به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «تکاپو برای آزادی» با عنوان فرعی روایتی دیگر از انقلاب مشروطه ایران نوشته علیرضا ملاییتوانی به تازگی از سوی انتشارات پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی منتشر شده است.
آزادی بزرگترین آرمان و خواسته ملی مردم ایران در یکصدوپنجاه سال اخیر است. این اندیشه که با انگیزه مهار خودکامگیها و حرکت در افقِ مدرن آغاز شد، دو مرحله دشوار داشت؛ نخست، گسستن رابطه خودساخته خودکامگان با آسمان به عنوان نمایندگان خدا برای حکمرانی بر زمین و دوم، همراه شدن طبقههای گوناگون جامعه با نخبگان آزادیخواه ایرانی. تا کنون به استثنای چند بهار کوتاه، تغییر مناسبات خودکامانه نه با شیوه انقلابی و نه به شیوه اصلاحی، ممکن نشده است. از همین رو، میتوان تکاپو برای آزادی و نهادینه کردن آرمانهای آزادیخواهانه را پیچیده ترین، دشوارترین و پرهزینهترین مساله یکصدوپنجاه سال اخیر ایران دانست.
جامعه امروز ایران برغم دگرگونیهای بزرگ و تغییرات ساختاری که در بدنه و بافتهای گوناگون آن رخ داده است، هنوز در برخی از حوزهها همسانیهای فراوانی با جامعه ایران روزگارِ مشروطه دارد. این کتاب میکوشد با یادآوری این همسانیها، خردمندان کشور را به اندیشهای ژرفتر درباره آینده ایران برانگیزد.
ناکارآمدی گسترده نظام اداری و اجرائی کشور، احساس عمیق عقبماندگی از کشورهای دیگر، فشار طاقتفرسای قدرتهای سلطهگر بیگانه، فساد چارهناپذیر در همه ساختارها، مهاجرت فزایندهی ایرانیان به خارج از کشور، بروز ناامیدی در میان قشرهای گوناگون مردم ایران نسبت به آینده کشور، بیاعتمادی هراسانگیز به حاکمیت و... نشانگر گوشههایی از همسانیهای جامعه پیشا مشروطه و وضعیتِ اکنونی ماست.
نقشآفرینی طیفی از روشنفکران آگاه، پرنفوذ و مستقل از حاکمیت در طرح آرمانی برای آینده کشور و مشارکت فعّال جمعی از روحانیان آزادیخواه وجه ممیزه جامعه روزگار مشروطه است. از آن پس به علت سرکوبهای ساختاری نظامهای استبدادگر، به استثنای چند بهار کوتاه، نه انسجام گسترده روشنفکران منتقد و ایدهپرداز شکل گرفت و نه اپوزیسیون نیرومندِ دموکراسیخواه و نه حتی ائتلاف آنها با روحانیان آزاداندیش. امروز چون روحانیت به قدرت سیاسی دست یافته نقش انتقادی و آزادیخواهانهاش کمرنگ شده است و منتقدان آزادیخواه هم نمیتوانند ائتلافی فراگیر برای تغییرات اصلاحیِ گسترده و اثربخش شکل دهند تا گرههای کور و پیچیده در مسیر آزادیخواهی را بگشایند.
به هر حال، جامعه ایران هم در دورهی مظفرالدین شاه و هم در دوره محمدرضاشاه راهِ برون رفت از وضعیت استبدادگرانه را در انقلاب جُست. نخستین حرکت به انقلابی در چارچوب نظم سیاسی مستقر انجامید و دومین حرکت به انقلابی اجتماعی و سرنگونی کامل نظم مستقر. در هردو انقلاب آزادیخواهی آرمان اصلی بود. امّا در انقلاب اول گامهای بلندی در این مسیر برداشته شد. در انقلاب مشروطه آزادیخواهی در پرتو نظمهای نوین سیاسی جستجو شد و در انقلاب اسلامی در پرتو آموزههای دینی. آنچه روشن است این است که تجربه هردو انقلاب برای نسل کنونی خواندنی و عبرتانگیز است. تکاپو برای آزادی در انقلاب مشروطه، موضوع اصلی این کتاب است.
بیگمان، جامعهای که دستخوش انقلاب میشود و یا به جنبشهای بزرگ سیاسی اجتماعی تن میدهد مسالههای گوناگون دارد و چنین پنداشته میشود که جز با انقلاب نمیتوان بر آنها چیره شد. به همین خاطر انقلاب پدیدهای تک علّتی نیست. پیچیدگی انقلاب را تنها با پیچیدگیهای جامعه انقلابزده میتوان توضیح داد.
در انقلاب مشروطه، اندیشه قانونخواهی مدرن برای دگرگونی مبنای مشروعیتِ حکمرانی از نگرههای آسمانی به قرارداد اجتماعی، سرشتِ حرکتی آزادیخواهانه را شکل داد که پس از فراز و فرودهای فراوان ابتدا در جنبش عدالتخانه، سپس تأسیس مجلس شورای ملی و سرانجام نظام مشروطه تبلور یافت. امّا صد افسوس که در دوره پهلوی مبنای مشروعیتِ آسمانی، اولی در چارچوب اندیشههای فرهیِ ایزدی ایران باستان بازتولید شد و در دوره جمهوری اسلامی در چارچوب تفکر سیاسی شیعه.
انقلاب مشروطه ایران نخستین انقلابِ دموکراسی خواهانه در جهان اسلام پس از مشروطه عثمانی بود. همچنین پس از تجربهی ژاپن، نظام مشروطه ایران نخستین نظام دموکراتیک در کشوری آسیایی بود که موقتاً به چیرگی استبداد پایان داد. مشروطه خواهان کوشیدند حکومت قانون را جانشین خودکامگی، و نهادهای ملّی و دموکراتیک را جانشین نهادهای استبدادی کنند. آنها آغازگرِ اصلاحات گسترده قضایی و آموزشی بودند و فرایند دینجداگری و عقلانیگری را تسریع کردند. همچنین، کوشیدند با تأسیس نهادهای مدنی مانند انجمنهای ایالتی و ولایتی، هم تفکر دموکراسیخواهانه را بسط دهند و هم راهِ حلّ منطقی برای تقویت حاکمیت ملّی و مهار نیروهای گریز از مرکز بیابند.
مشروطیّت با طرح مفاهیم و ایدههای مدرن، کوشید رعیّت را به شهروند، و جامعهی شبان - رمگی را به جامعهی مدنی تبدیل کند، و به آهنگ رشدِ طبقه متوسّطِ جدید سرعت دهد. در عمل، انقلاب مشروطه از قدرت راززدایی کرد، و رضایت و توافق اکثریّتِ اعضای جامعه را به مبنای مشروعیّتِ قدرت تبدیل کرد. با انقلاب مشروطه پدیدارهای مدرنِ «ملّت»، «دولتِ ملّی»، «حاکمیّت ملی»، «هویّت ملّی» به همراه بسیاری از نهادهای مدنی نوین متولّد شدند.
انقلاب مشروطه، تحوّلی مهم در اندیشه دینی ایرانیان بهوجود آورد. این انقلاب با طرح مسائل نو، از جمله حقوق مدنی و اصل برابری، فقه سیاسی را دستخوش بحرانی بیسابقه کرد، چنانکه زایش «فقهالمشروطه» یکی از پیامدهای آن بود. با قوّت گرفتن اندیشه اصلاح دینی، علمای شیعه ایدههایی تازه مطرح کردند که بر اثر آن بسیاری از خرافهها و عادتهای ناپسند از رواج افتاد و امکان اتحاد ایرانیان فراتر از مذهب فراهم آمد. چنانکه در این «تکاپو برای آزادی»، اقلّیّتهای دینی، از جمله ارمنیها، زرتشتیها، مسیحیها و یهودیها در کنار سایر ایرانیان فعّالیت داشتند.
انقلاب مشروطه موجب افزایش آگاهی ملّی ایرانیان شد. اقوام ایرانی در برابر ستم و استبداد به مثابه دشمن مشترک به یکدیگر پیوستند و این همبستگی در شکلگیری هویّت ملّی به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای نهضت مشروطه نقشی آشکار داشت. گرچه پس از پیروزی مشروطه اغتشاش و ناامنی گسترش یافت و زندگی مردم برخلاف پیشبینی مشروطه خواهان در وضعیتی دشوار قرار گرفت، اما آگاهی سیاسی و هوشیاری ملی افزایش یافت و زیانهای استبدادگری آشکار شد. به تعبیر یکی از روزنامهنگاران عصر مشروطه، ایرانیان دریافتند که کشور عرصهی یکّه تازی سلطان نیست؛ و حراست از کشور، و همچنین، آبادانی و ادارهی آن برعهده همه ایرانیان است؛ و همه کسانی که در این آب و خاک زندگی میکنند، میتوانند از حقوقی برابر برخوردار باشند.
هدفِ اصلیِ انقلاب مشروطه تغییر اساسِ حکمرانی، و تغییر مبنای مشروعیّت به حکومت از طریق قرارداد اجتماعی، و به بیان دیگر، ایجاد سلطنتِ مقیّد مبتنی بر قانون اساسی بود که در واقع، بزرگترین دستاورد – هرچند ناپایدار- انقلاب نیز به شمار میرفت.
بدینسان، انقلاب مشروطه موجب گسست در خودکامگی سیاسی و تغییر در نظام اندیشهورزی ایرانیان شد، و حیاتِ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در مسیری تازه قرار داد. پیامد این گسست، کشمکشِ پیوسته میان سنّتگرایی و تجدّدگرایی است که همچنان ادامه دارد. بیگمان، مشروطهخواهان به رغم همه دشواریها بخشی از راهِ ناهموارِ پیش رویِ ایرانِ نو را پیمودند. ایرانیان امروز باید این راهِ ناهموار را تندتر و استوارتر بپیمایند. آسیبشناسی تجربهی زیسته مشروطه، توشهی ادامه راهِ امروز ماست.
نگارنده در اثر حاضر کوشیده است در پرتو نگرش «تاریخیّت» با اندیشیدن درباره انقلاب مشروطه، تجربهی زیستهی ایرانیان در مواجهه با مدرنیته، و جایگاه و نقش این انقلاب را در آگاهی تاریخی مردم ایران بررسی کند.
مواجهه با مدرنیته، تقدیر تاریخیِ انسان غیرِ غربی است و انقلاب مشروطیّتِ ایران جزیی از این مواجهه ناگزیر است. در عین حال، تجربه مشروطه در مواجهه ایرانیان با مدرنیته، امری یکتا و ناتمام است. تجربه مشروطه تنها بخشی از این مواجهه در جریان است.
بنابراین، سخن گفتن از شکست مشروطه تنها در صورتی درست است که آن را به پروژهای سیاسی فروبکاهیم. امّا مشروطیّت فقط یک پروژه سیاسی نبود بلکه به عنوان مهمترین نظریه دولت دموکراسی – فراتر از مشروطۀ سلطنتی است و در قالبهایی چون جمهوری نیز تعریفشدنی است. از این رو، یک جهانبینی و یک افق فکری و معنایی نیز هست. لذا مشروطیّت به عنوان تکاپو برای آزادی، تجربهای زنده و در جریان است.
ناکامی مشروطه به مثابهی پروژهای سیاسی به دلیل اوضاع و احوالِ ناگوار زمانهی خود بود. قدرت مشروطهخواهان چنان ناپایدار و قدرت استبداد چنان ریشهدار بود که چه بسا بتوان گفت که آنان هرگز فرصتی برای حکومت کردن نیافتند و بیشتر ایدههای آنان بر روی کاغذ باقی ماند. دولت مشروطه چنان تنگدست بود که حتّی نتوانست با تشکیل نیرویی نظامی، مخالفانش را مهار کند. ریشهداری قدرت استبدادباوران، زورگویی قدرتهای خارجی و کشمکشهایی که در جریان نهادینه کردن نظم جدید درگرفت همه مانع استقرار مشروطیّت شدند.
مشروطیّت به مثابه «آرمانی برای مبارزه» تقریباً در همه سالهای دیکتاتوری پهلوی نیرو و توان خود را حفظ کرد. با وجود شخصی شدن قدرت، پاسخگو نبودن حکومت و مخدوش کردن اصل تفکیک قوا، اندیشه مشروطه آثار خود را در بسیاری از اصلاحات و نهادسازیها بروز داد. در سراسر دهه 1320 و به ویژه در نهضت ملّی شدن نفت، آرمانهای مشروطیت به رهبری دکتر مصدق دوباره احیا شد. تنها در واپسین سالهای سلطنت پهلوی بود که جای خود را به «اسلامِ انقلابی» داد. از این رو، نه خطای پهلویها در پایمال کردن اصول مشروطه و نه خطای ایدئولوگهای دهه 1340 و 1350خ. در تبدیل گفتمان دموکراسیخواهی به حاکمیت دینی پذیرفتنی نیست، زیرا راهِ طی شدهیِ تکاپو برای مردمسالاری در ایران را در مسیری مبهم ناشناخته قرار دادند. پهلویها، تجدّدخواهیِ مشروطهطلبانه را به تجدّدخواهیِ «پهلویستی» تبدیل کردند، و این اتّفاقی ناگوار بود که در جریان بالندگی سیاسی و دگرگونیِ فکری جامعهی ایران رخ داد.
برغم اهمیّت انقلاب مشروطه، مشروطهپژوهیِ ایرانی نه از نظر کمّی و کیفی هرگز متناسب با جایگاه این انقلاب نبوده است. افزون براین، این پژوهشها همواره یا تحت تأثیر روایتهای رسمی و ایدئولوژیکِ نهاد قدرت قرار داشته یا نگرشهای مارکسیستی فضای دو قطبی جنگ سرد. بررسی نوشتگانِ مشروطهپژوهیِ ایرانی آشکارا بیانگر آن است که این پژوهشها پیش از انقلاب اسلامی عمدتاً متأثّر از نظریّه مارکسیستی بودند و پس از انقلاب اسلامی عمدتاً متأثّر از نظریّهی توطئه.
رویکردهای ایدئولوژیک و رسمی به انقلاب مشروطه موجب شکلگیری یک رشته کلان - روایتهای سیاسی شده است که، بیگمان، گذر از آنها به شجاعت و جسارت نیاز دارد. رویکردِ ایدئولوژیک و رسمی به انقلاب مشروطه هم در دوره پهلوی وجود داشت و هم در دورهی جمهوری اسلامی وجود دارد. همچنین، داوریها و چهرهپردازیهای اسطورهبنیادی که درباره برخی از رهبران و کنشگران اصلیِ انقلاب مشروطیّت انجام شده، هرگونه تفسیرِ ناهمساز با این افسانهپردازیهای کلیشهای را به امری مخاطرهآمیز تبدیل کرده است. آشکار است که گسستِ کامل از این فضای گفتمانی، گرچه ناممکن نیست، بسیار دشوار است.
این اثر ادعا ندارد که از این کلیشهها و کلانروایتها فراتر میرود، چون خود به کلا نروایت گسترش آزادیخواهی و پیشرفت باور دارد و در همان حال، میکوشد که مشروطیت را در پیوند با اکنونیتمان بازخوانی کند. به همین خاطر، نامِ این کتاب را تکاپو برای آزادی نهاده است، زیرا آزادی و استقرار دموکراسی را همچنان بزرگترین دغدغه جامعه ایران میشمارد. تکاپویی که هنوز در میانه راهِ آن قرار داریم. مشروطهخواهان خطشکن استبداد بودند. لذا تاریخ مشروطیت به عنوان طلایه داری آزادی باید بارها خوانده شود.
نگارنده در این اثر درصدد بررسی و تحلیل مفهوم آزادی و طرح اندیشههای متفکران ایرانی و تحلیل نحوه خوانش آنها از مفهوم آزادی و حتی شرحِ وجهِ مسالهمند (پروبلماتیک) آزادی نیست. بلکه میکوشد مشروطیت را به مثابهی جلوه عینی اندیشه و عمل آزادی خواهانه بنگرد و تکاپو برای آزادی را به مثابه گسست از خودکامگی و نشانه گذار به دوره مدرن بشمارد و با یادآوری این میراث بزرگ فکری، آرمان آزادی را فراتر از هر آرمان دیگری حتی عدالت، در افق زندگی سیاسی - اجتماعی ایران امروز معرفی کند.
بنابراین، نگارنده ستایشگر آزادی است و مشروطیت را به علت گشودن چنین افقی به روی ایرانیان به مثابه حرکتی رهائی بخش مینگرد و قصد دارد روایتگر تکاپوی آزادی خواهی ایرانیان در برابر خودکامگیهای زمانه خود باشد. لذا منظور از «روایتی دیگر» در عنوان کتاب تأکید بر وجه روشنگر، رهائی بخش و نقد رفتار استبدادگرانهای است که در جای جای کتاب بازتاب یافته است.
شاید این کتاب بیشتر داستان تلاش نخبگان ایرانیان باشد که از بستر تحولات واقعی جامعه ایران سربرآورند. جامعهای که به علت تنگناها و موانع ساختاری چنان که باید نمیتوانست در گذار از خودکامگی به آزادیخواهی مشارکت گسترده داشته باشد. این انقلاب اساساً یک انقلاب نخبگانی بود نه یک انقلاب اجتماعی. شکاف بین نخبگان و جامعه چنان ژرف بود که مانع از همگرائی و همافزایی نیروهای اجتماعی میشد. همین امر دامنه این دشواری را بازمیتاباند. اما امروز گویی این چرخه دگرگون شده است. تجربه زیسته زنان و مردان ایرانی نشان میدهد که در رفتار آزادیخواهانه نه تنها از زمامداران بلکه از جامعه روشنفکری نیز پیشی گرفته است و از این رو سرنوشتی متفاوت در انتظار اوست. در هر حال، عنوان این کتاب، استعارهای است از وضعیت ایران و فرصتی است برای بازاندیشی و طرح دوباره مساله تاریخی ایران یعنی رهایی از خودکامگی.
کتاب «تکاپو برای آزادی» با عنوان فرعی روایتی دیگر از انقلاب مشروطه ایران نوشته علیرضا ملاییتوانی با شمارگان 500 نسخه در 309 صفحه به بهای 60 هزار تومان به تازگی از سوی انتشارات پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی منتشر شده است.