فرهنگ امروز / یحیا یثربی: امروز، روز سعدی است؛ شاعر، ادیب و هنرمند بزرگ تاریخ ما. سعدی (مرگ 691 ه.ق )، مولوی (مرگ 672 ه.ق) و عطار (مرگ 618 ه.ق) در یک قرن زندگی میکردند. قرنی که اوج تاثیر عرفان در ادبیات فارسی بود. نفوذ مضامین عرفانی به ادبیات فارسی، زیبایی ویژهای به غزلها و داستانهای ادیبان فارسی زبان بخشید. کیست که غزلهای عرفانی را بخواند و برین باور نباشد که:
ملک سخن به مملکت جم نمیدهم
یک بیت عاشقانه به عالم نمیدهم
اما، زیباییهای ادبیات عرفانی در بیشتر موارد جامعه ما را دچار غفلت کرد، در نتیجه به عقلانیت و مسائل و مشکلات زندگی مردم نپرداختند. در آثار گسترده و متعدد غزالی اثری از مشکلات جنگهای صلیبی زمان وی نیست. همچنین در آثار پرحجم مولوی توجهی به گرفتاریهای مردم و نابسامانیهای جامعه نشده است و حتی از تهاجم مغولان و کشت و کشتار آنان در ایران زمین چیزی به قلم نیامده است. همینطور است در آثار بسیاری از شاعران عارف مسلک.
در این میان، سعدی روش متفاوتی در پیش گرفته است. او در عین پرداختن به مسائل عرفانی و سخن گفتن از ظرایف عشق و عرفان، مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسی مردم را نیز از یاد نبرده است. او از طبقات مختلف جامعه انتقاد کرده، عیب و اشکالشان را برملا ساخته است. گلستان و بوستان وی آینهای هستند که اشکالات جامعه را نشان می دهند. شاید به همین دلیل است که ما بیشتر به سراغ مولوی و حافظ رفتهایم و با غزلهای عرفانی آنان، خود را از همه مشکلات برکنار دیده و صاحب عزت و قدرت پنداشتهایم:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم!
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم!
و از سعدی نیز بیشتر به سراغ غزلیاتش رفته ایم و از شنیدن آنها، مخصوصا با آوای گرم خوانندگان لذت بردهایم. اما، کاری به گلستان و بوستانش نداریم، زیرا گلستان و بوستان ما را با کاستیها و کژرویهایمان آشنا میسازند. به عبارت دیگر، عیب و ایراد زندگی ما را به رخمان میکشند. در نتیجه، ما این آینه راستگو را دوست نمیداریم و عملا آن را شکسته و به کنار میگذاریم. اینک نمونهای از نقدها و نکته سنجیهای سعدی:
1- نقد رفتار پادشاهان. سعدی ضمن قصیدهای، سعد بن اتابک زنگی را که مورد علاقهاش بود و تخلص شاعرانه خود را از نام او گرفته بود، چنین پند میدهد که:
به نوبتاند ملوک اندرین سپنج سرای
کنون که نوبت تست ای ملک به عدل گرای!
نیاز باید و طاعت، نه شوکت و ناموس
بلند بانگ چه سود و میان تهی چو درای
نگویمت چو زبانآوران رنگ آمیز
که ابر مشک فشانی و بحر گوهرزای
نکاهد آنچه نبشتست عمر و نفزاید
پس این چه فایده، گفتن که تا به حشر بپای
سعدی در این چند بیت، مداحان شاه را زبان آوران نیرنگ باز نامیده است و خود نمیخواهد مانند آنان زبان به دروغ باز کند و پادشاه را با جملات اغراق آمیز بستاید.
قلم نکته سنج سعدی حاکمان وقت را هشدار می دهد که حکومت به نوبت است و عظمت با معنویت، نه با جاه و جلال و هیاهوی اطرافیان به دست میآید. لذا، این زنده بادها لحظهای بر عمر کسی نمیافزایند.
2- نقش فساد مسئولان در فساد کارگزاران. سعدی این آفت اجتماعی را با جرئت و صراحت کامل بیان می کند که فساد مسئولان، اساس فساد نظام است:
اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ!
3- روشنگری درباره مدعیان عرفان. از دیرباز عده زیادی با حیله و نیرنگ و تنها برای کسب جاه و مال و مرید، مدعی وصال حقیقت و کشف و شهود شدهاند. در عالم سلوک، اگر کسی به حقیقتی برسد، اثر آن از رفتارش آشکار میشود، از جمله این که از خودی و خودخواهی دست برمیدارد. سعدی برای تشخیص مردم فریبان از عارفان راستین، ملاک روشنی به دست میدهد که:
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کانرا که خبر شد، خبری بازنیامد!
بنابراین، کسانی که خود را محور قرار داده و در قید و بند ریاست و موسسه و تشکیلات هستند، چهگونه میتوانند ادعای وصال و کشف و شهود کنند؟!
4- نقد مدعیان دانشهای اسرارآمیز و دور از دسترس. سعدی میگوید:
منجمی به خانه در آمد یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحب دلی که برین واقف بود گفت
تو بر اوج فلک چه دانی چیست که ندانی که در سرایت کیست؟!
آری، اشخاص بسیاری دم از افلاک و عقول زده و از ثوابت و سیارات سخن میگویند، اما هرگز نه تنها جامعه خود را نشناختهاند، بلکه از خانه و خانواده خود نیز خبر ندارند.
5- نقد کسانی که خود غرق در منکراتند، اما دیگران را امر به معروف میکنند. بیتردید، تلاش و کوشش اینان به نتیجه نمیرسد، زیرا از تلاششان نانی برای شکمشان به دست میآید، ولی آبی برای جامعه فراهم نمیشود.
تو با دشمن نفس هم خانهای
چه در بند پیکار بیگانهای
تو خود را چو کودک ادب کن به چوب
به گرز گران مغز مردان مکوب!
6- ناکسان با انجام آیین متحول نمیشوند. اگر توسعه ذهنی و تربیت اخلاقی نباشد، نشستن در مجالس عزا یا سفرهای زیارتی تحولی در شخصیت افراد ایجاد نمی کند:
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
7- انسان، کسی است که به دیگران نیز بیاندیشد. کسانی را که غرق رفاه بوده، مدام در فکر شادمانی خود و وابستگان خویش هستند و از گرفتاران جامعه خبر نمیگیرند و در حل مشکل مردم نمیکوشند، نباید انسان شمرد:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
آری، به خاطر همین نقدهای گزنده سعدی است که ما گلستان و بوستان او را همانند آینه راستگو شکستهایم، در حالی که به قول ناصرخسرو باید خود را اصلاح میکردیم:
آیینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
ایبنا