به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ کتاب «دکتر شفیعی کدکنی چه میگوید؟ نقدی بر دیدگاههای استاد درباره نیما و شاملو» نوشته حسن گلمحمدی با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۳۹۰ صفحه و بهای ۶۰ هزار تومان توسط انتشارات یاقوت علم منتشر شد. پیشتر این کتاب یکبار توسط انتشارات بوتیمار با حذفیاتی منتشر شده بود، اما چاپ انتشارات یاقوت علم نسخه کامل این کتاب است.
کتاب هشت فصل و چند پیوست مفید دارد. عناوین سرفصلهای کتاب به ترتیب از این قرار است: «دکتر شفیعی کدکنی کیست؟»، «ارتباط دکتر شفیعی کدکنی با دکتر ناتل خانلری»، «دیدگاههای دکتر شفیعی کدکنی درباره نیما و نقد این دیدگاهها»، «دیدگاههای دکتر شفیعی کدکنی درباره شاملو و نقد این دیدگاهها»، «آتش افروزان پنهان، دکتر ایرج پارسی نژاد و نقد کارهای او»، «بهره برداران آشکار، علی دهباشی و نقد کارهای او»، «تازه از راه رسیدگان جویای نام، دکتر میلاد عظیمی و نقد کارهای او» و «عطا و لقای دکتر شفیعی کدکنی».
عناوین سرفصلهای پیوستها نیز بدین شرح است: «مانیفست شعر نیمایی»، «گرایشهای اجتماعی و سیاسی نیما»، «شعر آشتی – دکتر فخرالدین مزارعی»، «هزاران چشمه خورشید از یقین»، «سایهها میروند نامها میمانند» و «نیما یوشیج، کنگره نویسندگان و دکتر خانلری».
شفیعی کدکنی چه میگوید؟
مهمترین «مساله» نویسنده در این کتاب نقد دیدگاههای شفیعی کدکنی درباره شعر معاصر ایران از نیما به بعد است. گلمحمدی در مقدمه خود دلیل نگارش این کتاب را انتشار کتاب «با چراغ و آینه: در جستجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران» شفیعی کدکنی و نقدهای غیرمنصفانه او بر نیما و احمد شاملو، ذکر کرده است.
دکتر شفیعی کدکنی در مقدمه خود بر کتاب «گزینه اشعار پرویز ناتل خانلری» نیز با دفاع از خانلری که حق استادی بر گردنش داشت، با الفاظی نامناسب نیما را کوبیده است. او چنین نوشته است: «نیما با یادداشتهای روزانهاش به ما ثابت کرده که در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده و برخی اشعارش را پس از خوانش اشعار ناتل خانلری سروده است.» شفیعی کدکنی معتقد است که نیما یوشیج از خانلری کپی برداری میکرد و شعر «با غروبش» را پس از خواندن شعر «یغمای شب» خانلری در مجله سخن سروده است و تاریخ سرایش آن را تغییر داده است. محمد عظیمی مسئول سایت نیما یوشیج نیز در متنی نوشت که «دکتر کدکنی نیما یوشیج را با عناوینی مانند (عادل و معصوم نبودن در رعایت حق و حقیقت – معجزه امام زاده نیما یوشیج – غرض ورزانه دیگران را لجن مال کن و بدون تقوای هنری) متهم کرده و ادعا کرد که در مورد آثار نیما یوشیج ملاک اعتبار، تاریخ نشر آنهاست نه تاریخ نوشته شده در زیر آنها.»
به عبارتی دکتر شفیعی کدکنی بدون سند و صرفاً با اتکا به یادداشتهای شخص ناتل خانلری که در دشمنی با نیما سنگ تمام گذاشته بود، نیمای بزرگ را متهم به انواع و اقسام رذیلتها میکند. گلمحمدی در کتاب اشاره کرده که روش شفیعی کدکنی در مقایسه اشعار نیما و خانلری و اعلام این نظر که نیما از روی اشعار خانلری شعرهای خود را سروده و از او سرقت کرده، بسیار نادرست و غیرعلمی است که شان شفیعی کدکنی را زیر سوال میبرد.
اما جدال میان نیما و خانلری داستان مفصلی دارد. ناتل خانلری بویژه پس از آنکه داخل در دم و دستگاه پهلوی شد، دشمنی با نیمای بزرگ را که رژیم پهلوی دل خوشی از او نداشت آغاز کرد. حملات خانلری پس از ورود به حکومت به قدری زیاد بود که ذهن و فکر نیمای بزرگ را به خود مشغول کرد و کار به جایی رسید که پیرمرد هراس پیدا کرد که نکند او با ارتباط ویژهاش مشکلی برایش درست کرده و سروکارش را با دستگاههای امنیتی رژیم پهلوی بیندازد. جلال آل احمد در این باره نوشته است: «هیچ یادم نمیرود که وقتی خانلری از حاشیه دستگاه امیر اسدالله علم به معاونت وزارت کشور رسید، پیرمرد (یعنی نیما) یک روز آمد که مبادا بفرستند مرا بگیرند که چرا شعر را خراب کردهای و هنگامی که خانلری سناتور شد این وحشت کودکانه دوچندان شد.»
چرا نگاه شفیعی کدکنی به نیما تغییر کرد؟
گلمحمدی در این کتاب اشاره که شفیعی کدکنی درباره نیما ابتدا نظر مساعدی داشت و نقدی خوبی را بر مجموعه شعر «ماخ اولا» ی نیما در نشریه راهنمای کتاب به سال ۱۳۴۵ منتشر کرد، اما بعدها نظرش چیز دیگری شد. به باور گل محمدی دیدگاههای شفیعی کدکنی درباره نیما یوشیج از زمانی تغییر کرد که دکتر خانلری در تضادی برنامهریزی شده برای مقابله با مانیفست شعر نیمایی با امکانات و موقعیت اجتماعی، سیاسی و مطبوعاتی به پا خاست و در ظاهر به منظور دفاع از کیان شعر پارسی و آثار کهن باقیمانده از شعرا و در باطن در جهت مقابله با اندیشههای انسانگرا و روشنگر نیما و طرفداران او که برای رژیم پهلوی خطری بزرگ تلقی میشد، روش نیمایی و شعر نیما را به باد انتقاد گرفت و طرزی برای سرودن شعر جدید به نام «کلاسیک نو» پیشنهاد داد و در جهت اشاعه این روش تعدادی شاعر رمانتیک را دور خود و در انجمن سخن جمع کرد و به مدت سی سال در جهت جلوگیری از توسعه شعر نیمایی بویژه مانیفست شعر نیمایی که مبتنی بر روشنگری جامعه و مردم برای دسترسی به حقوق اجتماعیشان بود، به مقابله پرداخت.
به باور گلمحمدی شفیعی کدکنی در دوران تحصیل و پس از استخدام در دانشگاه تهران که این کار با پیشنهاد و پشتیبانی پرویز ناتل خانلری صورت گرفت از این مقطع به بعد به گروهی پیوست که تحت تفکر و اندیشههای شعر نو کلاسیک بودند و از طرف مجله سخن و استاد خانلری سخت حمایت میشدند. از این زمان به بعد نیما از دید دکتر شفیعی شاعری معرفی شد که آن وجهه و پیشروی شعر نو را نداشت. شفیعی کدکنی در این روند تغییر اندیشه، در هر جا و در هر زمان ممکن سعی کرد که فرد یا افراد دیگری را بر چگونگی ایجاد شعر نو و تحول بوجود آمده مقدمتر و ارجحتر بر نیما قلمداد کند. همه اینها در صورتی است که نیمای بزرگ تنها سعی کرده بود که طرزی نو را در ادبیات کهن که دیگر پاسخگوی جامعه نبود و نمیتوانست از انسان در اجتماع و مشکلات او سخن بگوید، بگشاید.
گلمحمدی اشاره کرده که شفیعی کدکنی این سالها میخواهد بار پدرخواندگی ادبیات سنتی ایران را به دوش بکشد؛ و شاید زنده نگاه داشتن نظریات ناتل خانلری و ارجح دانستن او بر نیما هم به همین دلیل باز گردد. از دیگر اشارات مهم گلمحمدی در این کتاب تناقضاتی است که شفیعی کدکنی دچارش شده. او نوشته است که معلوم نیست چرا شفیعی کدکنی با این همه بدگویی و جفا در حق نیما، خانلری را «نیمای غزل» نامیده است؟
گلمحمدی در بخش دیگری از این کتاب به نقد اندیشههای شفیعی کدکنی درباره شعر شاملو پرداخته است. شفیعی در کتاب «با چراغ و آینه» اشاره کرده شاملو زبان خارجی بلد نبوده و تحت تاثیر ترجمههای اشعار در نشریات، اقدام به سرودن آثار خود کرده است. نویسنده این تاثیرپذیری را کتمان نمیکند، اما نظر شفیعی را ظالمانه میداند، چرا که شاملو تحت تاثیر ادبیات کلاسیک ایران نیز قرار داشت و زبان شعریاش بویژه متاثر از ادبیات کهن است. به نظر گل محمدی شاملو فارغ از اینکه زبان بلد بود یا خیر، بیشتر تحت تاثیر ادبیات منثور ایران و آثاری مانند تاریخ بیهقی، قابوسنامه و… بود. گل محمدی همچنین نقد مفصلی نیز بر این نظر شفیعی کدکنی نوشته است که «شاملو با مهارت و استعداد برجستهاش سلیقه خود را به عنوان تنها سلیقه شعری قابل قبول عصر بر جوانان تحمیل کرد.» این سخن مبنای مشخص و آکادمیکی ندارد و اصولاً در حیطه نقد قرار نمیگیرد.
شفیعی کدکنی در مقدمه مجموعه شعر تازه خود به نام «طفلی به نام شادی» نوشته است: «خوب و بدِ این شعرها را – و هر شعری را – جامعه تعیین میکند نه من و نه منتقدانِ رَهنَشناس. حتّی داوری جامعهٔ امروز هم بسنده نیست؛ آیندگان داورِ نهاییاند. معلوم نیست که پنجاه سال دیگر مشاهیرِ شعرِ عصرِ ما در کدام قفسهٔ کتابخانهٔ تاریخِ ادبیات ایران جای خواهند داشت.» این جمله دقیقاً نقد زندهیاد پرویز ناتل خانلری و شخص محمدرضا شفیعی کدکنی است آنگاه که درباره نیمای بزرگ و شاملو صحبت کردهاند.
نقد اشعار شفیعی کدکنی نیز یکی دیگر از موارد بحث گلمحمدی است. گلمحمدی با ستایش از مجموعه «در کوچه باغهای نیشابور» شعرهای پس از این مجموعه شفیعی کدکنی را ضعیف دانسته و شعرهای منتشر شده او در دهه اخیر در نشریه بخارا را فاجعهای بزرگ میداند که به هیچ عنوان در شان شاعر مجموعه «در کوچه باغهای نیشابور» نیست.
پیروان و پدرخوانده
گلمحمدی بخش دیگری از کتاب را به نقد فعالیتهای نشریه بخارا و علی دهباشی، میلاد عظیمی و ایرج پارسینژاد پرداخته که به زعمش جملگی در جهت اهداف پدرخوانده عمل میکنند. گلمحمدی بویژه آثار پارسی نژاد در حوزه نقد ادبی و تاریخچه آن در ایران را دچار ضعف و اشکالات عدیده میداند. به عنوان مثال او نوشته است که کتاب «فاطمه سیاح و نقد ادبی» پارسی نژاد صرفاً یک خلاصه و رونویسی از کتاب «نقد و سیاحت» شادروان محمد گلبن است. پارسی نژاد نیز هرچند که به نیما و شعرش علاقه دارد اما به هر حال از شاگردان ناتل خانلری بود و در جهت اشاعه نظریات او کوششهای بسیار کرد.
نقد میلاد عظیمی، بویژه کار او در کتاب «پیر پرنیان اندیش» و همچنین نقد علی دهباشی و برنامههای شبهای بخارا که باب هرگونه نقدی را بر جوانان میبندند، از دیگر مباحث گل محمدی در این کتاب است. به باور او این اشخاص و این برنامهها نیز در جهت اشاعه نظریات شفیعی کدکنی در زمینه شعر معاصر عمل کردهاند.
ضرورت نقد شفیعی کدکنی
محمدرضا شفیعی کدکنی در حوزه ادبیات و نقد ادبی معصوم نیست که نقد نشود. متاسفانه فعالیتهای او در این دههها در هالهای از قداست قرار گرفته و هیچگاه نقدی روی آثار او منتشر نشده است. این میان در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز عکسهایی از شلوغی کلاسهای درس او منتشر شده که البته قابل ستایش است، اما همین به قدسیتر شدن این استاد برجسته ادبیات کمک کرده است. ستایشهای اغراق آمیزی که از فعالیتهای ادبی شفیعی کدکنی میشود، ممکن است آرام آرام چهره این استاد را بدل به یک «سلبریتی» کند. شواهدی هم بر این امر وجود دارد، از جمله فروش عجیب و غریب آثار استاد در این یکی دو سال اخیر که کیفیتی مانند آثار سابق ندارند.
فراموش نکنیم که این نقد است که ماندگاری اندیشهها را موجب میشود. نقد نکردن در درجه نخست جفای بزرگی است در حق مولفان. شنیدهها حاکی از آن است که شخص استاد شفیعی کدکنی همیشه از نقد آثار خود استقبال کردهاند، اما اطرافیان و برخی کسان دیگر در این سالها هرگونه نقدی از آثار استاد را با طعن و تمسخر مواجه کردهاند.