فرهنگ امروز/ محمود رضایی
«دستور داد برایش سپری زرین ساختند که با نقشی بدیع آراسته شده بود؛ نقشی از اروس که صاعقهای را بسان سلاح در دست داشت.»
از خطابه آلکیبیادس
عشق یا اروس قوهای است که به نحو بارزی پایدار و پابرجاست و میتوان از آن برای مقابله با هر آنچه از جنس حقیقت نیست، استفاده کرد. در واقع عشق ایدهای است، مخاطرهآمیز که از بستری معمول برخاسته است. این ایده وضعیت مرسوم و معمول را بر هم میزند و سعی در دگرگون کردن، فرو پاشیدن و ساختن دارد. وضعیت ایده عشق که ماهیتی رخدادی دارد در پیشارخداد است؛ که سپس رخدادی را رقم میزند و به سبب کنشش وضع جدیدی آفریده میشود. رخداد منتج شده از یک ایده، ضرورتی ساختاری است که در بستری رخ میدهد و ادامهدار شدن جبرگرایی را دچار خلل میکند. در واقع این امر که رویه حقیقت است، گواه از امکانیتی دارد که یا نادیده گرفته شده و یا به طور مستقیم سرکوب شده است.
عشق، برهمزنی، ژست سربازگونه و رخداد در مجموعه داستان «عشقنامه ایرانی» نوشته کیهان خانجانی چگونه است؟ در داستانهای این کتاب عشق نقش «ایده نو» را دارد. یعنی وقتی که هست، تفکر جدید و زیست دیگرگون به وجود میآید. چون عشق ماهیتی خلاف جریانهای شناخته شده دارد، موضع اپیستیمه موجود با آن، موضعی تدافعانه است. عشق سعی میکند، حقایقی را آشکار و بحث آن امکانیت جدید را مطرح کند. عشق نگاهش از منظر تفاوتهاست یعنی دیگری را به رسمیت میشناسد زیرا عرصه دو بودن است.
نظم موجود و مسلط، نگاهش به اطمینان یافتن از بازتولید انواع است، سعی میکند وضع موجود را حفظ کند. در ایدئولوژی، سیاست یا به طور کلی در «نظم همسانساز مستقر، اپیستیمه» مساله اساسی بر سر توانایی ایجاد برابری مردم است و هدف از آن فرونشاندن تعصب توده و تفاوتهاست. افتراق عشق با اپیستیمه که باعث میشود جلو آن قرار بگیرد، گریز از همسانی است. ژست عشق ژست سرباز است که مبارزه میکند. در مواجه با نظم مسلط حالتی گسیختگی دارد. این گسیختگی مادی نیست بلکه لایههای کلان ساختاری و گفتمانی را هدف قرار میدهد. رخداد نیز به دنبال یک تغییر در کل وضعیت است یعنی دیگر آزادی پرولتاریا و زندانیان سیاسی و موقعیت زنان در جامعه مدنظر نیست بلکه بحث بر سر اپیستیمهای است که ریشه دوانده است.
در داستان «ای مرز پُر گوهر/ روزی روزگاری ایران» مردی عریضهنویس بابت اضافه کردن چند سطر به اعلامیهای بازجویی میشود. ایده نوشتن سطور بر کاغذ هنگام خواب و در بستر به ذهن مرد عریضهنویس خطور میکند. در اینجا با اروتیسم مواجهیم که ماهیت آن با عشق استعلایی و متعالی در تضاد است و همین به نوبه خود بر خلاف جریان مرسوم عشق ایدئولوژیکی است. «امان از علاقه به جان عیالجان... شرح ماجرای عشق بنده به ایشان با وجود برخورداری از دو لحن و زبان متفاوت، نوشتن عشقنامه ایرانی میطلبد... اسائه ادب نباشد... با خود گفتم خودنویس را اگر بنویسم، جوهر نیز خریداری میکنند... باز آن شب جمعه با خود گفتم... رفتم سروقت کت و دو، سه سطر آخر را افزودم.»
همان طور که روشن است، عشق اروتیسم آن ایده را در لحظه ناب و خاص خودش به ذهن مرد وارد میکند. آنجاست که فرد امکان جدید را مییابد که اقدام سطرنویسی بر اعلامیه، رخداد تلقی شده و برای همین بازجویی میشود.
در داستان «شمسالعماره / روزی روزگاری تهران» پسری دانشجو سالن خانه یک مادر و دختر بیوه مجرد را اجاره کرده است و دختری به نام شهرزاد از طبقه بورژوا با او رفت و آمد دارد و عشقی بین آنها در جریان است که دختر صاحبخانه نیز در پی چنین عشقی است. «تا حق صب جیکجیک میکردن میون تخ و تخ ماشین چاپ و لالای لای ضبطشون» عنصر عشق دو فرد را از دو طبقه با هم پیوند میزند و در آنها ژست سرباز را ایجاد میکند. در پیوندهای دیگر چنین وحدتی ساختارمند و سازمانشکن وجود ندارد. همین باعث میشود «اسد سُپور» در ظاهر رفتگر جمعآوری زبالههای آن محل و در باطن... نمایندهای از نظام گفتار مسلط به دنبال کاغذپارههای پسر دانشجو باشد تا از فعل... او باخبر شود. درواقع این داستان وقوف عشق در برههایی از تاریخ را نشانهگیری میکند.
در داستان «گولنشینان / روزی روزگاری کردستان» در ماجرای عشق سرباز و دختری (شورش و لیلا) عنصر عشق موجب ابتکار در عمل میشود. این دو به وسیله بیسیم پادگان مخفیانه با هم تماس برقرار میکنند. برداشتن بیسیم نظم پادگان را بر هم میزند. شورش هیچ چیزی را جذابتر از عشقش نمیبیند پس دست به مخاطره میزند. البته که معلوم است، نظم سیطره یافته بخواهد آنها را دستگیر کند زیرا شورش و لیلا با این کارشان آن نظم را زیر سوال میبرند و خدشهدارش میکنند.
در داستان «شیرین شهمامه / روزی روزگاری کرمانشاه» فردی با دوربین فیلمبرداری، مخفی بین کوهها 7 نفر را رصد میکند. «تکان خوردن موزون 7 نفر... و دقیق شدن دوربین... دختری در میانشان... شاید یکیشان میخواند... شیرین شیرینه، شیرین شهمامه / ساتی نهتبینم، عومرم تهمامه؛ نازهنین، عومرم تهمامه» و انگار او که از صحنه... فیلم میگیرد در بین آن 7 نفر، یاری داشته است. حال فیلم دست به دست میشود. میتوان گفت همان در پی یار رفتن و تصویر برداشتن از کنشهای عشق است که با پیشارخدادی چون دست به دست شدن فیلم، ستوان اپیستیمه به خطر میافتد و اپیستیمه نیز فیلمبردار را به اشد مجازات میرساند.
داستان «سه صحنه سایهها / روزی روزگاری گیلان» ماجرای عشق به هنر نمایش است. تجلی دیگری از عشق که این مفهوم آلن بدیو را به ذهن متبادر میکند:«تا پایان عمر با ایده باید زیست.» آنچه فضای مسلط میخواهد همین است که اشخاص هیچ ایدهای نداشته باشند. در واقع اگر هم ایدهای دارند همان چیزی است که از جانب نظام گفتار مسلط ارایه شده است.
داستان آخر کتاب عشقنامه ایرانی «مردی که میسوخت / روزی روزگاری گیلان» ماجرای از درون سوختن سپس خودسوزی کارگردانی است که به هر دری میزند تا نمایشش را اجرا کند. نمیگذارند. بیپول میشود. سوسن بازیگری است که کارگردان دوست داشت در کارش بازی کند. «چقدر میخواستمت سوسن. آرزویم بود در نمایشم، مردی که میسوخت بازی کنی، البته ناخواسته داری بازی میکنی.» اما سوسن رفت چون زمانه، زمانه ماندن نبود. حال مرد به شکل حجمی بیشکل، حجمی سرخ، حجمی از آتش میسوزد و در شهر رشت راه میرود. با این سیاق، او از نو ایده ناکاممانده خود را احیا میکند و همه را وامیدارد، عشقش و نمایشش را ببینند و در پایان او چون اثرش در اذهان میماند.
این «هست» به معنای «شدن» است. این شناساندن خود، با سوختن، یعنی تصاحب کردن بستر به نفع خود و اجازه ندادن به تصاحب شدن. پس عشق انتقاد است. فرآیندی دیالکتیکی و دوسویه است فرای یک احساس معمولی که اغلب تعریف میشود. رویکردش، رویکرد مقاومت در برابر جبر مرسوم است چون نخست در مواجه با خود است و به خویشتننگری میانجامد سپس در مواجه با دیگری است و او را با تفاوت به رسمیت میشناسد و نوعی دموکراسی را پیشنهاد میکند. این همان ایده نو است.
ایده عشق با ماهیت بر هم زدن نظم موجود، باوری به وجود میآورد که امکانی، فراتر از آنچه عرضه شده پا به عرصه وجود خواهد گذاشت. همین امر یعنی شوریدن، به رخداد پیوستن و جهت دادن به آن، مفهوم سیاسی بودن عشق را مطرح میکند که تمام قد در مقابل ساختار معمول و موجود میایستد. از این رو با سرخوردگی و طردشدگی و مخاطراتی همراه است. کار قدرت سلطه انحصاری بر عرصه امکانیت است و کار عشق، کنشی ستیزهجویانه بر نظم موجود و مستقر.
در تمام داستانهای کتاب عشقنامه ایرانی، عشق با مخاطرهآمیز بودنش به امکانهای روشن و گاه به امکانهای سرکوب شده، اشاره میکند. در واقع عشق در این کتاب آن عشق بیمه شده و بیخاصیت را که تسری مییابد، بازتولید نمیکند. عشق در این اثر از نو تعریف میشود با شرایط اجتماعی، تاریخی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پیوند میخورد و مفهوم رخداد بودنش در این است که میتواند طرحی نو دراندازد و سبب بروز امکانی نو شود.
منابع:
درستایش عشق، آلن بدیو، ترجمه مریم عبدالکریم کاشی، نشر ققنوس
رخداد، سوژه، حقیقت، آلن بدیو، ترجمه پوریا پرندوش، نشر تیسا
درآمدی فلسفی بر عشق، رونالد دِسوزا، مجتبی پردل، نشر ترانه
درباره عشق، مارتا نوسباوم و...، ترجمه آرش نراقی، نشر نی
روزنامه اعتماد