فرهنگ امروز/ کایل هارپر ترجمه: عبدالرضا سالاربهزادی / همهگیری و فراگیری ویروس کرونا و خانهنشینی اجباری و ناگزیر پیامد آن برای بسیاری از اصحاب و پژوهشگران حوزههای مختلف علوم انسانی اعم از فلسفه و تاریخ و علوم سیاسی و جامعهشناسی و روانشناسی، این فرصت را فراهم آورده که در مقایسه با قبل، خلوتی بیابند و به ابعاد و جنبههای مختلف این بیماری فراگیر بیندیشند و راجع به آن اظهارنظر کنند. در همین مدت کوتاه، کتابها و مقالات و یادداشتها و گفتارها و نوشتارهای کثیری از سوی بسیاری از اندیشمندان معاصر در توضیح و تبیین علل و عوامل اجتماعی و فرهنگی پدید آمدن بیماری کرونا و بحث و بررسی در رابطه با نحوه مواجهه بشر امروز با آن عرضه شده است. البته ناگفته پیداست که یکی از وظایف اساتید علوم انسانی در شرایطی مثل بیماری همهگیر کرونا، تامل و مفهومپردازی برای فهم بهتر و دقیقتر ماجرا و کوشش برای توضیح تاثیرات فرهنگی و اجتماعی و انسانی آن است.
جستار پیش رو، میکوشد از منظری تاریخی به پیامد بیماریهای فراگیر و همهگیر و با بررسی شرایط امروز جوامع بشری به مقایسه نحوه مواجهه انسانهای امروز با گذشتگان در رویارویی با بیماریهای همهگیر بپردازد. نویسنده کایل هارپر (Kyle Harper) استاد تاریخ و ادبیات کلاسیک و معاون ارشد رییس دانشگاه و مدیر اداری دانشگاه اُکلاهُما (University of Oklahoma) است.
************
تامل در زمانه طاعون
در سال 1377 پس از میلاد مسیح دانشمند و دولتمرد بازنشسته عرب ابن خلدون مقدمه معروف خودش بر تحقیق و مطالعه درباره تاریخ جهان را منتشر کرد. اهداف او متواضعانه نبودند. مطالعات گسترده ابنخلدون و بیش از آن مسافرتهای گستردهترش او را به این نتیجهگیری رسانده بود که قوانین کلی و عالمشمولی درباره پویایی و تحرک اجتماعی وجود دارد و او قصد داشت تا از کتابش برای ارایه نظریهای فراگیر درباره تمدن بشری بهره ببرد.
بدیعترین چیزی که مقدمه او برای اهل نظر داشت مفهوم عصبیه یا همبستگی گروهی [قومی] بود. برای ابنخلدون الگوی اساسی و پایه تاریخ چرخه دودمانی فرمانروایی، ظهور و افول تمدنها بود، و عصبیه -حس هدف مشترک و انسجام اجتماعی- سرچشمه قدرتی بود که در طول مرحله رشد و شکوفایی [فرمانروایی] یک سلسله یا یک تمدن به حرکت و کنش جمعی اجازه بروز و عمل میداد.
با این همه، به نوبه خود، موفقیت و رفاه در جهت تضعیف حس همبستگی که به یک گروه اجازه به قدرت رسیدن داده بود عمل میکردند. لذا، تمدنها به شکلی گزیرناپذیر از درون فاسد میشدند.
ابنخلدون نظریهای پیشرو درباره تغییر تاریخی را ارایه کرد که قلمروهای اجتماعی و سیاسی را با اقتصادی و جمعیتنگارانه [آماری] در هم میآمیخت- و بهگونهای جالب و قابلتوجه این مورخ عرب پیشبینی کرد چگونه بیماریهای عفونی میتوانستند در آن ادغام شوند. او در زمان مرگ سیاه [طاعون قرون وسطی]، بنا بر برخی معیارها بدترین فاجعه زیستشناختی در تاریخ بشر، زیسته بود. برای ابنخلدون بیماریهای واگیردار جزیی تفکیکناپذیر از سقوط امپراتوریها بودند. اما طاعونها و بیماریهای مسری مرگبار همهگیر تنها اعمال تصادفی خداوند یا طبیعت نبودند. آنها پدیده قابل توضیح عقلانی بودند. یک همهگیری میتوانست نتیجه خودِ رشد جمعیت باشد. یک تمدن سرزنده و پرتوان با حکومتی خوب و کارآمد افزایش جمعیت را تسهیل میکند- اما، به شکلی متناقض و ناسازهوار، رشد آمار جمعیتی خود محرک بیماریهای همهگیر مرگبار و فروپاشی اجتماعی خواهد بود.
همهگیری عالمگیر بیماری کووید19 طاعون مرگ سیاه نیست و ابنخلدون بیتردید یک متخصص همهگیریشناسی نبود، ولی همچون سقوط دیوار برلین یا فرو ریختن برجهای دوقلو در یازدهم سپتامبر، یک حس خطاناپذیر همگانی وجود دارد که ما در بحبوحه امری دورانساز زندگی میکنیم و در زمانهایی اینچنین ما ناگزیر در جستوجوی الگوهایی مشابه به گذشته رجوع میکنیم. این تنها علم پزشکی و مدلهای اقتصادی نیستند که پاسخهایی در خور برای این زمان ارایه میکنند. تاریخ همچنین میتواند به ما درباره علل پیدایش همهگیری جهانی کووید19- و پیامدهای احتمالی آن- درسهایی بیاموزد.
نقاط عطف تاریخ
در تمام طول تاریخ رویدادهای همهگیری همواره نقطه تقاطع احتمالات و ساختارها بودهاند. آنها [همهگیریها] رویدادهای تصادفیاند زیرا، برای مثال، آنها زمانی سر بر میآورند که ریزارگانیسمهای بیماریزا -ویروسها، باکتریها، تکیاختهها- از یک گونه [جانوری] به گونه دیگر سرایت میکنند، زمانی که جهشهای تصادفی ژنتیکی کورکورانه انتقال یا سرایت یک میکروب را تشدید میکند یا زمانی که تعاملات اتفاقی بین گروههای انسانی همسو میشوند تا شیوع سریع یک بیماری عفونی را تسهیل کنند. درنتیجه، همهگیریها غالبا برای ناظران بشری همچون رویدادهایی تصادفی که از ناکجا فرا میرسند به نظر آمدهاند، انگار کارهای خدا، چه به معنای لغوی آن یا در مفهوم تمثیلیاش. اینگونه لرزههای زیستشناختی یک نیروی پایدار برای انقطاع و عدم پیوستگی در تاریخ بشر بودهاند؛ با منهدم کردن امپراتوریها، ساقط کردن اقتصادها، از میان بردن جمعیتهای بشری به تمامی، بهویژه هنگامی که آنها مقارن میشوند یا جرقهشان همزمان با بحرانهای دیگر در جوامع زده میشود -با بحرانهای اقلیمی و آب و هوایی، بحرانهای مشروعیت، بحرانهای مالی و درگیریهای مسلحانه- آنها لحظات تغییر و دگرگونی یا تغییر مسیر در جریان تاریخ را رقم میزنند.
اما، زمانی که در مقیاسهای طولانی زمانی درنظر گرفته شوند، رویدادهای همهگیری نظم و منطق دارند. در یک معنا، هر عصر دچار بیماریهای عفونی میشود که استحقاقش را دارد؛ از نظر زیستمحیطی، نه اخلاقی. خزانه بیماریهای بشری محصول زیستبوم و تکامل است.
حدود 400-300 گونه ریزارگانیسم عمده شناختهشده بیماریزای انسانی وجود دارد. در قیاس با شامپانزهها، نزدیکترین خویشاوند باقیمانده ما، میکروبهای بشریت متعددتر، کثیفتر و به صورتی غیرعادی تمرکز کرده بر استثمار و بهره کشیدن از ما هستند. خزانه متمایز بیماریهای بشری حاصل تاریخ متمایز ماست؛ حاصل شیوههای خاصی که ما در مقام گونهای که شرایط زیستمحیطی روی کرهزمین را تغییر شکل دادهایم و خود را به شکلی غیرمعمول به عنوان میزبانی برای انگلهای میکربی اهدافی جذاب ساختهایم.
بیثباتیهای عظیم
این دیدگاه زیستبومی درباره بیماریهای عفونی یک نسل پیش از ما از سوی مورخ بزرگ جهانی ویلیام مکنیل برجسته شده و مورد توجه عموم قرار گرفته بود. ما در این فاصله درباره منشاهای وابسته به مبحث تکامل بیماریهای انسانی بسیار آموختهایم، اما آن چارچوب هنوز مستحکم و منطقی است. برای مثال، دلیل این همه بیماریهای دستگاه گوارشی ما این است که حدود 12000 سال قبل ما شروع به زندگی کردن در زیستگاههای متراکم و جمعی کردیم و لذا در احاطه فضولاتمان قرار گرفتیم، جدا از فضولات حیواناتمان که سرشار از عوامل بیماریزایی هستند که از طریق راه دهانی-مدفوعی منتقل میشوند. دلیل آنکه انسانها این همه بیماریهای تنفسی دارند آن است که ما شمار انبوه جمعیت را داریم و تراکم جمعیت مطلق را که پشتیبان عوامل بیماریزایی است که راهکار آنها انتقال از ریه به ریه است. نخست در جهان عهد عتیق و سپس در دنیای عهد جدید، جهانی شدنهای اولیه جماعات مختلف انسانی-و میکروبهایشان- را در تماس با یکدیگر آورد، که غالبا نتایج قابل انفجار و پرمخاطرهای را در پی داشتند.
در تمام طول تاریخ مدون، بیماریهای مسری مرگبار و همهگیریها منشا بیثباتیهای عظیم در روابط بشری بودهاند.
در بحبوحه همهگیری جهانی کووید19 شایسته است اهمیت و عظمت برخی رویدادهای قبلی همهگیری بیماریها - و انعطافپذیری جوامع بشری هنگام مواجهه با فجایع زیستشناختی- را به خودمان یادآوری کنیم. «مرگ سیاه» [یا طاعون سیاه] یک همهگیری جهانی طاعون گاوی (طاعون خیارکی) بود بیماری وحشتناکی که باکتری یرسینیا پستیس (Yersinia pestis) عامل ایجاد آن بود. طاعون گاوی در واقع یک بیماری انتقالیابنده از طریق حشرات [کک] جانوران جونده است که به صورت ماندگار و دایمی در کولونیهای جانوران جونده آسیای مرکزی استقرار یافته است. طی تاریخ این بیماری به کرات از جایگاههای استقرارش به بیرون نشت کرده تا همهگیریهای انسانی عظیم جهانی را به وجود آورد که در واقع عارضه جانبی همهگیریهای عظیم بیماریهای جانوریاند، در این مورد اساسا موشها. همهگیری جهانی قرن چهاردهم [م.] خاور نزدیک، بخشهای عمدهای از آفریقا و سراسر اروپا را درنوردید. مرگ سیاه قریب به نیمی از تمامی جمعیت قارهها را با خود برد. سپس، به صورت پراکنده و هرازگاه برای قرنها یکی، دو بار در طول عمر هر نسل رجعت کرد. طاعون گاوی بیماریای است که خارج از محیطزیست انسان محاط شده است، ولی بیماریهای دیگر همچون آبله، سرخک، آنفلوآنزا، تب زرد و مالاریا مسوول نابودیها و هلاکتهای خارقالعاده بودند. کووید19 در قیاس با این هیولاهای تاریخ رنگ میبازد.
کوره محک مدرنیته
همهگیریهای جهانی پیشامدرن نابودکننده بودند، چراکه جوامع پیشامدرن بهویژه در برابر بحرانهای مرگومیر و تاثیرات جمعیتنگارانه آنها آسیبپذیر بودند. جوامع پیشاصنعتی به شکلی یکسان فقیر بودند؛ افراد انسان که نزدیک به سطح بخورونمیر زندگی میکنند بیش از دیگران در معرض بیماری عفونیاند. علاوه بر آن، با فقدان نظریهای درباره میکروب، این جوامع واکنشها یا درمانهای پزشکی کارآمد بسیار معدودی برای مقابله با بیماری عفونی دراختیار داشتند. در حالی که مداخلات غیردارویی همچون بهداشت عمومی بدوی ریشه در قرون وسطی دارند و قرنطینه بهتدریج به عنوان واکنشی در برابر طاعون پدیدار شد و تحول یافت، حتی جوامعی هم که در جایگاه پیشگامی و رهبری توسعه اقتصادی شمرده میشدند تا قبل از قرن هیجدهم تقریبا بهطور کامل در تخفیف آثار و تبعات بیماریهای همهگیر ناتوان بودند. اما آنها قادر بودند پس از بحرانهای مرگومیر که غیرقابل پیشبینی ولی ناگزیر بودند، به شرایط قبل بازگردند. امپراتوری روم از یک همهگیری جهانی جدی در دوران حکمرانی مارکوس اورلیوس در اواخر دهه 160 میلادی آسیب دید که احتمالا (نه یقینا) طلیعه ویروس آبله بود. به سختی میتوان گفت که آن همهگیری ناقوس مرگ امپراتوری [روم] بود. یا رجعتهای مکرر [همهگیری] طاعون گاوی [خیارکی] در قرن هفدهم را در نظر بگیرید. طاعون به عنوان واقعیتی بیرحمانه در آنچه عصر «بحرانهای جهانی» نام گرفته است باقی ماند، دورانی که از بسیاری جهات کوره محک مدرنیته به شمار میرود. برخی جوامع، مانند ایتالیا، با طاعون درهم شکسته شدند و برای همیشه موقعیت رهبری خود را وانهادند؛ برخی دیگر، مانند انگلستان، در حالی که بهشدت ضربه دیدند (20درصد اهالی لندن در یک همهگیری عمده طاعون در 1625 جان خود را از دست دادند) به ترتیبی توانستند ثبات یافته و از نظر اقتصادی پویا باقی بمانند.
مهار کردن بیماری
مهار کردن بیماری عفونی نشانه و مشخصه مدرنیزاسیون است. دانش، فناوری و سیاستگذاری بشریت را در برابر بدترین ویرانگریهای مرگومیرهای حاصل از همهگیریها که جزیی تفکیکناپذیر از تاریخ ما بودند محافظت کردند.
نخست، در قرن هیجدهم میلادی شدیدترین رویدادهای [همهگیریهای] مرگومیردار به زانو درآورده شدند. علم کشاورزی و سیاستگذاری عمومی وقوع و شدت قحطیها را کاهش داد؛ مایهکوبی بدترین [همهگیریهای] آبله را فرونشاند؛ قرنطینه گسترش افسارگسیخته شیوع بیماریها را مهار کرد. حتی در زمانی که بیشتر مردم هنوز از بیماریهای عفونی هلاک میشدند، جوامع در حال مدرن شدن توان و نیروی شدیدترین رویدادهای [همهگیری] پر مرگومیر را کاهش داده و داس مرگ را کند کردند. احتمالا این فرض درست است که هیچ جامعه کاملا مدرن شدهای هرگز یک رویداد پر مرگمیر غیرمنتظره و مهجوری همچون مرگ [طاعون] سیاه را تجربه نکرده است. البته، این امر هیچ ضمانتی برای این به شمار نمیرود که چنین رویدادی هرگز برای باری دیگر اتفاق نمیافتد؛ چند صد سال یک ظرف نمونه زمانی قابل اتکا [برای آمارگیری] نیست. اما الگوهای ما به این امر اشاره میکنند که ما ترکیبی از ابزارهای دارویی و غیردارویی را برای متوقف کردن گسترش کامل رخدادهای [همهگیریهای] پر مرگومیر در اختیار داریم.
دوم آنکه از اواخر قرن نوزدهم [م.] بیماریهای عفونی شروع به سپردن جای خود به اختلالات قلبی-عروقی و انواع سرطانها به عنوان علل اصلی مرگ کردند. تا دهه 1900 [م.] هنوز بیشتر مرگومیرها در ایالاتمتحده ناشی از بیماریهای عفونی بود، ولی این امر با سرعت خیرهکنندهای تغییر یافت. دلایل این تغییر چندلایه بودند. تغذیه بهتر، اصول بهداشتی و مراعات حفظالصحه پیشرفته و مجموعه چشمگیری از واکسنها و آنتیبیوتیکها زرادخانه مدرن جنگافزار انسانی در برابر میکربهای عفونتزا را تشکیل میدهند. لازمه انسان مدرن بودن در جهان پیشرفته گذراندن بیشتر ایام عمر بدون ترس از مرگ به دلیل یک بیماری عفونی است (هر چند ارزش آن را دارد که به خود یادآوری کنیم هنوز اسهال، مالاریا، سل و دیگر بیماریهای عفونی، به بهای نابودی جمعی ما، بر سر جوامع غیرپیشرفته سایه انداختهاند). طاعون و آبله غیرقابل باورند؛ البته تا زمانی که اتفاق بیفتند.
گندزدایی از سیاره
حتی در جوامع بسیار پیشرفته هم دقیقتر آن است که بگوییم بیماریهای عفونی مهار شدهاند نه آنکه شکست داده شدهاند. این بیماریها تهدیداتیاند که هرگز نمیتوان آنها را از میان برد. ما میتوانیم تاریخ متاخر بیماریهای عفونی را در قالب ارجاع به اصطلاحی که به صورتی فزاینده برای توصیف سیارهمان در عصر سلطه بشری مورد استفاده قرار میگیرد، یعنی «انسانمدار»، وصف کنیم.
«انسانمداری» با تلاش بشریت برای گندزدایی این سیاره -برای آسانتر و راحتتر ساختن آن برای زندگی کردن انسانها- تسهیل و توصیف شده است. ما در محیطهایی بسیار دستساز و مصنوعی زندگی میکنیم که بیش از آنچه برای اندیشیدن به آن تامل کنیم دقیقا برای دور نگه داشتن میکروبهایمان از ما ساخته شدهاند. محیطهای ساخته شده برای ما، مدیریت تغذیه و آب و فضولات ما، برنامههای روزمره جسمانی و رژیم شیمیایی ما، همه علیه عوامل بیماریزا هستند. این الگو فشارهای خنثیکننده و متضاد شدیدی را به وجود میآورد. جمعیت جهانی با سرعت به سوی 8 میلیارد نفر شدن در حرکت است. ما بیشتر از همیشه به طرف زیستگاههای طبیعی و حیوانات وحشی که منابع بالقوه بیماری جدیدند رسوخ و تجاوز میکنیم. ما بیشتر از همیشه با یکدیگر در ارتباطیم. مرز تلاقی میان نوع ما و انگلهای احتمالی ما گستردهتر از هر زمانی در گذشته است. انگیزه میکروبها برای بهرهکشی از انسانها هرگز اینچنین نیرومند نبوده است، با این همه ابزار مقابله ما با آنها قدرتمندتر از همیشه است. ما در میانه این بنبستِ هیچ-به-هیچِ ناآرام و بیثبات زندگی میکنیم.
یک ویروس قابل پیشبینی
بهگونهای ناسازهوار ظهور بیماریهای عفونی به انسانمحوری شتاب بیشتری بخشیده است. بیشترین این بیماریهای عفونی نوظهور تهدیدهایی زودگذر یا به سرعت قابل مهار شدن هستند، ولی حتی با وجود بهداشت عمومی و پزشکی زیستشناختی ما، هنوز روزنههایی در زرادخانه ما وجود دارند که ما را در برابر انقطاعهایی بزرگتر در این روند آسیبپذیر میسازند. اچآیوی (HIV) یک ویروس پسگرد یا رتروویروس شیطانی صبور است که پدید آمد و با آثاری ویرانگر در سطح جهان انتشار یافت. آنفلوآنزا [ویروس] شریر تغییرشکلدهندهای است که انباشتگاههایش در میان پرندگان مقابله با آن را به شکل خطرناکی دشوار میسازد و درنهایت، قابل پیشبینی بود که خانواده ویروس کرونا یکی از بدیهیترین خطراتی بود که سایه ترسناکش بر سلامت و بهداشت بشر سنگینی میکرد. متخصصان در زمینه بیماریهای عفونی بیش از یک دهه است که از این خطر اطلاع داشتهاند، ولی البته درد و درماندگی فعلی باید پیش میآمد تا پیشگوییهای آنها توجهی را که شایستهاش بود دریافت کند. این ویروس جدید عینا همه ویژگیهای درست و لازم برای بهره بردن از نقاط ضعف و آسیبپذیریهای ما را داراست. ویروسی تنفسی است با دوران نهفتگی (یا کمون) طولانی، شیوه سرایت موذیانه و ناقلان بدون علائم بیماری. بهشدت مسری است. هیچ واکسنی برای آن آماده نداشتیم. این همهگیری جهانی است که مستحق آن بودیم، نه از نظر اخلاقی، بلکه از نظر زیستمحیطی.
همهگیری در عصر رسانههای اجتماعی
و اینک ما از پیامدهای آن در رنج و عذابیم؛ پیامدهایی که هنوز بیشتر آنها ناشناختهاند. من، در مقام یک مورخ همهگیریها، آنچه در این میان چشمگیرتر از هر چیز مییابم نه تشابهات و خطوط موازی با گذشته که تفاوتهای آن با گذشته است. بدون تعارف و مجامله، شدت [بیماری و سرایت] و مهلک بودن این ویروس بیماریزا میتوانست بسیار بیش از این باشد و شاید ویروس بعدی- که بیتردید پس از این خواهد آمد- بدتر از این خواهد بود. ولی پیشاپیش روشن است که این بیماری که مرگومیری در قیاس بسیار کمتر از همهگیریهای جهانی تاریخ خواهد داشت، پسلرزههایی عمده در پی خواهد آورد. تاثیرات و پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و شاید ژئوپلیتیک بیماری کووید19 همهگیری جهانی آنفلوآنزای بسیار مرگبارترِ سال 1918 را به سایه خواهند برد. این بیماری جدید به قلب نظم جهانی بههم وابسته ما حمله خواهد کرد. این بیماری در حال گشودن راههای تازه و گذشتن از حدود پیشین است: این نخستین همهگیری جهانی عصر رسانههای اجتماعی است، عصر قطبی شدن فرهنگی و سیاسی ما و در نتیجه، زیباشناسی خاص خود و احساس خودش را خواهد داشت. این یک چالش اقتصادی نوظهور از بسیاری جهات است. بازار کار بیش از اندازه کارآمد ما که چنان به کارهای موقت وابسته است؛ زنجیرههای عرضه طویل، درهمتنیده و درست-سر- وقت ما؛ اقتصاد بسیار برخوردار از اهرمهای قدرت و نفوذ با وابستگی بیش از اندازه به بدهی مصرفکنندگان، اوراق قرضه شرکتها و اوراق قرضه بینالمللی، هیچکدام از این نظامها هرگز با اختلالی مثل همهگیری جهانی کووید19 مواجه نبودهاند.
بعضی اوقات همهگیریهای جهانی به تاریخ شتاب میبخشند یا راهی را که پیشاپیش در آن گام گذاشتهایم آشکار میسازند، در حالی که برخی اوقات آنها به شکلی بنیانی مسیر جوامع بشری را تغییر میدهند. در قرن سوم [میلادی] امپراتوری روم یک بیماری همه گیر را از سر گذراند که با نام «طاعون قبرسی» شناخته میشد. این بخشی از یک بحران ساختاری و مالی بود که دولت روم را عمیقا تغییر داده و وضعیت ژئوپلیتیک رومیها را در برابر ایرانیان و ژرمنها به شکلی جوهری و ذاتی تضعیف کرد. اما بهگونهای، این تغییرات قبل از آن بیماری همهگیر که به آنها شتاب بخشید، قابل مشاهده بودند. در تضاد با آن، «طاعون سیاه» یک بختآزمایی و بازی شانس تاریخ بود؛ میزان عظیم مرگومیر نظم ژئوپلیتیک را بهگونهای بر هم زد که در غیر آن صورت تصورش سخت میبود.
ما برای سر درآوردن از نحوهای که این همهگیری جهانی دنیای ما را تغییر خواهد داد به زمان و دورنمایی از ابعاد آن نیاز داریم (البته، مورخین [داشتن] زمان و دورنما را همیشه ترجیح میدهند). ولی این حس که ما در حال نظاره از هم گسیختن برخی درزهای نسج اجتماعیمان هستیم حسی خطا نیست و گذشته به ما یادآوری میکند که شوکها و لرزههای زیستشناختی در غالب اوقات با لحظات دگرگونی و استحاله مقارن میشوند و برخی اوقات حتی با پیشرفت.
*کایل هارپر (Kyle Harper) استاد تاریخ و ادبیات کلاسیک و معاون ارشد رییس دانشگاه و مدیر اداری دانشگاه اُکلاهُما
(University of Oklahoma) است.
6 آوریل 2020: مجله Foreign Policy
منبع: روزنامه اعتماد