فرهنگ امروز/ سعید ناظمی: «روز دیگر شورا» آخرین رمان منتشر شده فریبا وفی است که به مسائل زندگی زنی به نام شورا در ارتباط با خانواده خود، همسر، خانواده همسر و آقای بیژنی(ژان) میپردازد. رمان همزمان از دو سو به پیش میرود. روابط شورا با خانواده همسرش(خانواده رزاقی) که همگی در یک مجتمع آپارتمانی و در طبقات مختلف آن ساکن هستند و دیگر، اتفاقاتی که برایش طی آشنایی با ژان در ایران و ارمنستان میگذرد.
مختار که کبد پیوندی ناپسری ژان را در بدن خود دارد برای دیدار دختر و نوهاش به همراه شورا به ایروان میرود. بازه زمانی این رمان دو روز است. یعنی زمانی که شورا و مختار برای تقاضای ویزای کانادا در زمستانی سرد و برفی به ارمنستان میروند و شورا پس از آن به تنهایی در فرودگاه ایروان در حال بازگشت به ایران است. زنی که در این مسیر بازگشت سرخوردهتر و شکستهتر شده است. زنی که در انتخابهای محدود در زندگیاش هیچ صرفهای نبرده است. یک عشق آنی با «منصور» در یک آتلیه عکاسی که منجر به ازدواجی سنتی شدهاست و یافتن یک دوست همدل مثل «ژان» که شورا او را هدفمند وارد زندگیاش کرده تا به خواستهها و کمبودهایش برسد. ذهن شورا در آخرین فصل داستان حکایت ذهنی را دارد که ناباورانه به دنبال سهم خود از احساسات زنانهاش در این دنیاست. و البته میداند که از آن هیچ سهمی ندارد. این شکستگی او را به یک هویت جدید هدایت میکند و اعتماد به نفس از بین رفتهاش را به او بازمیگرداند. شورا قبل از سفر به ارمنستان و بعد از آن دو شخصیت کاملا متفاوت است. محوریت کل این داستان استفاده از شخصیتها و عناصر زنانه است. هرچند نمیتوان نقش مردانی مثل «منصور»، «مختار» و حتی «ژان» را در این داستان کمرنگ دانست. اما همگی مردان این داستان ظرفهایی هستند که نویسنده می خواسته مظروف خود را در آنها جای دهد.
درباره فمینیسم و نظریات گوناگون و گاه مخالف هم ارائه شدهاست. بنابراین فمینیسم تعریف و مرز روشنی ندارد. چیزی که میتوان در همه آنها دید آن است که زنان در موقعیت فرودست به سر میبرند و باید برای کاهش این نابرابری دگرگونیهایی در نظامهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی صورت دهند. تحرکهای اجتماعی و حرفهای در زنان کمتر به چشم میخورد. در برخی از جوامع، زنان سقف کوتاهی برای مناسبتهای شغلی دارند و به پایگاههای اجتماعی فروتری دست مییابند. این بیتحرکی گاه نشان از باقی ماندن زنان در کارهای سنگینی است که بیشتر به چیزوارگیشان دامن میزند. آنان در کارخانهها به ابزار کار بدل میشوند و در خانهها به مانند طبقه فرودست به ابزار لذت که هویت خود را در جهان بیرحم مردانه گم
میکنند. شیوههای پدرسالارانه همواره چگونه اندیشیدن زبان فرهنگ و اسطورهها را تشخصی مردانه میدهد و زن ناخودآگاه میپذیرد که فرودست است(تسلیمی،۱۳۹۵: ۲۶۰).
رز الینداد دلماردر تعریف پایهای از فمینیسم میگوید: «دستکم میتوان گفت فمینیست کسی است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت گرفتار تبعیض هستند، نیازهای مشخصی دارند که نادیده و ارضا نشده میماند و لازمه ارضای این نیازها، تغییر اساسی در نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است.» (پیشگاهی فر و قدس،۱۳۸۹: ۱۱۴).
این تغییر به مرور و در طی یک دوره بازاستحاله شدن در شورا اتفاق میافتد. نیاز به استقلال اقتصادی و حفظ حریم خصوصی نیازهایی است که به مرور در ذهن شورا متبلور میشود. او باید بهرغم تمامی مخالفتها با این درخواست مقاوم باشد، مقاوم شود و این که با خودش و احساساتش کنار بیاید.
... «همه چیزت قاطی پاطی شده. اخلاقت هم گند شده. از تربیت بچه هم غافلی. به غذا و خورد و خوراکمون هم نمیرسی. یه شفته درست میکنی میاندازی جلومون و فکر میکنی حالیمون نیست. هیچ کاری نمیکنی. فقط بلدی تهمت بزنی به مادر من.»
«تهمت نزدم.»
«نمی فهمم مادر من با وسایل تو چه کار داره؟»
«یعنی می گی از خودم درآوردم دیگه؟» ... . (وفی، ۱۳۹۸: ۲۵۶)
امواج اصلی فمینیسم را میتوان در سه مقوله زمانی گنجاند. اولین موج از سال ۱۸۵۰ تا ۱۹۲۰ است. این دوره را میتوان «کوشش برای حق رأی » نامید. قومنگاری و پژوهشهای صورت گرفته تا این زمان، عمدتا توسط مردان و برای مردان صورت گرفته و تفاوت نقشهای افراد در اجتماع نیز براساس ویژگیهای زیستشناختی تبیین شدهاست. سعی و کوشش اولین موج فمینیستی به گوش رساندن صدای زنان در تحقیقات قومنگاری و مطرح کردن دیدگاه زنان در قبال امور مختلف بود. چنین کوششی افق کاملاً جدید را در زمینه تحقیقات قومنگاری باز کرد، چون تا آن زمان این تحقیقات توسط مردان صورت میگرفت، لذا آنچه را که آنها درباره زنها مینوشتند محدود به مشاهدات آنها درباره زنان و یا درباره انتظارات مردان از زنان بود. دومین موج فمینیستی از حدود ۱۹۲۰ شروع و تا سال ۱۹۸۰ ادامه پیدا کرد. در این موج، دو واژه جنس(sex) و جنسیت(Gender) کاملا از هم مجزا و منفک شد، چرا که تا قبل از این تاریخ دو واژه جنس و جنسیت به جای یکدیگر به کار گرفته میشد و مرز مشخصی نداشت. در این موج، جنسیت چیزی بود که بر اثر فرهنگ شکل میگرفت. موج سوم فمینیسم از سال ۱۹۸۰ شروع و تا به امروز ادامه دارد(پیشگاهیفر و قدس،۱۳۸۹: ۱۱۶).
شورا در واقع چنین زنی است. زنی تحت سلطه همسر و مادر همسرش. سقف آرزوهایش کوتاه است. این قدر کوتاه که به داشتن روابطی بیپایه و اساس با ژان بسنده میکند. او میداند که هزینه و تاوان این ارتباط برایش بسیار سنگین است و حتی این موضوع را بارها و بارها به ژان بازگو میکند ولی چنین استقلالی ولو برای دو روز برایش ارزشمند است.
زنان نیز میتوانند گاه قدرت نمایی کنند اما متجاوز و چیره شمرده نمیشوند. بنابراین زنانی که به این باور نرسیدهاند به گفتمان ویژه خود دست نمییابند. با این همه بسیاری از فوکوگرایان و ماتریالیستهای فرهنگی کار سرپیچی از نظام قدرت را پیشنهاد میکنند. زبان زنانه یکی از راههای براندازی چیرگی گفتمانی پدرها است. به سخن دیگر، زبان زنانه، میراثخوار زبان مردانه است و دیالکتیکوار میتواند از درون همین زبان «آنتیتز» نیز دانسته شود. زنان میتوانند با بیان تجربیات خود (امور خانوادگی، احساسات زنانگی و مادری، ایجاد محرومیتهای جنسی برای مردان و مانند آن) جهان دلخواه خود را در متن پدید آورند(تسلیمی،۱۳۹۵: ۲۶۵).
طغیان شورا علیه تمامی آن چه که به زعم ذهن او، اجحاف بر اوست این گونه رقم میخورد. او محرم اسراری برای بازگویی منویات و درونیاتش ندارد. فقط در افق فکری او شخصیتی مانند ژان وجود دارد که به افکارش احترام میگذارد. شورا در پی آن است که از کالبد زنانهاش خارج شود ولی هنوز به مرز جسارت و پختگی نرسیده است. پایان باز داستان و آخرین دیالوگ های شورا و ژان پیرامون مانیفست دروغ و دروغ گفتن تا حدی او را به سوی هویتدار شدن هدایت میکند. اینجا تنها بخشی است که شورا واکنشی فعالانه و تهاجمی دارد. تقریبا در صفحات پایانی کتاب. اینجا نقطه عطف زندگی شوراست. پیشتر هم یکبار دیگر با منصور به این نقطه رسیده است. وقتی از نحوه گفتار ژان و این که با چه هدفی به او نزدیک شده شاکی میشود بدون ملاحظات قبلی در مقام دفاع از خود بر میآید.
«... مختار با این کار زندگی گندش رو طولانیتر کرده و تو خواستی یه مُرده، یه جنازه، به لاشه رو نجات بدی.»
شورا دیوانه میشود.
«همونطور که تو خواستی لاشه زندگی از دست رفتهت رو طولانیتر کنی، اونم با پیوند زدن من احمق، من الاغ به زندگیت.»
ریشخند میدود به صورت ژان انگار که یک دفعه بزند زیر خنده و بگوید نکردی؟ اما ریشخند جایش را میدهد به جدیتی سرد. پیداست که فریاد و فوران خشم شورا برایش گران آمده. شورا میداند زیادهروی میکند، اما نمیتواند جلوی خودش را بگیرد. بلندتر داد میزند.
«ولی بدترش کردی. باور نکردی که زندگیت خیلی وقته که از بین رفته. نمیفهمی که دیگه زنت دوستت نداره. نمیخوای قبول کنی که همه چیز نابود شده.»
و میافتد روی دور تند. اولین بار است که به درست کردن چیزی فکر نمیکند. دارد همه چیز را خراب میکند. در همان حال میفهمد همه چیز چه آسان خراب میشود. به سهمناکی سیل میماند. چیزی جلودارش نیست. تعجب میکند از خودش که دارد از خط قرمزهای خودش هم رد میشود.
«نمیخوای قبول کنی که با شوهر قبلیش بیشتر میتونه برای بچه از دست رفتشون گریه کنه تا تو که فقط بلدی ژست راستگویی و بزرگواری بگیری، ولی عمیقا نمیتونی درکش کنی.»
«خفه شو!»
این همان نقطه درد اوست و شورا به عمد روی آن انگشت میگذارد تا صدای او دربیاید. خیال میکند الان است که ژان دستش را بلند کند و بزند توی دهانش. بدش هم نمیآید او این کار را بکند.
«خفه نمیشم. آره، من دروغ گفتم. ولی تو دروغ بدتری گفتی. تو داری به خودت هم دروغ میگی. برای من خط و نشون میکشی. این همه خط قرمز و تذکر و اخطار میدونی واسه چیه؟ اگه نمیدونی من بگم. خرابی تو خودته. خودت هم از درونت خبر داری که این قدر میترسی.دستگاه تخریب تو خودته آقای بیژنی.»(وفی، ۱۳۹۸: ۳۱۹)
شورا بنا بر اندیشههای حاکم بر جوامع بشری خاصه جامعه ایرانی مرد را پناهگاه و سقفی برای زندگی خود میداند هر چند این سقف کوتاه باشد. میخواهد در زیر این سقف و در این آپارتمان زنی باشد که شرایط دوسویه همسری را تجربه کند و مادری خوب برای فرزندش باشد. اما همیشه با تمسخرها و توهینهای همسرش منصور و مادر همسرش «رخشان» جایگاهی متزلزل دارد. از همین رو نیاز به یک همصحبت دارد. به کسی که بتواند احساسات زنانهاش را درک کند. شخصیت مستقلش را به رسمیت بشناسد و به او احترام بگذارد و در این میان تنها مردی که میتواند در زندگیش این گونه باشد ژان است. شورا برای نخستین بار از چارچوبهای شناخته شده زندگیاش عبور میکند و وارد رابطهای نامتعارف با ژان میشود. آن هم در ارمنستان و در شهر ایروان نه در ایران.
موضوع ازدواج و گردن نهادن به تصمیم گیریهای خانواده - کـه پـدر(مرد) در رأس آن قرار دارد - در راستای استقلال نداشتن زنان در جامعه مردسالار است. این امر در جوامع مردسالار از آنجا نشأت میگیرد کـه زن را بـه سـبب هویـت جنسی وی، احساسـاتی، غیرخردگرا و منفعل میداند و در هیچ کاری به او اجازه انتخاب و تصمیمگیری نمیدهد؛ در عوض، مرد با صفاتی چون فعال، غالب، دلیر و عاقل تعریف میشـود. سـیمون دو بـوار معتقد است که اینها همگی ساخته تمدن مردسالار است و میگوید هیچ کس زن متولـد نمیشود، بلکه به زن تبدیل میشود؛ این تمدن و جامعه اسـت کـه ایـن موجـود (زن) را میسازد و زنان اگر از پیله شیءشدگی خود بیرون بیایند، میتوانند نظـام مردسـالاری را براندازند(صادقی شهپر و حجار،۱۳۹۲: ۸۲)
شورا همواره مطیع و فرمانبردار و تحت سلطه مردسالاری حـاکم بـر جامعـه و همواره با ترسی درونی زندگی میکند. این ترس چنان است که حتی اختیاری برای حریم خصوصی خودش(خانه، آشپزخانه و حتی موبایل) ندارد. این ترس در مواقعی که ژان به او تلفن میزند کاملا مشهود است. شورا برای این ارتباط غیرعرف باید حواسش به همه نفرات منزل خاصه منصور باشد. میهمانیهای متعدد یا در منزل او بیرضایت او انجام میگیرد و اگر میزبان نباشد باید به عنوان یک آشپز یا خدمتکار سرویس بدهد.
حتی پیشتر هم شخصیت مادران این رمان یعنی رخشان و مادر شورا هر دو تحت نفوذ و سیطره مردان خود بودهاند. رخشان در یک خانواده مردسالارانه چندین بچه به دنیا آورده و همواره مورد تحکم همسرش قرار داشته و از طرف دیگر مادر شورا منفعلانه با همسرش زندگی کرده و هنوز از آن چه بر او رفته است گلایه میکند. این گلایهها همیشه مورد سرزنش شورا قرار میگیرد ولی مادر تغییری در رفتارش ندارد. در این خانواده نینا هم حضور دارد. دختری آوانگارد و آزاد که در بسیاری از موارد نسبت به رفتارهای شورا و مادرش اعتراض دارد. او روحیه سرکشی دارد که کاملا در سوی مخالف شورا قرار میگیرد. از طرفی این خانواده همواره و به بهانههایی مورد هجمههای منصور هم قرار میگیرند.
بخش اعظم جذابیت و گیرایی داستانهای فمینیستی در حضور مستمر زنان در بیرون خانه و رویارویی با نیروهای خارجی مختلف است. در این مرحله، پردازش درست و حساب شده حوادث، نقش بسیار زیادی را در قوام آثار فمینیستی میتواند ایفا کند به دلیل داشتن ویژگیهای خاص جسمانی گاهی هنگام تقابل با حوادث بزرگ از تبعیت برخی قوانین خشک و مدرن داستان نویسی معاف میشوند و گاه با در نظر نگرفتن روابط علت و معلولی در طول حرکت داستانی پیش میروند(مرادخانی و طالبی،۱۳۸۹: ۷).
زنان رمان روز دیگر شورا از همه مدلی هستند. اما رخشان تنها زنی است که مورد احترام مردان قرار دارد و این از کارکرد مادربودنش نشأت میگیرد. شورا و حتی «غزل» دخترش به عناوین مختلف مورد هجمه منصور قرار میگیرند. شورا خود از اعتماد به نفس چندانی برخوردار نیست. همین ضعف موجب میشود که در طول رمان بارها مورد استهزا و تحمیق شوهرش قرار بگیرد. کسی که حتی برای برداشتن لوازم عکاسی و فیلمبرداری نیاز به اجازه همسرش دارد و بارها مورد عتاب خواهرش نینا قرار میگیرد.
نظریه پردازان فمینیسم نشان میدهند، جنسیت به طور عمیقی در روابط اجتماعی نهفته است و زنان و مردان و روابط ساختاری بین آنان را تعریف میکند. برای مثال، جامعه روی هم رفته انتظار دارد مردان گستاخ و زنان مؤدب باشند؛ مردان مستقل و زنان روابط خود را بر این اساس منطبق کنند؛ مردان قوی و زنان ضعیف باشند؛ مردان آگاه و فعال و زنان نکتهبین و پاکدامن باشند؛ مردان بر احساسات خود کنترل داشته و زنان عاطفی و پراحساس باشند. این انتظارهای عمومی جامعه، نمونه ماهیت فرهنگی جنسیت است(پیشگاهی فر و قدس،۱۳۸۹: ۱۲۱).
...«منصور دستش را بالا میگیرد، خراش دستش را جوری وارسی میکند انگار حیوانی وحشی گازش گرفته. تا بخواهد حرفی بزند، شورا استکان را محکم میکوبد کف زمین، محکمتر از فروشندهای که استکان را پرت میکرد زمین تا نشکن بودنش را ثابت کند. منصور از حرکتش جا میخورد، مثل پزشکی که بیمارش یکدفعه دفتردستکهای روی میز مطب را به هم میریزد. خود شورا هم شوکه میشود، نمیداند چرا مثل همیشه رفتار نمیکند. مثل همیشه استکان را از دستش نمیگیرد و نمیگذارد توی سینک و بعد با نوازش و التماس از او نمیخواهد که ول کنند و بروند. تعجب میکند که از کینه به دل گرفتن منصور نمیترسد. از پیله کردنش، از طعنه زدن و از تحقیر کردنش. استکان خرد نمیشود، تکه میشود. تکه بزرگش میپرد زیر میز.
«حالا دیگه لکه نداره. خیالت راحت.»
دارد به خود تازهاش نگاه میکند. ایدهآلش این است که همین حالا مثل فیلمها با قیافه خونسرد راهش را بکشد و از در برود بیرون و پشت سرش را هم نگاه نکند. اما شجاعتش ناغافل ناپدید میشود. لابد چیزی مثل ترس او را به این روز میاندازد؛ مثل موجود ناقصالخلقهای خودش را پهن میکند کف آشپزخانه، اهمیت نمیدهد. استکان شکسته به دستش برود. منصور تکیه میدهد به کابینت و نگاهش میکند. با آن نگاه از بالا، میتواند ببیند که او، در موقعیتی که خودش درست کرده چه قدر درمانده است. «حالت درست کرده، چه قدر درمانده است. ...» .»(وفی، ۱۳۹۸: ۷۲)
با وجود تنوع و تفاوت این دیدگاهها، فمینیسم در یک زمینه نظری و یک زمینه موضوعی اشتراک نظر کلی دارد. در زمینه نظری، کلیه دیدگاههای فمینیستی برآنند که قدرت از گذشتههای دور در میان زنان و مردان به طور نابرابر تقسیم شده و این نابرابری موجب شده تا مردان، اختیار و حتی سرنوشت زنان را در دست خود بگیرند و اگر حقوقی هم برای آنان در نظر گرفتهاند مبتنی بر برداشتهای مردانه استوار شده است. باربارا آرنیلو در یک تعریف مقدماتی از فمینیسم معتقد است که فمینیسم یعنی «شناخت این نکته که زنان و مردان در زمانهای گذشته و در مکانهای مختلف هم در خانواده و هم در اجتماع بزرگتر قدرت نابرابری داشتهاند که باید این وضعیت در جهت برابری زنان با مردان تغییرکند.» (نوزانی،۱۳۸۵: ۱۱۶)
داستان با تغییر بنیادین شورا به پایان میرسد. تغییری دو روزه که البته هجمه سالها زندگی مشترکش هم در آن دخیل است. شورا از مسیری باز میگردد که به عمق وجود شخصیتش دست یافته است. عکس دریاچه در صفحه پایانی کتاب نقطه وصل اوست به آینده. به غزل و صورت پاک شدهاش از آرایش و ماسک. او خودش شده است. حتی به تلفنهای بیوقفه منصور هم اعتنایی نمیکند. پرواز او به ایران در حقیقت پرواز او به بخشی از وجود ناشناختهاش است که تا وقتی خودش نمیخواست نمیتوانست به آن دسترسی پیدا کند. شورا با یک هویت جدید وجودی به ایران بازمیگردد.
منابع
پیشگاهی فرد، زهرا و قدسی، امیر.(۱۳۸۹). نظریههای فرهنگی فمینیسم و دلالتهای آن بر جامعه ایران، مجله زن در فرهنگ و پژوهش، دوره اول، شماره سوم، فصل بهار، صص۱۳۲-۱۰۹.
تسلیمی، علی.(۱۳۹۵). نقد ادبی، نظریههای ادبی و کاربرد آنها در ادبیات فارسی، تهران: اختران، چاپ سوم.
صادقی شهپر، رضا و حجار، راضیه.(۱۳۹۲). نقد فمینیستی رمان سگ و زمستان بلند، نشریه ادبپژوهی،شماره بیست و ششم، شماره زمستان، صص۹۴-۷۳.
محمدپور، احمد. بوستانی، داریوش. صادقی، رسول و رضایی، مهدی.(۱۳۸۸). مبانی پارادایمی و مجادلههای انتقادی، نشریه پژوهش زنان، دوره هفتم، شماره ۲۱ ، فصل تابستان، صص۱۸۶-۱۵۱.
مرادخانی، صفیه و طالبی، مریم.(۱۳۸۹). نقد فمینیستی مجموعه داستان دختر خاله ونگوگ، نشریه زن در فرهنگ و هنر (پژوهش زنان)، دوره اول، شماره ۴، تابستان، صص ۲۴- ۵.
نوزانی، بهرام.(۱۳۸۵). مطلقگرایی و نسبیگرایی فمنیستی در میان زنان شهرنشین ایرانی، فصلنامه پژوهش علوم سیاسی، شماره سوم، پاییز و زمستان، صص۱۳۹-۱۱۵
وفی، فریبا.(۱۳۹۸).روز دیگر شورا، تهران: مرکز، چاپ اول.
ایبنا