فرهنگ امروز/ کریم نیکونظر:
روز جمعه خبرگزاری تسنیم گفتوگویی را از حبیب ایلبیگی، قائممقام و معاون فرهنگی و پژوهشی بنیاد سینمایی فارابی منتشر کرد که دو خبر مهم در آن بود؛ خبر تولید دو فیلم دربارهی اقبال لاهوری و یعقوب لیث صفاری. این اخبار در شرایطی منتشر شد که از مدتی پیش زمزمهی تولید چند فیلم پرهزینه بهوسیلهی بنیاد سینمایی فارابی به گوش میرسید و حتی شنیده میشد که ابراهیم داروغهزاده تهیهکنندهی یکی از این فیلمهای فاخر و (بهاصطلاح) بزرگ است.
ایلبیگی در این مصاحبه گفته که «پروژه مهم اقبال لاهوری مدت زمان زیادی است که بهعنوان یکی از پروژههای مشترک بین جمهوری اسلامی ایران و پاکستان مطرح است... پیش از این نیز صحبتهایی برای ساخت فیلم یا سریال از زندگی اقبال مطرح شده بود اما هیچیک از طرفین بهصورت جدی وارد مراحل تولید این فیلم نشده بود.» و ادامه داده که «طرحهایی به دست ما رسیده بود اما از کیفیت لازم برخوردار نبودند، بنابراین تصمیم گرفتیم این پروژه را به یکی از کارگردانان خوب کشور بسپاریم که ضمن اینکه جوان است و از روزآمدی کافی برخوردار است، در زمینه ساخت آثار بزرگ و پرهزینه (بیگ پروداکشن) نیز تجربه داشته باشد. بنابراین انتخاب ما «بهرام توکلی» شد که بهویژه تجربه ساخت فیلم موفق «تنگه ابوقریب» و همکاری با سعید ملکان در ساخت فیلم «روز صفر» را دارد، ضمن آن که معتقدم که ساخت فیلم «غلامرضا تختی» از نظر شرایط تولید، تجربهای جدید برای سینمای ایران بود که به تجارب «بهرام توکلی» اضافه کرد.» آنطور که ایلبیگی خبر داده به زودی پروژههای دیگری هم از راه میرسند. اما بد نیست بدانید که مسعود جعفری جوزانی گزینهی ساخت فیلم یعقوب لیث صفاری است و ظاهرا نگارش فیلمنامهی آن را از مدتها پیش شروع کرده است. اما این دو خبر بههیچوجه غافلگیرکننده نیست. چرا؟ مرور تاریخ نشان میدهد که مطابق یک رسم بیست ساله دولتها در سال آخر به فکر تولید پروژههای بزرگ میافتند و با لفظ «ملی» و «فاخر» منتقدان را قلعوقمع میکنند.
۱-
برای اینکه بدانید از چی حرف میزنیم کافی است نگاهی بیندازید به دو سال آخر دولت محمود احمدینژاد؛ به فیلمهایی مثل «استرداد» ساختهی علی غفاری، «راه بهشت» به کارگردانی مهدی صباغزاده، «عقاب صحرا» ساختهی مهرداد خوشبخت و «روز چهارم» کارِ وحید موساییان. شاید بعضی از این نامها هنوز برای شما آشنا نباشند (راستی علی غفاری چهشد؟) اما آنها سازندهی پروژههای چند میلیاردی بودند که بنیاد سینمایی فارابی در راستای تولید آثار فاخر سراغشان رفته بود، اگرچه انگار اصلا متوجه نبود که سازندگان این آثار تجربهای در تولید چنین فیلمهایی (اگر منظور از فاخر، آثار تاریخی یا بیگ پروداکشن است) ندارند. نتیجه این شد که همهی فیلمها در بازار شکست خوردند و این شکست به این معنی بود که تماشاگر آنها را ندید، هیچ جایی ازشان نام برده نشد و مثل دهها فیلم دیگر فراموش شدند. بودجههای این فیلمها در مجلس تحت عنوان «فیلم فاخر» تصویب شده بود و فارابی میتوانست (آن زمان) تا مبلغ ۲۰ میلیارد تومان در این فیلمها سرمایهگذاری کند. میدانید، همهی این فیلمها روی کاغذ هیجانانگیز به نظر میرسیدند؛ ماجرای گم شدن چند ده تن طلا در دورهی محمدرضا پهلوی، ماجرای عشقی نامعمول در بیابانهای سیستان و داستان عاشقانهای در صدر اسلام حتما جذاب بود اما واقعیت این بود که فقط در حد ایده و فکر، جالب به نظر میرسیدند و این فیلمها هیچکدام به آثار ماندگار و مهمی بدل نشدند و حتی کمک نکردند تا سازندگانشان یک گام به جلو بردارند. این قصه را میشود در دههی هشتاد هم ادامه داد؛ مثل ده فیلمی که مرکز مستند و تجربی به مناسبت سیامین سال پیروزی انقلاب تولید کرد اما یکی از دیگری بدتر از آب درآمد. همهی این فیلمها با اصطلاحات بیربط به سینما، مثل استراتژیک، فاخر و ملی آراسته شده بودند. اما دقت نشده بود که فیلم، قبل از هر چیز باید «خوب» باشد و فیلم خوب حتما و الزاماً با بودجهی میلیاردی تولید نمیشود.
۲-
حالا در آستانهی تغییر دولت، بنیاد سینمایی فارابی تصمیم به تولید فیلم گرفته؛ در تمام هفت سال گذشته بنیاد سینمایی فارابی، اول بدل به یک عابربانک شد که به فیلمها وام میداد تا تولید شوند و بعد حداکثر به مشارکت در تولید آثار رو آورد. در تولید فیلمهای کودک و نوجوان مشارکت کرد بدون اینکه حواساش باشد تولید فیلم به شیوهی دههی شصت نه فقط کاربردی نیست که رغبتی برای تماشاگران ایجاد نمیکند. اما حالا باز هم سراغ مباحثی رفته که بیشتر از اینکه هنری باشند و مربوط به جامعهی امروز، نگاه سیاسی در آنها به چشم میخورد. واقعیت این است که هیچوقت نمیشود مشخص کرد که ساخت چه فیلمی اولویت است؛ هیچ ایدهای به خودی خود اهمیت مبنایی ندارد. قصهی یعقوب لیث صفاری را میشود جوری ساخت که فیلم خوبی شود و تماشاگر شیفتهاش شود، میشود جوری تولیدش کرد که مفت هم نیارزد. دربارهی اقبال لاهوری هم همینطور؛ فیلم ساختن دربارهی شاعر و سیاستمداری پاکستانی که ۱۲ هزار بیت شعر به فارسی دارد شاید برای ما ایرانیها جذاب باشد اما ممکن هم هست که این اثر زندگینامهای خیلی خیلی خنثی ساخته شود و تماشاگر آن را دوست نداشته باشد. اما مهم این است که چرا الان سراغ این فیلمها میرویم و قرار است چهچیزی را با این آثار نشان دهیم. چه چیزی در یک سال آخر دولت باعث شده که افراد آن بنیاد، به فکر تولید فیلم بیفتند و به سرعت چند پروژه را به اسم ملی آمادهی تولید کنند. میبینید؛ وقتی از این نوع فیلمها حرف میزنیم بیشتر از هر چیز این سیاست است که در ذهن ما میچرخد و بعد میشود به این فکر کرد که چه انگیزهی سیاسی پس تولید این فیلمها هست. آیا سرمایهگذار پاکستانی حاضر به مشارکت شده یا نه خودِ دستاندرکاران بنیاد فارابی فکر کردهاند که تولید فیلم دربارهی اقبال، مهم است. و بعد، آیا «اقبال» برای تماشاگر ایرانی تولید میشود یا پاکستان، و اگر برای تماشاگر پاکستانی تولید میشود آیا معیارهای فرهنگی آنها، موسیقی و شعر و رفتار آنها در فیلم منعکس میشود، یا نه، معیارهای ما ایرانیها از زندگی و زیست اجتماعی بر فیلم غالب میشود. میشود این بحث را ادامه داد و در آخر به این فکر کرد که ساخت این فیلمها برای تماشاگر ایرانی در سال ۱۴۰۰ چه اهمیتی دارد.
۳-
اما بیایید قضاوت را بگذاریم برای زمانی که فیلمها دیده شدند. اما هنوز هیچکدام از ما تعریف دقیقی از فیلم فاخر، فیلم استراتژیک و فیلم ملی نداریم؛ نمیدانیم چرا یک فیلم تاریخی استراتژیک و فاخر است اما فیلمی دربارهی امروزِ ایران نه، چطور فیلمی دربارهی مأموریتهای نیروهای امنیتی مهم است و ملی اما فیلمی دربارهی آدمهای امروز، دربارهی تکتک مردم ایرانی نه. فیلمِ فاخر یعنی چه فیلمی؟ فیلمی که هزینهاش بالاست؟ فیلمی است دربارهی تاریخ ما؟ فیلمی است دربارهی مسائلی که بهشان نمیپردازیم؟ و بعد، هر چه ساخته شد فاخر است؟ نسبت به چی فاخر است؟ اصلا فخر بابت چی؟ بابت مضمون؟ بابت موضوع؟ بابت ساختار؟ هزارسئوال بیجواب هست که هیچکس بهشان توجه نمیکند، اما راستش پاسخ آنها مهم است. این روزها که داد همه بابت انتشار نامهی سینماگران برای آزادی یک سرمایهدار متهم به فساد اخلاقی درآمده بد نیست حواسمان باشد که پولِ بنیاد سینمایی فارابی، مثل پول دولت و هر نهاد دیگری در این مملکت، متعلق به همهی مردم است و باید چهارچشمی مراقباش باشیم که در این اوضاع بیپولیِ مردم و فقرِ عمومی این پولها به یک ریختوپاش بیخودوبیجهت و بیفایده و نالازم تبدیل نشود.
۴-
اما بگذارید خوشبین باشیم به این فیلمها، به «اقبال لاهوری» و «یعقوب لیث صفاری». ما همه دوست داریم فیلم خوب ببینیم و بهرام توکلی و مسعود جعفری جوزانی دوتا از کارگردانهای معقول ما هستند. مسئله این است که فیلم خوب ساخته شود و تماشاگر در سینما یک دنیای تازه را تجربه کند و فکر کند که این فیلم ارزش تماشا داشت. اما میشود به محالات هم فکر کرد، به این فکر کرد که دولت در این یک سال به چهرههای معاصر و وقایع تازهی اجتماعی هم توجه کند و خودش را از حالت انفعال خارج کند؛ مثلا فیلمی دربارهی زندگی محمدرضا شجریان بسازد، دربارهی آوازها و نغمههایش، دربارهی «ربنا»یش و دربارهی نقشی که در پیوند ما ایرانیها به همدیگر داشته، دربارهی زبان فارسی و شعر که همه نیازمندش هستیم. فیلمی ساخته شود دربارهی حاج قاسم سلیمانی و عقیدهاش در حفظ ایران و ایرانی، با همهی تفاوتها و تضادهایشان. فیلمی ببینیم دربارهی مردمی که بعد سیل و زلزله دوباره جان گرفتهاند و زندگی میکنند، دربارهی آبانی که پشت سر گذاشتیم و اصلاً خود ما که نیاز داریم به همدردی با هم. به این فیلمها میشود صفت ملی، استراتژیک، فاخر و... نداد اما حتما این فیلمها مهمتر از آثاریاند که مدیران فارابی برای ما تدارک دیدهاند. باور نمیکنید؟ تا جشنواره صبر کنید... .
روزنامه سازندگی