فرهنگ امروز/ سمیه سیدیان: فاطمه سرمشقی، نویسنده کودک و نوجوان که در جشنواره رشد سال ۹۸ برای رمان نوجوان «سیمرغ پدربزرگم بود» تقدیر شده، بهتازگی رمانی با عنوان «ققنوس در آتش» منتشر کرده است. به این بهانه گفتوگویی با وی انجام دادیم تا کمی بیشتر با او و دیدگاهش در ادبیات کودک و نوجوان آشنا شویم.
شما هم در حوزه بزرگسال تألیف داشتهاید هم در حوزه نوجوان و هم حوزه کودک؛ با توجه به این که هرکدام از اینها زبان و لحن خود را میطلبند، تعادل لازم را چطور برقرار میکنید؟
من فکر میکنم هر داستان و قصهای همانطور که زاویهدید، شخصیتها، صحنهها و حتی زمان و مکان مناسب را مشخص میکند، مخاطبش را هم خود تعیین میکند. یعنی من هیچ وقت از قبل تصمیم نمیگیرم که الان میخواهم یک داستان نوجوان بنویسم یا بزرگسال! البته در مورد کودک فرق میکند چون کودک دنیا و شناختش آنقدر متفاوت از مخاطبان گروههای سنی دیگر هست که از همان آغاز باید بدانیم که مشخصا برای او میخواهیم بنویسیم اما در مورد داستان بزرگسال و نوجوان تنها کاری که من میکنم این است که داستانی را که در ذهن دارم مینویسم، خود داستان لحن، زبان و بیان مناسب را نشانم میدهد. در واقع فقط کار نوشتن برعهده من است و باقی کارها را خود متن و داستان انجام میدهد. من داستان را مینویسم و وقتی تمام شد آن را میخوانم و تازه متوجه میشوم که برای چه گروه سنیای مناسبتر است. این مساله زمانی مشخص میشود که توجه کنیم خیلی از مسائل و دغدغهها بین نوجوان، جوان، میانسال و حتی افراد پیر مشترک است و همین است که خیلی وقتها کتابهایی که به ظاهر برای نوجوانان نوشته شده برای آنها نیز میتواند جذاب و چه بسا آموزنده باشد.
تنوع موضوعی در آثار کودک شما حائز اهمیت است. از مهارتهای زندگی گرفته تا محیط زیست. این انتخابها برپایه چه اصلی از جانب شما انتخاب شدهاند؟
اصولا در ذات هنر میل به تنوع وجود دارد. از این رو هر هنرمندی همیشه به چشماندازهای تازه، شیوههای تازه و تجربیات تازه خواسته یا ناخواسته کشش پیدا میکند. از سوی دیگر کودکان و نوجوانان نیازهای فکری و تربیتی زیادی دارند که ادبیات کودک ما خیلی به آن نپرداخته است بنابراین پیش روی کسی که دغدغهمند این مسایل است راههای نرفته بسیاری گسترده میشود. مهارتهای زندگی شامل ابتداییترین و در عین حال مهمترین مسائلی است که کودک برای شناخت خود، انسانهای اطرافش و به طور کلی جهان به آن احتیاج دارد. این مساله با تمام اهمیتی که دارد تا چند سال پیش خیلی مورد توجه نویسندگان نبوده و بیشتر کتابها در این زمینه ترجمهای بودند. از نظر من مهارتهای زندگی با این که به طور کلی اصول و پایه ثابتی در تمام جهان دارند اما هر فرهنگ و کشوری در این اصول جزییاتی دارد که آن را از فرهنگهای دیگر متمایز میکند و این درست نقطهای است که نشانگر اهمیت و لزوم کتابهای تالیفی در این زمینه است. در مورد مسایل محیط زیست هم دقیقا همینطور است و وقتی ما به خطراتی که محیط زیست کشورمان بیاندیشیم که به طور خاص با آن روبهرو است، اهمیت پرداختن به آن را بهتر و عمیقتر درک میکنیم.
از میان آثار کودک شما، مجموعه چهارجلدی «غول بدجنس مهربان»، نگاه تازهای به مسائل روانشناسی کودکان داشته است؛ این رویکرد تازه تا چه حد در تربیت کودکان مؤثر واقع میشود؟
مجموعه غول بدجنس مهربان جزو کتابهای مهارتهای زندگی است که مهمترین کاربرد آن کمک به کودک برای شناخت خود و احساساتش است. آموزشی که اگر در سن کودکی به خوبی صورت نگیرد کمبود آن در تمام طول زندگی نمایانگر خواهد بود. چه بسا بزرگسالانی که هنوز نمیتوانند احساسات خود را به خوبی درک کنند و بشناسند و بیشک وقتی انسان هنوز در شناخت احساسات خود مشکل دارد در کنترل آن هم با مشکل مواجه خواهد شد. ما در قدم اول باید بکوشیم حسهای مختلف را به کودک بیاموزیم، نشانههایش را به او معرفی کنیم و به او یادآوری کنیم همه این حسها منطقی و طبیعی و معمولی هستند و هیچ حسی را نمیتوان و نباید زشت و نابهجا دانست و در مرحله بعد باید سعی کنیم به کودکی که حسش را شناخته یاد بدهیم چطور آن حس را کنترل کند و با آن مقابله کند تا بتواند به سازگاری برسد.
بهعنوان مثال حسادت حسی است که هر کودکی بیشک آن را تجربه کرده است ولی ممکن است نداند این حس از کجا و چرا آمده و حالا که آمده باید با آن چه کار کند؟ هرکدام از این مقولهها مباحث روانشناسی بسیار عمیق و گاه پیچیدهای را پیش روی ما میگشاید. از نگاه من یکی از وظایف نویسنده در وهله اول این است که خود با روانشناسی کودک، مشکلات، دغدغهها و نیازهای کودک آشنا باشد تا بتواند آنها را با زبانی ساده و البته داستانی برای کودک بیان کند. ناگفته پیداست که بیان علمی و تئوری این مسایل برای کودک نه امکانپذیر است و نه فایدهای دارد. ما باید بتوانیم این مسایل را وارد دنیای فانتزی و داستانی کنیم تا بهطور غیرمستقیم کودک را در جایگاهی قرار بدهیم که به آنها توجه و فکر کند و هرچه دنیای فانتزی ما جذابتر و به ظاهر دورتر از آنچیزی باشد که قصد بیانش را داریم، تأثیر بیشتری برکودک خواهد داشت.
«سیمرغ پدربزرگم بود»، در جشنواره رشد سال ۹۸ تقدیر شد. این رمان نوجوان محیط زیستی سعی کرده تا با استفاده از داستان سی مرغ منطقالطیر عطار، محیط زیست را به چالش بکشد و کودکان را با بحرانهای محیط زیستی آشنا کند. با توجه به اینکه آینده برای کودکان ماست، آنها با خواندن این رمان، چه حد میتوانند به این بحران نزدیک شوند و در برابر آن مسئولیت پذیر باشند؟
مشکلات محیط زیستی که با آن روبهرو هستیم، گاه آنقدر بزرگ و پیچیده به نظر میآیند که ممکن است این پرسش را در ذهن بهوجود بیاورد که کودکان در برابر آنها چه کار میتوانند بکنند و اصلا چه فایدهای دارد تا ذهنشان را مشغول چنین چیزهایی بکنیم؟ اما فقط کافی است که به یاد بیاوریم بیشتر این مشکلات را خودمان از سر ناآگاهی بهوجود آوردهایم. شاید اگر ما نیز در دوران کودکی و نوجوانی یاد میگرفتیم چطور با طبیعت و محیط زیستمان دوست باشیم و باید در حفظ و نگهداری آن تلاش کنیم، الان با مشکلات کمتری روبهرو بودیم. سیمرغ پدر بزرگ من بود سعی دارد تا برخی از این مشکلات را به مخاطب بشناساند و بیشتر حالت طرح مساله دارد تا ذهن کودک را به سمت طبیعت و خطراتی که گریبانگیرش است بکشاند حالا این سوال که چقدر در این راه موفق بوده و آیا اصلا توانسته بر مخاطبانش تأثیر بگذارد یا نه؟ سوالی است که منتقدان و مخاطبان کتاب باید به آن پاسخ بدهند.
در رمان سه جلدی«دوغدو»، به نظر میرسد، هماهنگی میان فرهنگ غربی و ایرانی به خوبی صورت گرفته است. اسطورهها و افسانههای ایرانی در تمامی داستانهای شما به نوعی راه خود را پیدا کردهاند. اهمیت دادن به این حجم از قصههای قدیمی از کجا سرچشمه گرفته است؟
یکی از مهمترین مسائلی که هنگام نوشتن دوغدو در نظر داشتم همین تقابل دو فرهنگ و کنار هم قرار دادن آنها بود. قصهها و افسانههای کهن جزئی از میراث فرهنگی ما هستند اما متاسفانه آنقدر که باید به آنها توجه نشده است و نسل امروز با آن بیگانه است. یکی از راههای زنده نگاه داشتن این افسانهها بهره بردن از آنها در رمانها و داستانهای امروزی است. علاوه بر آن استفاده از این افسانهها میتواند به داستان رنگ و بویی ایرانی ببخشد و این نکتهای است که جای خالیاش بسیار محسوس است و گاه باعث میشود آثار ایرانی به تقلیدی ضعیف از داستانهای خارجی تقلیل یابد.
تازهترین اثر شما «ققنوس اینجاست» در نشر پیدایش منتشر شده است. این رمان نوجوان، رابطه میان دو دختر را نشان میدهد، رابطهای که با یک آتشسوزی آنها را به هم نزدیک میکند. این بار سراغ ققنوس افسانهای رفتهاید. روایت از اسطورهها در قالب داستانهای مدرن و امروزی تا چه حد برای نوجوان این دوره میتواند جالب باشد؟
در قصهها و انیمیشنهای غربی برای کودکان و نوجوانان استفاده از میراث قصههای قدیم مثل اسطوره و افسانههای قدیم بسیار دیده میشود اما متاسفانه در ادبیات ما زیاد به این موضوع توجه نشده است. به عنوان مثال کودک ایرانی ققنوس را به واسطه داستانها یا فیلمهای هری پاتر به یاد میآورد اما با منطقالطیر عطار آشنایی ندارد که از ققنوس در آن یاد شده است. در اسطورهها عناصر فانتزی و روایتهای ماجراجویانهای وجود دارد که میتواند ذهن کودک را به خود جذب کند. وقتی علاقه کودک را به نمونههای خارجی میبینیم که از این اسطورهها در داستانهایشان استفاده کردهاند، این قابلیت را بهتر در مییابیم و متوجه میشویم چقدر از استعدادها و زمینههای ادبی خودمان غفلت کرده و آنها را نادیده گرفتهایم. استفاده بهجا، مناسب و خوب از اسطورهها میتواند باعث شناخت بیشتر و عمیقتر مخاطب نوجوان از فرهنگ و ادب کشور خودش بشود.
«ققنوس اینجاست»، مضامین تازهای در بردارد که شاید کمتر در کتابهایی که برای نوجوانان منتشر میشود، آنها را ببینیم. با توجه به حجم انبوه کتابهای بازاری طنز و ژانر وحشت و... در این رمان شاهد صفاتی مانند شهامت، ایثار و شجاعت هستیم. این صفات و همراه شدن با آنها تا چه حد دغدغه نوجوان امروز است؟
از نظر من بهعنوان یک نویسنده، تمام نوجوانان واجد این صفات و ویژگیهای خوب دیگر هستند و اگر کاستیای باشد از ماست، از نظام تعلیم و تربیت، رسانهها و تولیدکنندگان آثار هنری و ادبی که باید به نوجوانان یاری برسانند تا ارزشهای خویش را کشف کنند.
با توجه به اوضاع کنونی نشر، فکر میکنید تألیف در حوزه کودک و نوجوان چه راهی در پیش بگیرید؟
درست است که دشواریهای بسیاری پیش روست اما با توجه به حساسیت و اهمیت اینگونه ادبیات، نباید از هرگونه تلاشی برای پیشبرد آن دریغ کرد و طبیعتا باید از امکانات و ظرفیتهای شبکههای مجازی و فناوریهای دیجیتالی بهره برد. اما با این حال نباید اجازه داد کتاب کاغذی برای نسل امروز به خاطره تبدیل شود.
ایبنا