فرهنگ امروز/ بهنام ناصری
طبق روایاتی که به ما رسیده و امروز چیزی جز آن برای استناد نداریم، چهار سال از ربع اول قرن پنجم هجری گذشته بود که ابوالفتح الدین عمر بن ابراهیم نیشابوری در بلاد آباییاش نیشابور زاده شد. هم او که امروزه روز با نام شهیر خیام شناخته میشود. سودای علمی و ادبی او اگرچه متکثر است و دامنهای از ریاضیات و نجوم تا غریزه شاعری و دغدغه هستیشناسی و... را دربرمیگیرد، اما آنچه از پس گذشت قرنها کماکان آوازهای عالمگیر دارد، شاعری اوست با همان تعداد مناقشهبرانگیز رباعیها. در اینجا درنگی خواهیم کرد بر اهمیت شعر خیام و البته بر مناقشه دیرسالی که بر سر رباعیات منسوب به او وجود دارد.
ایجاز و سلاست و نوآوری
اهمیت شعر خیام بالطبع بیش از هر چیز در شیوه بیانی ساده و سلاست جاری در رباعیات اوست. او این شیوایی سخن را تنها در یک قالب یعنی رباعی سرریز کرد. قالبی متشکل از تنها دو بیت بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» که بالطبع دربردارنده نوعی ایجاز هم هست. انحصار شاعری خیام به رباعی به لحاظ تاریخی هم اهمیت دارد، چراکه او زمانی دست به کار سرودن رباعیات خود شد که شعر فارسی در تداخل خود با بخشی از ادبیات عرب، دچار نوعی اطناب و زیادهگویی بود. محتوای شعر او هم به سبب مطرح کردن مسائل هستیشناختی و پیوند آن با زبان سلیس شاعر جلوه ویژهای به رباعیات خیام میدهد. نوآوریهای بیانی خیام هم که البته با شیوایی سخن او در ارتباطی ناگسستنی است، اهمیت دارد؛ چنانکه بسیاری او را به سبب بدعتها و خلاقیتهای بیانیاش با حافظ و سعدی قیاس میکنند.
خیام، چهرهای کماکان مبهم
رباعیهایی که بیش از یکهزاره و 100 سال از روزگار خیام کماکان بر سر نسبتشان با خیام مناقشه وجود دارد. مناقشه بر سر اینکه چه تعداد از آنها متعلق به خود اوست و چه تعداد منسوب به او و از میان رباعیات منسوب چه تعداد نام او را بهطور جعلی بر خود دارند و نسبت کدامشان با او مقرون به صحت است؟
مجموعه این مناقشات است که از خیام نامی همواره پرسشبرانگیز ساخته و ابعاد گوناگونی از شخصیت و کار او را ناشناخته باقی گذاشته است.
از برآیند نظرات کسانی که در ارتباط با جهان شعری و اندیشگانی خیام کار پژوهشی انجام دادهاند، اینطور برمیآید که قاطبه آنها هرگونه یقین در ارتباط با تعداد واقعی رباعیات این شاعر سده چهارم را منتفی میدانند و رسیدن به نزدیکترین نقطه به حقیقت امر را مستلزم کار و پژوهش بیشتر. از آن چیزها که در این اظهارنظرها معمولا ثابت است، یکی این است که گزیری نداریم جز اینکه خیام را چهرهای مبهم و رازآلود بدانیم.
باده انگوری یا باده زیباییشناختی؟
یکی از مسائلی که در شعر خیام پررنگ است و در تحلیلهای محتوایی در باب رباعیات او معمولا مورد اشاره قرار میگیرد، توجهی است که از طریق شگردهای تمثیلی خود به مضامینی چون «ساقی» و «باده» و ... نشان میدهد. بهاالدین خرمشاهی، ادیب و پژوهشگر ادبیات کلاسیک در این باره معتقد است که خطابهای مکرر خیام به ساقی نشان از جایگاه این مضمون در جهان رباعیات او دارد، اما نمیتوان این عناصر را در معنای واقعی آنها سراغ کرد. به باور خرمشاهی نمیتوان حکیم والامقامی چون خیام را به فردی که سستی و غفلت از جهان را میستاید، تقلیل داد: اگر مضمونسازیهای خیام پیرامون باده و مستی و بیخبری در رباعیات او به معنی حقیقی گرفته شود، از خیام ژرفاندیش که حکیم و ریاضیدانی والامقام و به احتمال بسیار شاگرد و دستکم پیرو فلسفه ابنسینا بوده است، چهره فردی بیمسوولیت و لاابالی و دایمالخمر و لذتباره و میپرست و تلفکننده وقت و عمر و کار و کارنامه ارایه میدهد... از تعمق در شعرش برمیآید بادهای که میستاید و بر محور آنچه بسیار مضامین و معانی ژرف پدید میآورد، غالبا بالصراحه باده انگوری نیست.» خرمشاهی که چنین نظری را درباره حافظ هم مطرح کرده، میگوید بادهای که این هر دو شاعر، هم خیام و هم حافظ در آثارشان مدام به آن مراجعه میکنند، باده ادبی است: «باده مجرد و انتزاعی و زیباییشناختی و هنری و هنرآفرین.» این تنها نظر خرمشاهی درباره خیام نیست.
محمدعلی فروغی که یکی از مقدمهنویسان بر رباعی خیام است، در این باره بالصراحه هر گونه نسبت دادن شرابخوارگی و فسق با استناد به عناصر جاری در شعر او به خالق این رباعیات را در حکم سادهاندیشی و غلطخوانی شعر خیام میداند. فروغی تاکید دارد بر اینکه کسانی که از رباعیات خیام استنباط میکنند او شرابخواره و فاسق بوده است، اشتباه و سطحینگری میکنند و غافلند از اینکه می و معشوق در شعر غالبا به مجاز و استعاره گرفته میشود.
خیام شاعر و 900 سال توجه رسمی
اگر چنانکه صادق هدایت گفته اولین کتابی را که در آن بهطور مستقیم درباره شعر خیام نظر داده شده است، «خریدهالقصر» اثر عمادالدین کاتب اصفهانی بدانیم که در سال ۵۷۲ نوشته شده است، امروز سابقه پرداختن رسمی به خیام در مقام شاعر به حدود 900 سال میرسد. در حالی که ابعاد دیگر شخصیت خیام مانند خیام به عنوان دانشمند و خیام به عنوان منجم، بیش از اینها محل بحث بوده و این را کتابهایی که در این زمینه وجود دارد، نشان میدهد. شاید دلیل مغفول ماندن وجه شاعری خیام تا دستکم دو سده بعد از مرگ او را باید در اشتهار او به عنوان چهرهای علمی در زمان حیاتش دانست. چنانکه همعصران او که به فعالیتهای علمیاش واقف بودند، اطلاعی از شاعری او نداشتند. این بیاطلاعی از یک سو پرداختن به جهان شعری و اندیشگانی رباعیات او را به تعویق انداخت و از سوی دیگر سببساز آن شد که لابهلای گمانهزنیها صحیح و سقیم درباره شاعر فقید بعد از چند سده، رباعیاتی به او نسبت داده شود که خیلیهایشان متعلق به او نباشد. این مناقشه از دیرباز در مورد شعر خیام وجود دارد و کسانی از پژوهشگران معاصر از جمله سید علی میرافضلی بخش مهمی از مجال تحقیقاتی خود را مصروف نزدیک شدن به حقیقت در باب بازشناسی تعداد بیشتری از رباعیات او کردند.
فیتزجرالد و آوازه جهانی خیام
خیام در زمره آن دسته از ادبای کهن فارسی است که آوازه جهانی دارد. بیراه نیست که این اشتهار عالمگیر را در گرو تلاشی بدانیم که استاد انگلیسی فلسفه و علوم تجربی، ادوارد فیتزجرالد مصروف حکیم سده پنجم و رباعیات او کرده است. فیتزجرالد 101 رباعی از خیام را در قالب یک مجموعه ترجمه کرده که بالطبع بخشی از آنها را رباعیاتی تشکیل میدهد که تنها به شاعر نسبت داده شده است. این ترجمه که در نیمه قرن نوزدهم در سال ۱۸۵۹ چاپ شد در انگلستان یکی از آثار مهم غیرانگلیسیزبان شناخته میشود که بسیاری از آن به شاهکاری ادبی نام میبرند. ترجمهای که طرفداران زیادی در امریکا و اروپا دارد و گواه آن انتشارهای مکرر آن طی سالهاست. چنانکه گفته میشود طی نیم قرن اول از اولین انتشار 139 بار تجدید چاپ شده است.
سوژه بحثهای بینامتنی در هنر معاصر
جدای از کسانی که بهطور مستقیم خیامپژوهاند و برای تحقیق در باب او و آثارش وقت صرف میکنند، بسیاری دیگر از اهالی معاصر فرهنگ و هنر چه از بعد زیباییشناسی هنری و چه از منظر هستیشناختی به خیام پرداختهاند. این اظهارنظرها گاهی در قالب کتاب درآمده و زمانهایی در جراید یا سایر شیوههای مرسوم و متداول. به عنوان مثال آیدین آغداشلو، هنرمند ایرانی در بخشی از فیلم مستندی درباره خیام، نگاهی بینامتنی به رباعیات خیام به مثابه اثر ادبی و هنرهای دیگر دارد. آغداشلو در آنجا تاثیر رباعیات خیام در مینیاتور و هنر ایرانی را توضیح داده است.
همین طور میتوان به توضیحاتی اشاره کرد که محمود دولتآبادی نویسنده معاصر ایرانی درباره تاثیر ادبی خیام بر ادبای بعد از خود نهاده است. همینطور باید اشاره کرد به تحلیلی که ایرانشناس برجسته محمدعلی اسلامیندوشن پیرامون موقعیت خیام در قلمرو فرهنگ ایرانی به دست داده است؛ یا بررسی خیام در جایگاه صاحب آرای فلسفی که داریوش شایگان، نظریهپرداز فقید ایرانی به آن پرداخته است.
خیام ۱۲ آذر ۵۱۰ هجری از دنیا رفت و در نیشابور، شهری که به دنیا آمده بود، به خاک سپرده شد.
روزنامه اعتماد