به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ در بیستمین سالگرد درگذشت زندهیاد «هوشنگ گلشیری» از یک سو یاد آثار ماندگاری مثل «شازده احتجاب» و «آینههای دردار» برای اهالی ادبیات زنده است اما از سوی دیگر وجهی که اگر والاتر نباشد کمارزشتر از میراث مکتوب او نیست، نقشی انکار ناپذیر در پرورش نسلی از نویسندگان به واسطه برگزاری کارگاههای داستانخوانی است. با «ابوتراب خسروی» گفتوگویی در این باره داشته ایم که در ادامه میخوانید.
از میراث هوشنگ گلشیری برای ادبیات ایران بگویید.
او بعد از هدایت، تاثیرگذارترین نویسنده ایران بود. با کلاسها، با جلسات داستانخوانی در تهران و اصفهان. خیلی از داستاننویسان مطرح امروز، از محضر او بهره بردهاند و کمتر نویسنده مطرحی را میشناسم که از کلاسها و روشهای گلشیری در داستاننویسی استفاده نکرده باشد.
شاخصه اصلی کار گلشیری که او را از سایر نویسندگان معاصر، متمایز میکند چیست؟
فرم و در واقع تکنیک منجر به فرم برای او بسیار مهم بود. گلشیری معتقد بود فرم و محتوا دو روی یک سکه هستند. نمیتوان فرم را جدا از محتوا گرفت یا محتوا را بدون فرم درک کرد. او از جمله نویسندگانی بود که به تکنیک نوشتن معتقد بود و حاصل آن را فرم میدانست. چگونه گفتن را زمینه تفهیم بهتر محتوای داستان میدانست. معتقدم گلشیری علاوه بر اینکه نویسنده بزرگی بود، در عرصه داستاننویسی معلم بزرگی هم بود.
بر این باورم که جنبه معلمی او حتی بر جنبه نویسندگیاش هم میچربد. بزرگی گلشیری هم مسالهای نیست که با مرگ جسمانی او به پایان برسد. او با ادبیات زیست و فکر نمیکنم روزی بوده باشد که او به ادبیات داستانی فکر نکرده باشد. او داستان را بهمنزله ابزاری برای اندیشیدن، درک جمعی و مفاهمه در جامعه میدانست و این تصویر ذهنی من از اوست. گلشیری نویسندهای باسواد و حتی پیش از داستاننویس بودن، محقق بود. او در زمینههایی که بنای نوشتن داشت، تحقیق میکرد و تا اطلاعاتش کامل نمیشد، دست به نوشتن داستان نمیزد. زمانی که او «شازده احتجاب» را نوشت و عرضه کرد، روزهای زیادی به کتابخانه ملی میرفت و کمتر متنی درباره فرهنگ ایران در دوره قاجار بود که گلشیری آن را نخوانده باشد و این از احاطه ایشان بر جزئیات زندگی در دوران قاجار، هویدا بود.
کارگاههای داستانخوانی گلشیری از کجا میآمد و سرنوشت آن بعد از گلشیری چه شد؟
سنت جمعخوانی از دوران هدایت وجود داشت. گلشیری هم از زمانی که آموزگار بود، کمابیش با ادبیات سر و کار داشت. گلشیری از جمله کسانی بود که در کنار مرحوم نجفی، حقوقی و میرعلایی، جنگ اصفهان را بسط و توسعه داد. چه در آن مقطع و چه بعد از مهاجرت به تهران، جلسات داستاننویسی را پیش میبرد. از کار او استقبال میشد و بسیاری از چهرههای مطرح داستاننویسی مثل قاضی ربیحاوی، شهریار مندنیپور، محمدرضا صفدری، علی خدایی و... در آن جلسات شرکت داشتند. در روزگاری که ما رشتهای بهعنوان ادبیات داستانی نداشتیم، بزرگی کار گلشیری، خود را بیشتر نشان میدهد. جلساتی که گلشیری باب کرد، تدریجا در مناطق مختلف تکثیر شد و جریانی که از هدایت آغاز شد، به دست گلشیری توسعه یافت و امروز در سطح کشور دیده میشود.
(ابوتراب خسروی)
بازتاب آثار گلشیری در سطح جهانی چگونه بوده است؟
متاسفانه در تعامل با جهان، چنانکه حصر اقتصادی هستیم، به لحاظ فرهنگی هم محصور هستیم. در واقع چوب سیاستمداران را میخوریم. از سوی دیگر، مساله مهجور ماندن زبان فارسی است که کمتر به آن بها داده میشود. در نهایت هم کمکاری عناصر فرهنگی ما در نقاط مختلف دنیاست؛ کسانی که فارسی و زبان مقصد را خوب میدانند اما در معرفی این آثار به جهانیان، مساعدت نمیکنند. بهعنوان مثال، اخیرا گروهی در ایتالیا با برخی کارهای من مواجه شده و حیرت کرده بودند که مگر ممکن است در ادبیات فارسی چنین داستانهایی داریم؟! در واقع از تلاش داستاننویسان ایرانی بیاطلاع هستند.
به گلشیری در کسوت روزنامهنگار هم اشارهای داشته باشید.
گلشیری را نمیتوانیم ژورنالیست بدانیم. گر چه جزو ارکان جنگ اصفهان بود و بعدها در تهران هم مجله مفید را بیآنکه نامی از خود بگذارد مدیریت میکرد. ده شماره از این نشریه منتشر شد که مقالات و داستانهایی که در آن و بعدتر نشریه کارنامه منتشر شد جزو منابع ارزنده ادبیات معاصر ماست. اما معتقد نیستم که او کار ژورنالیسیتی را به معنای مصطلحی که میشناسیم انجام داده باشد.
در پایان اگر فکر میکنید نکتهای درباره او مغفول مانده، اضافه بفرمایید.
گلشیری پیش از انقلاب، معلم بود و بعد از سوابق بازداشت، به نوعی از این کار کنار گذاشته شد. بعد از آن به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبا، تئاتر را به صورت حقالتدریس کار کرد اما او را از آنجا هم کنار گذاشتند و زندگی برایش دشوار شد. در آن مقطع، بار مادی زندگی را همسرش به دوش میکشید اما خودش هم بیکار نمینشست و در خانه کارهایی میکرد که البته در حد او نبود. شأن گلشیری بسیار بالاتر از اینها بود. او شایسته کرسی استادی دانشگاه بود اما متاسفانه این اتفاق بعد از انقلاب هم رقم نخورد. او کلاسهای داستاننویسی را مقاطعی حتی در خانهاش پیش میبرد تا اینکه بعد از ترجمه برخی آثارش در اروپا به ویژه زبان آلمانی، به درآمدی رسید و زندگیاش کمی سامان یافت. ولی در نهایت میتوان گفت شکل زندگی گلشیری، شکل تلخ زندگی نویسنده در روزگار ما بود و هست. اینکه ادبیات، زمینه حرفهای نیست و نویسنده نمیتواند کار حرفهای صورت دهد. برنامههایی مثل هویت که در تلویزیون ساخته میشود سعی دارد چهرههایی مثل گلشیری را بکوبد، متهم به جاسوس بودن و مواردی از این دست کند و این کار حاصلی ندارد جز تضعیف فرآیند نگارش و خوانش کتاب. در واقع تا زمانی که نویسنده در جامعه متهم قلمداد شود، تیراژ کتاب تغییر نمیکند و ادبیات حرفهای رونق نمییابد. امیدوار و آرزومندیم امکانی فراهم شود که شاهد پیدایش ادبیات حرفهای در ایران باشیم که سیستم فعلی تعلیم و تربیت ما فاقد چنین ظرفیتی است.