فرهنگ امروز/ آیدا مطلق| «زندگی مسیری رو به جلو است. من انسانی هستم که اگر فکر کنم در شغلی تلف میشوم و سوژه جدیدی ندارم یا حتی سوژههایم را نمیتوانم بنویسم و به تکرار رسیدم، ترجیح میدهم کار را رها کنم.» این را محبوبه حسینزاده میگوید؛ روزنامهنگار حوزه زنان که این حرفه را رها کرد و به کار ترجمه مشغول شد. البته به گفته خودش زیاد هم از کارش دور نشده و ترجمه کارهایی که انتخاب میکند نیز همچنان در حوزه زنان است.
چه شد که روزنامهنگاری را رها کردید؟
زمانی که روزنامهنگاری مطلبی را مینویسد باید به نهادهای مختلف پاسخگو باشد؛ یعنی علاوه بر دادسرای رسانه، نهادهای دیگر هم میخواهند بدانند چرا فلان روزنامهنگار راجع به فلان موضوع خاص نوشته است یا چرا با فلان شخص خاص مصاحبه کرده است و... ممکن است آدم سرش در لاک خودش باشد و کار و فعالیت خاصی انجام ندهد، اما زمانی که روزنامهنگار شدی باید با افراد مختلف صحبت کنی و ارتباط بگیری و حال شانست بزند و فردی که دو ماه پیش با تو مصاحبه داشته، کاری بر خلاف قانون انجام دهد تو هم باید پاسخگو باشی. کسانی که روزنامهنگار حوزه زنان هستند، گاهی به شبکههای اجتماعی متفاوت متصل میشوند. البته منظورم از شبکه سازمانهایی است که برای ارتقای وضعیت زنان تاسیس شده است. اول اینکه در حال حاضر کشور ما دیگر چنین سازمانهایی ندارد و مورد بعدی این است که گاهی حساسیتها آنقدر بالا میرود که نمیدانی بنویسی یا نه یا اینکه چیزی که الان مینویسی دو ماه دیگر تبدیل به خط قرمز شود. زمانی که جوان هستی بدون در نظر گرفتن خیلی چیزها فقط به پیشروی آرمانهایت فکر میکنی اما داستان برای من که الان یک مادرم فرق میکند. شاید انسان پیش خود فکر کند که مسوولیت بزرگی نسبت به جامعه دارد، اما در وهله اول مسوول امنیت فرزندانمان هستیم.
از اینکه چند سالی را صرف این کار و حرفه کردید، پشیمان هستید یا آن زمان احساس پشیمانی نمیکردید؟
اصلا پشیمان نیستم. یکی از بهترین تجربههای زندگی من کار خبرنگاری بود. من ادبیات اسپانیایی خوانده بودم و در دوره آقای خاتمی وارد مطبوعات شدم. سال 87 در سرویس اجتماعی روزنامه اعتماد مشغول به کار بودم و در حوزه زنان مطالبی مینوشتم که خیلی بازخورد پیدا میکرد؛ یعنی اگر من روزنامهنگار نبودم چنین فرصتهایی را پیدا نمیکردم بنابراین همیشه مدیون این کار هستم. بعد از کنارهگیری به هند رفتم تا جامعهشناسی بخوانم و بعد از اینکه به ایران برگشتم، فکرهایی برای بازگشت به مطبوعات داشتم. به هرحال چیزهای جدیدی یاد گرفته و مطالعات بسیاری انجام داده بودم به همین دلیل در مجلهای مشغول کار شدم اما کمکم آن را هم کنار گذاشتم. راستش را بخواهی دو ماه اخیر خیلی دلم هوای تحریریه و کار در مطبوعات را کرده با اینکه میدانم فضای مطبوعات نسبت به آن سالها تغییر بسیاری داشته. به هر حال در آن سالها فضا پویاتر و پرامیدتر بود. الان هم وقتی یک خبر خاص را میخوانم که به نوعی به حوزه زنان مربوط است، ناخودآگاه دلم میخواهد قلم به دست بگیرم و راجع به آن بنویسم. زندگی کارمندی نبود که حالا بگویم تمام شود و رفت. هنوز هم بخشی از قلبم و دغدغههایم یک روزنامهنگار است.
یعنی درحال حاضر حتی در حد یک یا دو یادداشت در ماه هم نمینویسید؟
این کار وسوسهکننده است اگر یادداشت بنویسم، دلم میخواهد بیشتر کار کنم و گزارشی بنویسم چون یادداشتنویسی خوب است، اما هیچ وقت جای یک گزارش پر و پیمان را پر نمیکند.
چرا روزنامهنگاران ما برای بازنشستگی و رهایی از این شغل عجله دارند؟
روزنامهنگاری شغل کارمندی نیست که وقتی برگشتی خانه تازه شروع به انجام کارهای دیگر کنی. تمام وقت و عمر خود را میگذاری تا نهایتا بازخورد مطالبت را ببینی. یکسال، 5 سال، 8 سال ادامه میدهی اما بالاخره بعد از 10سال خسته میشوی و پیش خودت میگویی این همه نوشتم بازخورد و تاثیری داشت؟ نه. شاید دلیل دیگرش هم همان مسائل مالی باشد؛ دستمزدهای پایینی که گاهی پرداخت هم نمیشود یا با هزار منت پرداخت میشود. روزنامهنگاران هر کدام از یک تریبون خاص دفاع میکنند و صدای مردم در گوش مسوولان هستند اما وضعیت مالی این تریبون آنقدر ضعیف است که گاهی تریبون خودشان هم نمیتواند باشد. ضعف امکانات پشتیبانی هم از دیگر مسائل این قشر است یعنی من به عنوان خبرنگار حوزه زنان گاهی میخواستم که از نزدیک پروندهای را دنبال کنم چون به هر حال این کار فقط در تحریریه و پشت میز جلو نمیرود، اما امکاناتی برای رفت و آمد و ... داده نمیشد.
با توجه به کم شدن افراد باتجربه در این حرفه، آینده مطبوعات را چگونه میبینید؟
همه ما زمانی که این کار را شروع کردیم، خیلی چیزها را نمیدانستیم. بماند که به مرور زمان مدل نوشتن همه ما تغییر میکند اما حضور یک انسان با تجربه و مو سپید این حرفه در کنار همه ما لازم است، مطلبت را به او بدهی تا بخواند و دریچههای جدیدی را به رویت باز کند؛ مثلا بگوید اگر با فلان زاویه دید مینوشتی، بهتر بود یا پیشینه این مطلب فلان داستان است و... .
زمانی که انسان تجربهای را کسب میکند، دوست دارد به کسی منتقل کند. در حرفه ما خیلی از افراد باتجربه رفتهاند، بنابراین نسل جوان از چه کسی یاد بگیرد؟
گاهی برخی گزارشها را که میخوانم و با خود میگویم این الان یک نوشته وبلاگی است تا گزارش و گاهی یک تکه از گزارشی را در توییتر میخوانم و فکر میکنم چقدر زیباست و زمانی که همان گزارش را بهطور کامل میخوانم، میبینم همان یک پاراگرافش که در توییتر بود قشنگ بود. ظرافتهایی در این کار وجود دارد که فقط با تجربه و یادگیری به دست میآید و نبود افراد با تجربه ضررهای اینچنینی به مطبوعات ما وارد کرده است.
روزنامه اعتماد