به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ آیا تمرکز کردن برایتان سخت است؟ یا نمیدانید از کجا شروع کنید؟ مایکل فرین، نمایشنامهنویس و رماننویس بریتانیایی، ماریان کیز، نویسنده ایرلندی، ریچارد اُسمان، نویسنده و مجری تلویزیون انگلیسی و دیگران راهکارهایشان را با شما به اشتراک میگذارند.
ریچارد اُسمان: امروز به خودت دو ساعت وقت بده که بنشینی و بنویسی
سالهاست که ایده نوشتن چیزی را در سر دارید، اما کارهایی سر راهتان قرار گرفتند یا به احتمال بیشتر صدای تردیدآور پسِ سرتان به شما گفته «زحمت نکش، فکر میکنی کی هستی؟»
این دقیقا همان حسی است که وقتی میخواستم «باشگاه قتل پنجشنبه» را بنویسم داشتم. میدانستم که ایدهاش را دوست دارم. ایدهای که صبح زود بیدارم میکرد، در اتوبوس همراهم بود و وسط جلسات حواسم را پرت میکرد. اگرچه کافی بود یک رمان فوقالعاده از کیت اتکینسون یا یان رنکین بخوانم. هرگز نمیتوانستم مثل آنها بنویسم.
اما بعد با خودم معاملهای کردم، و شما هم باید همین کار را بکنید. تصمیم گرفتم به مدت یک ماه آن صدای تردیدآور را نادیده بگیرم. فقط یک ماه. خودم را مجبور کردم که هر روز دو ساعت بنشینم و بنویسم. برای من هر بار حدود هزار کلمه میشد. برنگشتم و کار روزهای گذشتهام را مرور نکردم. با جمله آغازین وَر نرفتم. آن ماه ۲۰ هزار کلمه نوشتم و صادقانه بگویم در آن مقطع دیگر راه برگشت نبود. دیگر داستانم وجود داشت، کاراکترهایم وجود داشتند و روالی داشتم که میدانستم میتوانم دنبالش کنم.
و اینطور بود که ادامه دادم. به هیچکس نگفتم، به غیر از نزدیکترین آدمهای زندگیام. هرچه کار بیشتر پیش میرفت زمان بیشتری به عقب برمیگشتم تا ببینم چه نوشتهام، ویرایش میکردم، اصلاح میکردم، و تعداد کلمات آرام آرام بیشتر میشد. اتکینسون یا رنکین نبود اما فهمیدم که چیز خوبی است. ۱۸ ماه بعد ۹۰ هزار کلمه داشتم؛ یک رمان واقعی. افتخارآمیزترین، دشوارترین و خلاقانهترین دستاورد زندگیام. فرآیندی طولانی، سخت و دردناک.
مسلما همانطور که خیلی از مردم به شما خواهند گفت، اصلا نیازی نیست که رمان خودتان را بنویسید. اما هیچکس دیگر نمیتواند کتابی را که الان در ذهن شماست بنویسد. پس چرا شروع نمیکنید؟ همین امروز به خودتان دو ساعت وقت بدهید، بنشینید و بنویسید: ۲۰۰ کلمه، ۵۰۰ کلمه، هزار کلمه، مهم نیست. از اول شروع کنید، از وسط شروع کنید، باز هم مهم نیست. بعد فردا هم همین کار را تکرار کنید.
ماریان کیز: اگر یک ایده مبهم داری، فقط شروع کن. هر چیزی بهتر از هیچ است
توصیه من بسیار واقعگرایانه و عملی است. کتابها خودشان نوشته نمیشوند. اگر کسی میخواهد چیزی بنویسد باید بپذیرد که هر روز قرار است زمان مشخصی را به نوشتن اختصاص دهد تا کلمات را تولید کند. خود من هم به خودم قول میدهم که یک ساعت یا هزار کلمه در روز بنویسم. گاهی میبینم که یک ساعت شده اما میتوانم به نوشتن ادامه دهم. پس این کار را میکنم. اگر بنشینید و فکر کنید: «باید کل امروز بنشینم و یک کتاب کامل بنویسم و رویش کار کنم» خیلی ترسناک میشود.
لازم نیست با ساختار خاصی شروع کنید. و لازم نیست از اول شروع کنید. اگر ایده مبهمی از یک جمله، یک صحنه یا یک پاراگراف دارید، با همان شروع کنید. هرچیزی بهتر از هیچ است. در این مقطع لازم نیست حتما معنی خاصی داشته باشد. اگر چیزی نوشتید و واقعا نمیدانید از کجا آمده فقط ادامه بدهید و ببینید شما را به کدام سمت میبرد. شاید ارزش اکتشاف را داشته باشد.
کری هادسون: فکر نکن قرار است یک پروژه عظیم را تمام کنی
کاری را انجام بدهید که باعث میشود احساس خوبی پیدا کنید. فکر نکنید قرار است یک پروژه عظیم را تمام کنید. این روزها در موقعیت ترسناک ناشناختهای هستیم و قرار نیست شما فشار بیشتری به خودتان وارد کنید. از این زمان برای انجام کاری کاملا منحصربهفرد و خارج از منطقه امنتان استفاده کنید.
من هنوز پروژههایی برای تحویل و صورتحسابهایی برای پرداخت دارم اما در زمانی که برای خودم در نظر گرفتهام لذت واقعی را در این میبینم که بدون انتظار موفقیت یا نتیجه خاصی مرزهای نوشتاریام را وسعت ببخشم.
مایکل فرین: همهچیز را درست و ساده پیش ببر
چیزی نیست که بتوانم بگویم، همهاش را خودتان میدانید. برای خانوادهتان نامه مینویسید و از ماجراهای سفرتان میگویید. داستانهایی را که با همکارانتان دارید تعریف میکنید و همه را به خنده میاندازید. پس یک نامه دیگر بنویسید اما این بار درباره ماجراهایی که برایتان اتفاق نیفتاده. داستانی درباره افرادی تعریف کنید که در واقعیت همکارتان نیستند. بله- چند شخصیت بسازید، آنها به خاطر آمدن به این دنیا، انجام کارهایی که خودشان میخواهند و دیالوگهایی که خودشان میسازند سپاسگزارتان خواهند بود و در تنهاییها همراهتان میشوند. بعد نقطه شروع مناسب را پیدا کرده و همه چیز را در جای درست خود قرار دهید، درست مثل نامهها و داستانهایتان. همه چیز را درست و ساده پیش ببرید و از انجام این کار لذت ببرید. اگر خودتان لذت ببرید، احتمالا افراد دیگری هم این احساس را خواهند داشت.
جسیکا برتون: اینترنت را یکی دو ساعت قطع کن
در موقعیت کنونی ما به حس ارتباطی که اینترنت فراهم میآورد نیاز داریم اما اگر میخواهید بنویسید سعی کنید یکی دو ساعت اینترنتتان را غیرفعال کنید. محلی که من در خانه برای نوشتن انتخاب کردهام آنتن ندارد. این کار ریتم متفاوتی را عرضه میکند و همهچیز ساکتتر و درونیتر است. اما این بلافاصله اتفاق نمیافتد.
واقعیت این است که شما در این زمان با سایر نیازهایتان میجنگید. بسیاری از نویسندگان از چیزی که فکرش را میکنید منظمترند. برنامههای آنها بیشتر شبیه به حسابداران است تا آدمهای تنپرور. ما میتوانیم آدمهایی کسلکننده باشیم که مینشینند و یک کتاب را تمام میکنند.
کیت ده وال: چیزهای زیادی هست که با نوشتن نه، اما با فکر کردن به دست میآید
نکته بارزی که وجود دارد این است که نباید برای خلاق بودن خودتان را تحت فشار قرار دهید، چون با این کار هیچوقت بهترین کارتان را تولید نمیکنید. اگر نشستهاید و با خودتان فکر میکنید: «چرا نمیتوانم بنویسم؟» خب، نمیتوانید بنویسید چون اجارهتان پرداخت نشده، یا سه فرزند دارید، یا تنها هستید. در این حالت من میگویم اگر تا دو ماه آینده هم هیچچیز ننویسید، آخر دنیا نخواهد بود. من از ابتدای شروع بحران کرونا نتوانستم چیزی بنویسم، اما میدانم که دوباره میتوانم.
چیزهایی زیادی هست که نه با نوشتن، بلکه با فکر کردن به دست میآید. تامل کردن در کارهایی که در گذشته انجام دادهاید و جواب نداده است. از خودتان بپرسید مشکلش چیست؟ آیا میتوانم دربارهاش با کسی صحبت کنم؟
یکی از تمرینهایی که در دوره نویسندگی خلاق انجام دادم تقلید از یک نویسنده دیگر بود. یعنی وقتی هیچچیزی برای گفتن ندارید یا نمیدانید از کجا شروع کنید، در ۵۰۰ کلمه اتاق نشیمن خود را طوری توصیف کنید که اگر ارنست همینگوی یا جین آستن بود توصیف میکرد. مطمئن باشید نوشتهتان هیچجا نمیرود، هیچکس قرار نیست آن را بخواند اما باعث میشود به کار کردن ادامه دهید.
سارا کالینز: یک وقفه معمولا میتواند قفلها را باز کند
خیلیها میگویند: «خب، حداقل الان میتوانی رمانت را بنویسی» اما شاید الان زمان خوبی برای تمرکز نباشد، چون کار کردن روی یک رمان در واقع نیازمند نظم و آرامش است که شاید در زمان کنونی کمی از آن دور باشیم.
به شخصه اگر جایی گیر کنم به پیادهروی میروم یا به یکی از دوستانم زنگ میزنم تا کمی حرف بزنیم. یک وقفه معمولا میتواند قفلها را باز کند، زیرا فکر کردن به کار را متوقف میکنید. هدف از این کار کمی آرامش است؛ جلوگیری از فکر کردن به هرچیزی که جلوی خلاقیتتان را گرفته است. با این کار وقتی مشغول کار دیگری هستید، ناخودآگاهتان روی آن کار میکند.