فرهنگ امروز/ احسان زیورعالم
هند همواره سرزمین جذابی برای غریبهها بوده، از آن زیبایی خیرهکننده طبیعتش گرفته تا معجون جادویی معماریاش. کشوری با بیشترین زبانها و مذاهب، در انقیاد خدایان و تابوها، با طعم تند ادویههای استوایی، مکانی بوده برای درک بهتر جهان هستی، آنگونه که بیشتر در فانتزیهایمان مرور کردهایم. هرگاه مقصد سفر سیاحان به هند میرسد، نگاه و طبع آنان دچار تحول میشود. آنان در مجاورت عجایب طبع نازکبین خیالشان دگرگون میشدند و به جای گزارش دادن درباره آنچه واقعیت میپنداشتند، تصویری غریب از جهان را ارایه میدادند. کمی به کتابهای موسوم به «عجایب المخلوقات» سر بزنید تا دریابید هند چگونه مأمن بخش مهمی از عجایب قاره کهن بوده است. بدون شک همین انبوه فانتزیها موجب میشود خیالانگیزترین شعر پارسی را سبک هندی بنامند. حسن ختام این بخش بیتی از بیدل دهلوی که فرمود: «کسی تا کجا ناز سبزان کشد/به هندوستان یک گلاندام نیست».
هند برای فیلمسازان هم سرزمین عجایب بوده و گویی جهان آنان را دگرگون کرده است. تاریخ سینمای غرب در برابر هند از شکل رسمی خود خارج میشود و تصویری تازه از خود ارایه میدهد. زمانی که در 1951 ژان رنوار برای ساخت فیلم «رودخانه» راهی هندوستان میشود، میراثی به جا میگذارد که با وجود گذشت هفت دهه هنوز ترسیمگر نسبت سینمای غرب و هندوستان است. نسبتی که در آن هند جامعهای است بدوی با خدایان و رسوم وابسته. در مقابل سفیدپوستان اروپایی جهانی را کشف کردهاند که در آن حضورشان موجب شکوفایی مردان جوان سیهروز میشود. آرامآرام از کلیت هند، سینمای گتوهای بمبئی بر پرده فیلمهای غربی جا خشک میکنند و هند برابر با شمایلی پسااستعماری میشود. در این شمایل هند کشوری است با حضور مردمان فقیر که هر از گاهی احساس خوشبختی میکنند و این خوشبختی در عشق و موسیقی متبلور میشود؛ اما در نهایت تنها قهرمان فیلم است که میتواند از این شرایط عدول کند و باقی مردمان فیلم در وضعیت فرهنگی ایستای خویش باقی میماند.
هرچند این تفکر و تصور بخشی از ساختار سینمای هند تا یک دهه پیش را تشکیل میداد؛ اما چنین نگاهی نیز محصول کپیبرداریهای بالیوود از سینمای زمانه بود. برای مثال زمانی که راج کاپور متاثر از «واکسی» دسیکا، «واکس» را میسازد، هند و کارگردانانش مشق خود را از دست سینمای غرب مینوشتند، با این تفاوت که فیلم هندی متفاوت از فیلم غربی است. نئورئالیسم تلخ ایتالیایی در هند به داستان امیدوارکنندهای بدل میشود که پایانش شادی و خوشی است، هر چند در این میانه تا جا دارد اشک مخاطب درآورده میشود. شکل نابی از ملودرام که ما به اصطلاح «فیلم هندی» میشناسیم.
در یک دهه اخیر اما سینمای هند تغییر عمدهای کرده است. با رشد اقتصادی هند و تثبیت جایگاه این کشور در نظام اقتصادی جهان، بالیوود بیش از هر زمانی به سمت و سوی هالیوودی شدن پیش رفته است. سیمای فیلمهای هندی سرشار از شخصیتهای پولدار با اندام ورزیده و چهرههای جذاب بینالمللی شده است. حتی ژانرهای سینمایی هند نیز دگرگون شده است. از تریلرهای پر از خشونت گرفته تا فیلمهای گانگستری با حضور خلافکاران ثروتمند و حتی سینمای علمی-تخیلی که یک پایش ثروت است و فیلمهای جنگی از نبردهای خیالی میان هند و پاکستان. دیگر تصویر مرسوم از فقرا در سینمای بالیوود، همان چیزی که بخشی از خاطرات سینمایی را تشکیل میدهند، به ندرت دیده میشود. هند اکنون سرزمین فرصتهاست و بالیوود رویکردش فرصتسازی است؛ اما اکنون با یک مناقشه هنری و گفتمانی درباره هند روبهرو میشویم؛ هندی که غربیها میسازند و هندی که هندیان بازتاب میدهند.وضعیت هند برای غرب هنوز همانی است که بوده: سرزمین گتوهای بمبئی. «میلیونر زاغهنشین» روایت بدبختی پسرکی در آن فضای اسفناک است که با دو نیروی عشق و شانس به سوی سعادت و خوشبختی پرواز میکند. این همان فرمولی است که غربیها در هند دنبال میکردند. حتی «گذرگاهی به هند» دیوید لین نیز چنین تصویر پسااستعماری ارایه میدهد. در این فیلمها قهرمان یک مرد است، مردی که به واسطه شرایط فرهنگی نمیتواند به آنچه دست یابد که لیاقتش را دارد. مردان بااستعدادی که در برابر شرایط فرهنگی هند، با موانع بسیاری مواجهند. نیروی عشق، عشق ورزیدن به یک زن او را مجاب میکند علیه این شرایط مبارزه کند. در این مسیر یک سفیدپوست نیز حامی او میشود.
در «میلیونر زاغهنشین» دنی بویل پسر هندی به واسطه مسابقه و البته سیستم خدماتی از بدبختی نجات مییابد که غربیها برای هند آفریدهاند. مسابقه تلویزیونی یک مسابقه مشهور امریکایی است که حالا در قالب هندیاش نمود پیدا میکند. در «شیر» هم وضعیت به همین منوال است. سارو که در یک وضعیت تراژیک خانوادهاش را گم میکند، با کمک خانوادهای استرالیایی از فلاکت نجات پیدا میکند و در 23 سالگی با کمک دوستدختر سفیدپوستش مادر حقیقیاش را مییابد.
«گالیبوی» را میتوان مهمترین فیلم هندی چند ماه اخیر دانست، ساخته زویا اختر و داستان پسری دیگر از زاغهنشینهای بمبئی که با توجه به علاقهاش به موسیقی رپ، در پایان به شهرت میرسد و سری در میان سرها درمیآورد. فیلم با اینکه محصول کارگردانی هندی است، اما در نهایت از همان فرمول غربی بهره میبرد. زویا اختر دانشآموخته سینما در امریکاست و با وجود سابقه هنری خانوادگیاش در بالیوود، سینمایی متاثر از هالیوود را دنبال کرده است. با نگاهی به «گالیبوی» میتوان دید فرهنگ بالیوودی چگونه در فیلم رنگ میبازد. دیگر خبری از رقصهای فراوان در میانه فیلم و آوازهخوانیهای عاشقانه بیارتباط با داستان نیست. در عوض موسیقی خود به کنش اصلی فیلم بدل میشود و در قالب چالشهای رپخوانی نمود پیدا میکند. حتی وضعیت به نحوی پیش میرود که رپخوانی بدون وجود بیتها (Bits) دنبال میشود. در فیلم، شخصیت اسکای با رگوریشهای غربی عامل شکوفایی شخصیت مرکزی، مراد میشود. هر چند میان مراد و اسکای رابطه قلبی نیز پدید میآید؛ اما این زن سفیدپوست میپذیرد مراد متعلق به یک دختر هندی است: سفینه.فیلم زویا اختر همانند دیگر فیلمهای مشابه مورد استقبال منتقدان قرار گرفته است. با نمرههای خوب از سوی منتقدان مشهور و نقدهای جذاب برای به تصویر کشیدن دنیای تازهای از هندوستان مورد تحسین قرار گرفته میشود. به نظر میرسد سبک و سیاقی که با دنی بویل به قوام رسیده بود، اکنون به امری پذیرفته شده در سینمای هند بدل شده است.
برخلاف سینمای مولد غرب، سینمای هند از دهه نود تصویری از هند میسازد که انتظار نمیرود در نگاه غرب بازتاب یابد. هند جدید در سینما، با آن فانتزیهای گذشته زمین تا آسمان تفاوت دارد، هندی مملو از خشونت و سکس. سینمایی که متعلق به طبقه متوسط هند است، تلاش میکند دوگانگی طبقه متوسط در مورد بحرانهای معاصر از طریق روایتهایی درباره زنان، جوانان و شهر بیان کند، هر چند وجه ماجرا به سمت نوعی ناسیونالیسم میچربد. با نگاهی به آثار غربی میتوان فهمید که نه زن در این آثار جایگاه خاصی مییابد (اصولا زنها غربی هستند) و نه شهر ماهیت تازهای پیدا کرده است، بماند که طبقه متوسط – به عنوان بخش مهمی از جامعه هندوستان جدید - اساسا از بدنه فیلم حذف میشود. بخش مهمی از سینماگران هندی – به خصوص سینماگران چپگرا- با رویکردی پسااستعماری به هند معترض و برای هویتبخشی به ارزشهای هند با انتقاد از دولت در نقشآفرینی بدش در حوزه فعالیتهای مدنی در تلاشند؛ اما هم صدای این بخش از سینمای هند پایین است و هم بازار سینمای غرب تمایل دارد هند را از زاویه خویش ببیند. هرچند هند حقیقی نه آن است که در غرب به تصویر کشیده میشود و نه آنی که بالیوود در مقام بلندگوی ناسیونالیستی به تصویر میکشد.
میتوان مدعی بود بالیوود به عنوان شکلی از فرهنگ بر جهان اطراف خود را متاثر کرده است. رنگ و بوی فیلمهای بالیوودی را میتوان در بسیاری از آثار سینمایی کشورهای جهان جستوجو کرد. حتی در سینمای کمدی ایران نیز برای بازتاب شادی هرازگاهی نقبی به اشکال و ابزار بالیوودی زده میشود. در این تاثیرگذاری اما غرب در تلاش بوده بخش مهمی از تصویر بالیوودی را حذف کند؛ چراکه ما را با رویه دیگر هند آشنا میکند: ناسیونالیسم. برخلاف تصور عمومی که سینمای هند، سینمای هندوستان است؛ سینمای هندی یک سینمای دیگریسازی است. در فیلمهای بالیوودی وجوه ملیگرایی چنان اوج میگیرد که پاکستان دشمن بالفعل است و مسلمانان دیگریهای خطرناک. جدا شدن شاهرخ خان از چارچوبهای مرسوم و اعتراضها و فیلمهای اخیرش نشان میدهد شق تازهای از سینمای هند نمودار شده است. نه خبری از آن بزکسازی هندی است و نه از آن تصویر نوستالژیک غربی، لایههای پنهانی وجود دارد که باز میتوان در خوانش پسااستعماری جستوجویش کرد. منتقدی در متنی با عنوان «نسخه بالیوود از ملیگرایی پس از استعمار هند» اشاره میکند که سینمای کنونی هند میراثدار استعمارگران بریتانیایی خود است؛ چراکه در تلاش است مدام در برابر خود به عنوان یک «من» سراغ «دیگری» برود. او به فیلم «فنا» ساخته کونال کوهلی اشاره میکند که در آن پسر کشمیری یک بمب توریستی سرگردان در شهر است. هیجانات هندویان بر سر فیلم «پادماوات» که منجر به آتش زدن اتوبوس دانشآموزان مسلمان شد، هنوز از اذهان پاک نشده است. برخی منتقدان بر این باورند که تصویرسازیهای بالیوود تاثیر مستقیمی بر خشونتهای رایج در هند دارد.
پس آنچه از سینمای هند این روزها نصیبمان میشود، تصویری است مخدوش. تصویری که در آن بخش مهمی از جامعه هند در پروژه «دیگریسازی» حذف میشوند و سینمای غرب نیز تلاش میکند با عادیسازی وضعیت، چهرهای نوستالژیک و صلحطلبانه بیافریند، جایی که در «گالیبوی» نیز نمود پیدا میکند: رپر مسلمان درگیر تعصبات دینی و مذهبی، دختر مسلمان مستاصل میان خواستهها و اجتماعش و در نهایت همه چیز به خیر و خوشی تمام میشود؛ اما در هند جریان دیگری دنبال میشود. کافی است اخبار یک ماه گذشته را مرور کنیم.
روزنامه اعتماد