و توجیه حقانیت دیدگاهمان از طرفی و بر روشن ساختن نقاط ضعف باورهای طرف بحثمان از طرف دیگر تمرکز کنیم، بی آنکه به تندی و خشونت بپردازیم. به قول سعدی:
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگهای گردن به حجت قوی!
هشت - از سیاست دوری کنیم. در جامعه های در حال توسعه باید از کشاندن بحثها به زیر پرچم سیاست دوری جست، زیرا غالباً در اینگونه جامعهها، دو قطب مخالف داریم؛ دولت و اپوزیسیون. اگر ما با طرفداری از دولت، یا با تمایل به اپوزیسیون، وارد بحث علمی شویم، فرصت بحث و گفتگو را از دست میدهیم. این نکته بسیار حساس را از دیرباز متفکران بزرگ تشخیص داده اند و در بحثهای علمی خود از تعرض به قدرت یا حمایت از آن، و یا اهانت به اپوزیسیون و یا طرفداری از آن دوری کرده اند، چنانکه کانت حوزه بحث علمی را از وظایف شهروندی جدا نموده است.
نه- دو قطبی برخورد نکنیم که یکی حق مطلق و دیگری باطل مطلق است. بلکه با نگاه خاکستری دیدگاههای خود و طرف مقابل را بازنگری کرده، در برابر نقدهای درست تسلیم شویم، چنانکه مطالب درست و نادرست خود و طرف مقابل را در نظر بگیریم.
ده - تعریف دقیق از موضوع داشته باشیم. مثلاً یکی میگوید فلسفه لازم است و دیگری میگوید فلسفه زیانبار است. اما هرگز راجع به اینکه منظورشان از فلسفه چیست و کدام مطالب و مبانی و دلایل را در نظر دارند، گفتگو نمیکنند.
یازده – حتی در بحثهای دینی پلورالیزم انتقادی داشته باشیم که نظر اینجانب است و آن اینکه همه با هم و در کنار هم از طرفی، برای توسعه جهانی مهربانی و همزیستی تلاش کنیم، و از طرف دیگر، در جهت گسترش روشن اندیشی، جستجوی حقیقت و مبارزه با خرافات بکوشیم. زیرا پلورالیزم مطلق میتواند منجر به نوعی بی تفاوتی نسبت به درست و نادرست شود، چون در سایه پلورالیزم بدون انتقاد، حق و باطل و حقیقت و خرافه در کنار یکدیگر به بقای خود ادامه میدهند و چه بسا که مأنوس بودن و جاذبههای خیالی و احساسی خرافات، زمینه را برای غلبه آن بر حقیقت فراهم آورد! در حالی که مدارا وقتی سودمند است که زمینه ساز توسعه دانایی و روشن اندیشی انسانها باشد. بنابراین، ما با پلورالیزم انتقادی از طرفی با نامهربانیها و خشونتهای مذهبی مبارزه میکنیم و از طرف دیگر، با دادن حق به همه انسانها برای تحقیق و انتقاد درباره همه ادیان، چه دین خود و چه دین دیگران، فرصت را از دست خرافات و ادیان خرافی میگیریم.