به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ سوزان سانتاگ نویسنده، منتقد، نظریهپرداز ادبی و فیلمساز آمریکایی بود که در بیشتر آثارش از وضعیت سیاسی و اجتماعی حاکم مینوشت و در دوران حیات خود به یکی از تحلیلگران و منتقدان تاثیرگذار در جهان تبدیل شده بود. او بیشتر مقاله مینوشت، اما رمان نیز منتشر میکرد و کتابهایی چون «درباره عکاسی»، «عاشق آتشفشان»، «علیه تفسیر» و «تماشای رنج دیگران» از جمله آثار اوست که به فارسی نیز ترجمه شده است. سانتاگ علاوه بر نوشتن نقد، جستار و رمان دستی هم در نگارش نمایشنامه داشت و درامی درباره بیماری ایدز نوشته بود؛ همچنین او با اقتباس از نمایشنامه «بانوی دریایی» هنریک ایبسن نمایشنامهای را به نگارش درآورد که در سال 1998 در ایتالیا روی صحنه رفت. این نویسنده درامی نیز با الهام از اجرای «پارسیفال» رابرت ویلسون نوشت. «آلیس در بستر» نیز از دیگر نمایشنامههای سانتاگ است با روایتی حول محور مرگ و زندگی.
این منتقد با بهرهگیری از هنر خود در نگارش، داستان «آلیس در سرزمین عجایب» را با زندگی واقعی «آلیس جیمز» تلفیق کرده و نمایشنامه «آلیس در بستر» را نوشته است.
سوزان سانتاگ، این نمایشنامه را که هشت صحنه دارد براساس زندگی زنی واقعی بهنام آلیس جیمز نوشته است که از نوجوانی دچار افسردگی شد؛ او کوچکترین فرزند از یک خانواده آمریکایی بوده و در ۳۰ سالگی برای خودکشی از پدرش اجازه گرفته است و پس از آن نیز تا پایان مرگ در بستر ماند.
در نمایشنامه «آلیس در بستر» مفهوم زن و حالات روحی او بسیار پررنگ به نمایش درآمده است و به گونهای میتوان آن را نقدی به محدودیت زنان در جامعه دانست. صحنهها و اشخاص این اثر تلفیقی از رویا و واقعیت هستند که نویسنده با مهارت خود آنها را با یکدیگر ادغام کرده است.
علاقه سوزان سانتاگ به سفر، در این اثر نیز مشهود است و شخصیت اصلی نمایشنامه، دوستدار سفر به رم است؛ آلیس در خیالات خود از این شهر دیدن میکند و در پرده ششم با مونولوگی از این سفر ذهنی سخن میگوید.
آلیس در بستر بیماری است و تمام تلاشهای بدن او در مغزش متمرکز است. با این که شخصیت اصلی نمایشنامه «آلیس در بستر» از بیماری رنج میبرد و توانایی گام برداشتن ندارد، اما او برای ذهن و تخیلاتش هیچ محدودیتی قائل نیست و از مغز خود در جهت رسیدن به خواستههایش بهره میگیرد؛ در بخشهایی از این نمایشنامه همراه با آلیس به دنیای خیالیاش سفر میکنیم و با اشخاص و صحنههایی آشنا میشویم.
در قسمتی از این نمایشنامه، آلیس مهمانی چای برگزار میکند. او توسط چندین زن به انتخاب خود احاطه شده است که هر یک جنبهای از شخصیت خود را نشان می دهند. برخی از میهمانان او از افراد سرشناس هستند، همانند امیلی دیکنسون بانوی شاعر آمریکایی و مارگارت فولر خبرنگار قرن نوزدهم اهل آمریکا. برخی دیگر نیز از دنیای غیرواقعی آمدهاند همچون کاندری که از اپرای «پارسیفال» آمده و خوابیدن را بر فرار ترجیح میدهد. همچنین ملکه ویلیز، از دیگر میهمانان آلیس در این نمایشنامه زنی خشمگین در «باله جیسیل» است.
نمایشنامه «آلیس در بستر»، اواخر دهه هشتاد برای اولینبار با ترجمه فرزانه قوجلو از سوی نشر رازگو و اخیرا نیز با ترجمه مریم رفیعی از سوی انتشارات روزبهان منتشر شده است. با مریم رفیعی گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
مریم رفیعی
نمایشنامه «آلیس در بستر» پیش از این با ترجمهای دیگر منتشر شده بود، به نظر شما چه نیازی به ترجمه مجدد این اثر بود؟
نمایشنامه «آلیس در بستر» پیشتر ترجمه و به چاپ رسیده است. من به شخصه موافق ترجمههای متعدد از یک اثر نیستم، مگر در شرایطی که واقعا ترجمههای موجود چندان مطلوب نباشند. در غیر این صورت ترجمه متعدد از آثار نمیتواند توجیه مناسبی داشته باشد. اما در خصوص این اثر باید بگویم که این کتاب سالها پیش ترجمه و چاپ شده و شاید آن گونه که از آثار سانتاگ انتظار میرود، در بازار کتاب و برای علاقهمندان آثار او، در دسترس نبود. از دید من ترجمه نمایشنامه «آلیس در بستر» تلاشی بود برای معرفی و در دسترس قرار دادن دوباره این اثر که شایسته توجه بیشتر بوده و هست.
در مقدمه کتاب آوردید که این نمایش براساس داستان زنی به نام آلیس که به بیماری مبتلاست نوشته شده است، با توجه به این که سانتاگ در برهه از زندگیاش با بیماری دسته و پنجه نرم کرده است نمیتوان اینطور برداشت کرد که تجربه خود را از دوران بیماری با زندگی آلیس تلفیق کرده است؟
بله قطعا تجربه رنج بیماری برای خود نویسنده، در این میان بی تاثیر نیست. درواقع شخصیت آلیس برگرفته از شخصیتی واقعی است. زنی آمریکایی به نام آلیس جیمز که روزهای متمادی بر بستر بیماری بوده است. سوزان سانتاگ خود سالها از بیماری رنج میبرد و قطعا در انتقال حس استیصال ناشی از بیماری شخصیت، بسیار موفق بوده است.
شما در مقدمه کتاب عنوان کردید که «آلیس در بستر» تنها اثر نمایشی سوزان سانتاگ است درصورتی که چنین نیست و با خواندن این اثر متوجه میشویم که این نویسنده اشراف کامل به این حوزه دارد.
در مورد این سوال باید بگویم که شاید این گفتوگو فرصتی باشد برای بیان این مطلب که سانتاگ علاوه بر نمایشنامه «آلیس در بستر» سه اثر دیگر در حوزه نمایشنامهنویسی دارد. این مسئله اشتباه من به عنوان مترجم اثر بوده و از همین جا از خوانندگان آثار ایشان برای این اشتباه پوزش میخواهم.
همچنین اشاره میکنید که این نمایشنامه درباره غم و خشم یک زن و نمایشی درباره تخیل است، در این باره توضیح دهید. به نظر شما آیا تخیل زنان را به تصویر میکشد؟
بله برای من و در انتخاب این اثر برای ترجمه شاید بیش از هر چیز همین مسئله جذاب بود. آلیس سالها بر بستر است. بستری از رنج و بیماری. بستری که شاید استعارهای باشد از تمام محدودیتهایی که جسم او را اسیر خود ساختهاند اما نتوانستهاند بندی باشند بر پای خیال او. در مونولوگ آلیس میخوانیم که از آزادی ذهنش که مانند پرندهای بر فراز آسمان رم، شهر محبوبش پرواز میکند، میگوید. بستر آلیس برای من یادآور محدودیتهایی است که تنها جسم او را به عنوان یک زن در بر دارد اما نتوانسته خیال او را نیز محدود کند.
سوزان سانتاگ منتقد، نویسنده و متفکر برجسته و بسیار تاثیرگذاری است و ترجمه اثر او برای من بسیار لذت بخش و تاثیر گذار بوده است.
صحنهای از نمایش «آلیس در بستر»
در قسمتی از این نمایشنامه میخوانیم:
«آلیس: به گمونم تو با خودکشی مخالفی.
مارگارت: منظورم رو نگرفتی. به هر حال، ماها خیلی زود میمیریم.
آلیس: (برمیخیزد و مینشیند.) کاندری رو هم ولش کردیم؛ کسی رو که اطمینان دارم بیشتر از همه از دراز کشیدن کنارمون احساس راحتی میکرد.
مارگارت: حتی همون کاندری ـ که داری میگی ـ علاقهای به خودکشی نداره.
آلیس دوباره روی تشک دراز میکشد و پکی به قلیانش میزند.
آلیس: من به یک توصیه نیاز داشتم؛ از طرف زنی که براش احترام قائل بودم. تمام عمرم، از مرها توصیه شنیدم.
مارگارت: آدمها همیشه من رو نصیحت میکردن. صلاحم رو میخواستن. حقیقت این بود که دلشون نمیخواست شرمندهشون کنم.
آلیس: دقیقا.
هردو میخندند.
آلیس: من خواهر ندارم.
مارگارت: یاس زنها به شکلهای مختلف اتفاق میافته. من این رو دیدم. میتونیم خیلی تودار باشیم.» (صفحه 37)
انتشارات روزبهان نمایشنامه «آلیس در بستر» اثر سوزان سانتاگ با ترجمه مریم رفیعی، با شمارگان 1000 نسخه، 72 صفحه و با قیمت 20000 تومان منتشر کرده است.