فرهنگ امروز/ احسان رضایی
ماه خرداد هم به نیمه رسید و با وضعیتی که امسال پیش آمده امتحانات هم تق و لق است و توی این روزهای بلند و تبدار، چی میچسبد بهتر و بیشتر از کتاب؟ تازه موج دوم کرونا هم آمده و خودمان هم نخواهیم به اجبار سلامتی باید در خانه بمانیم و همینجوری وقت اضافه است که داریم. یک پیشنهاد خیلی خوب برای چنین وضعیت، خواندن کتابهای ادبی کهن و کلاسیک است. احتمالا اولین سوالی که بعد از این پیشنهاد توی ذهنتان میآید، چیزی نظیر اینهاست که: با این همه کتاب خوب جدی و امروزی چه نیازی به خواندن کتابهای قدیمی است؟ چرا باید برویم سراغ متنهایی که چیز زیادی از آنها نمیفهمیم؟ یا اینکه مطالب این کتابها هرقدر هم که خوب باشد، کهنه است و به درد امروز نمیخورد و انواع و اقسام ایرادهای بنیاسراییلی دیگری که میشود همینطور تا آخر ادامهشان داد. اما آیا واقعا اینطور است؟
- اولا اینطور نیست که کتابهای قدیمی، مطالبشان هم قدیمی و به درد نخور باشد. حتی در علوم عملی مثل پزشکی هم سر زدن به سنت قدما بیفایده نیست، چه برسد به آثاری که در حوزه علوم انسانی و ادبی نوشته شده که عملا مفهوم کهنه شدن در موردشان هیچ معنایی ندارد. قدیمیترین متون به جا مانده از بشر، الواح گلی سومریها هستند به خط میخی. توی یکی از این الواح که متعلق به 500سال قبل از میلاد (یعنی 25 قرن قبل) است میخوانیم که شاگرد مدرسهای برای اینکه دیر رفتنش را توجیه کند، از غذای مادرش مقداری هم برای معلمش برمیدارد و به قول امروزیها سبیل این استاد خط میخی را چرب میکند. میبینید؟ بشر بعد از 25 قرن هیچ فرقی نکرده است!
- سال 1994 دولت فرانسه میخواست زبان فارسی را از بین زبانهایی که در مدارس این کشور به عنوان زبان دوم تدریس میشود، حذف کند. طبیعی است که ایرانیان مقیم این کشور شلوغش کردند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما میدانید استدلال آنها برای متقاعد کردن دولت فرانسه چه بود؟ اینکه ما ایرانیها برخلاف بقیه کشورها که نمیتوانند آثار مربوط به 5 قرن قبلشان را هم بخوانند (مثلا انگلیسی زمان شکسپیر با انگلیسی امروز خیلی فرق دارد) به راحتی میتوانیم اثر 10 قرن قبل فردوسی را بخوانیم و بفهمیم. یکی دیگر از فواید خواندن متون کهن رسیدن به همین اعتماد به نفس است.
- «... و چون امیر مسعود از هرات قصد بلخ کرد، علی رایض، حسنک را به بند میبرد و استخفاف میکرد ...» این جمله برای «تاریخ بیهقی» و ما همان ماجرای معروف «بردار کردن حسنک» است. از همین یک جمله چی میشود یاد بگیریم؟ اینکه به جای عبارت تابلو و ضایع «فحش دادن» (که به محض به کار بردنش، بزرگترها دعوایمان میکنند) میشود از «استخفاف کردن» هم استفاده کرد (کاربرد در جمله: «بچهها بیایید استخفافش کنیم!»). یکی دیگر از فواید خواندن متون کهن، وسیع کردن دایره لغات ماست.
- حالا این حکایت معروف سعدی را به یاد بیاورید که یک شب توی جزیره کیش بازرگانی را میبیند که 150 شتر بار داشت و «همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین... سعدیا! سفری دیگر در پیش است، اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشهای بنشینم. گفتم: آن کدام سفر است؟ گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و...» و خلاصه «ازین ماخولیا چندان فروگفت که بیش طاقت گفتنش نماند» و نوبت سعدی که رسید، این را برایش خواند: «آن شنیدستی که در اقصای غور/ بارسالاری بیفتاد از ستور؟/ گفت: چشم تنگ دنیادوست را/ یا قناعت پر کند یا خاک گور!» طبیعتا از این حکایت میفهمیم که سعدی اعصاب نداشته و اگر کسی پرچانگی میکرده، حالش را میگرفته. اما به جز این چی؟ جواب درست این است: خیلی چیزها. ما توی این حکایت کوتاه، هم جاده ابریشم را میبینیم، هم اقتصاد قرن هشتم هجری را، فهرست صادراتی هر کشور را ... میبینید؟ یکی دیگر از فواید خواندن متون کهن، دانستن نکاتی از تاریخ اجتماعی است که در هیچ کتابی نمیشود پیدا کرد. مثلا از این حکایت میفهمیم که زمان سعدی، پدرهای ما توی ظروف چینی غذا میخوردهاند.
- و بالاخره اینکه، با خواندن متون کهن لذت خواندن قصه خوب را هم به خودمان هدیه میکنیم. درست است که در متون کهن فارسی، بعضی قواعد امروزی داستاننویسی رعایت نمیشود و مثلا همه کاراکترهای داستان با لحن واحدی با هم دیالوگ میکنند، اما در عوض این داستانها از لحاظ تم داستانی بسیار غنی هستند. خودتان بروید و ستایشهایی که اغلب بزرگان داستان قرن بیستم از «هزار و یک شب» به عمل آوردهاند را بخوانید تا از حسرت نخواندنش، کار دست خودتان بدهید!
روزنامه اعتماد