شناسهٔ خبر: 62669 - سرویس دیگر رسانه ها

گفت‌وگو با نویسنده گرگانی کتاب «دین و دولت در مکتب قرارداد اجتماعی»؛ باید جامعه را مبتنی بر گفتگو تربیت کنیم/ بگذاریم نویسندگان و اهل‌قلم میدان‌دار باشند

«احسان مکتبی» نویسنده گرگانی و خالق کتاب «دین و دولت در مکتب قرارداد اجتماعی» بر این باور است که باید اهل‌قلم را احترام کنیم و اجازه دهیم نویسندگان و اهل‌قلم میدان‌دار باشند.

باید جامعه را مبتنی بر گفتگو تربیت کنیم/ بگذاریم نویسندگان و اهل‌قلم میدان‌دار باشند

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ «احسان مکتبی» دانش‌آموخته علوم سیاسی در مقطع دکترا و صاحب‌امتیاز روزنامه گلشن مهر در گلستان است. وی مدتی مدیرکل سیاسی و انتخابات و تقسیمات کشوری استانداری گلستان را بر عهده داشته است و تاکنون یادداشت‌ها، مقالات و آثار متعددی را به رشته تحریر درآورده که از آن جمله می‌توان به کتاب‌های «اندوه پنهان‏: بررسی شعر امیری فیروزکوهی»، «اعتراف: یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار» و نیز «دین و دولت در مکتب قرارداد اجتماعی» اشاره کرد که به همت انتشارات کویر روانه بازار نشر شده است. با احسان مکتبی درباره موضوعاتی از قبیل شروط شکل‌گیری تعامل سازنده با جهان، دیپلماسی پویا، نقش اصحاب فرهنگ، اندیشه و هنر در نزدیکی ملت‌ها و نقش تألیف و ترجمه در شکل‌گیری فضای تعامل، به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.

برخی از صاحب‌نظران معتقدند یکی از شروط شکل‌گیری گفت‌وگو و تعامل سازنده با جهان، ضرورت تعامل و گفت‌وگو میان جریان‌های سیاسی داخل کشور است، نظر شما چیست و در این رابطه چه باید کرد؟
 
اگر نگوییم بنیان دنیای مدرن بر ارتباطات گذاشته شده است، اما بدون شک یکی از ستون‌هایی که دنیای امروز بر آن بنیان‌گذاری شده، ارتباطات است و گفت‌وگو محصول این ارتباط. بنابراین گفت‌وگو و تعامل، اختیار ما نیست، تقدیر ماست؛ ما مجبور به گفت‌وگو هستیم تا با نزدیک کردن بازنمایی‌هایمان از جهان و پدیده‌ها هر روز عقل‌ورزی و اندیشه‌ورزی را فربه کنیم و از گستره‌ی خشونت کلامی و فیزیکی بکاهیم.

بر این اساس نخبه کسی است که به سخنان دیگری گوش می‌سپارد و برای استدلال‌های حتی غلط دیگران پاسخی شایسته دارد. به این خاطر جریان‌های سیاسی زمانی می‌توانند مدعی پیش‌قراولی و جلوداری جامعه‌ی پرمغز ایرانی باشند که سکان‌دار گفت‌وگو باشند؛ والا هر راهی جز گفت‌وگوی صادقانه به ناکجاآباد ختم خواهد شد.

از سویی دیگر برای آنکه جامعه ما مملو از مردان و زنان گفت‌وگو شود، باید جامعه را مبتنی بر گفت‌وگو تربیت کنیم، ما نیک می‌دانیم مهم‌ترین و یا شاید یکی از اصلی‌ترین وظایف حکمرانی تربیت شهروندان است؛ شهروندان باید بر اساس عقلانیت و میانه‌روی تربیت شوند و گمان نکنند انسان‌های برگزیده‌ای هستند که متاع حقیقت تنها در نزد آن‌هاست؛ باید تربیت ما سمت و سویی انسانی داشته باشد و آن‌گونه که خداوند متعال خواسته است نوع بشر برایمان صاحب کرامت باشد تا بر این اساس فهم انسان‌ها نیز از هستی برایمان احترام‌آمیز باشد؛ والا راه به جایی نخواهیم برد.



درحالی‌که تربیت امروز شهروندان ایرانی بین دو نقطه اطاعت و اعتراض در سیلان است، شهروندان ایرانی یا اطاعت می‌کنند یا اعتراض و راهی بین این دو افراط‌ و تفریط را نیاموخته‌اند و آشکار است از چنین روش تربیتی نمی‌توان انتظار تربیت شهروندان اهل گفت‌وگو داشت. آنگاه باید توجه کنیم که جامعه سیاسی و رجال سیاسی نیز از متن همین جامعه پاندولی اطاعت و اعتراض برمی‌خیزند و در هنگام ضرورت نمی‌توانند رفتاری جز آنچه آموخته‌اند، بروز دهند.

خلاصه آنکه وقتی نتوانیم سخن گفتن مبتنی بر استدلال را ابتدا به خود بیاموزیم، هیچ‌گاه نمی‌توانیم این فضیلت را به دیگری بیاموزانیم و هنگامی‌که نتوانیم به این تربیت دست یابیم، نمی‌توانیم از فعالان عرصه سیاست و فرهنگ بخواهیم که اهل گفت‌وگو باشند درحالی‌که تربیت شهروندان اهل مدارا و گفت‌وگو یک ضرورت برای دنیای امروز است و بر این اساس برای گفت‌وگو با دیگرانی که در رقابت بر سر منافع با ما چالش خواهند داشت، نیازمند تربیت و ارتقا مبانی استدلالی خود هستیم تا بتوانیم با اغیار فکری و منفعتی نیز راه تعامل را پیدا کنیم و از این رهگذر بتوانیم منافع ملی خود را در جهان پرهیاهوی کنونی حفظ کنیم و الا راه عبور ما به بن‌بست خواهد خورد.
 
یک فرهنگ پرمحتوا و مولّد تا چه میزان می‌تواند زمینه‌ساز نهادینه کردن سازوکارهای لازم برای طراحی یک دیپلماسی پویا باشد؟
 
متفکران علوم انسانی در دنیای امروز، هر روز به دنبال طرح مسئله‌های ذهنی شهروندان و پاسخ به آن هستند و هر روز نیز مرز جدیدی از اندیشه را رونمایی می‌کنند. یکی از این مفاهیم که امروزه به اصطلاحی رایج بدل شده است، اصطلاح «توسعه‌ی متوازن و پایدار» است؛ به عبارت واضح‌تر انسان‌ها بعد از سال‌ها اندیشه‌ورزی به این نتیجه رسیده‌اند که منظومه‌ی هستی یک بسته‌ی متوازن و دقیق است که هر چیز را بر جای خود نهاده است، هیچ پدیده‌ای جای پدیده‌ی دیگر را نگرفته است و هیچ پدیده‌ای نمی‌تواند جای پدیده دیگر را پر کند هر چیزی به جای خویش نیکوست و بر آن نام توسعه متوازن نهاده‌اند، اینک نیز بر این اساس می‌توان گفت هیچ سیاست پیشرو و موفقی وجود پایدار نخواهد داشت مگر آنکه فرهنگی پویا و پیشرو برای آن مادری کند و هیچ دیپلماسی قدرتمند و فعالی برای یک کشور به وجود نمی‌آید مگر آنکه اقتصاد برای آن دیپلماسی پدری کند؛ این توهم سنگینی است که گمان کنیم بدون فرهنگ و اقتصاد پویا، اجتماع و سیاستی پیشرو خواهیم داشت، چنین ادعایی به لحاظ علمی و منطقی نه امکان‌پذیر، نه مطلوب و نه شدنی است.
 
نقش اصحاب فرهنگ، اندیشه و هنر در نزدیکی ملت‌ها و برقراری صلح و دوستی و تعامل سازنده با جهان چگونه است؟

برای ایران فرهنگی و کهن ما داشتن ریشه‌های قدرتمندی از تاریخ و فرهنگ قطعا امتیاز بسیار ارزنده‌ای است و باید از فرصت فرهنگ و تاریخ خود بهره ببریم. زبان فرهنگ؛ زبان دانایی، زبان هنر و زبان عشق است. ملتی مانند ایران باید بتواند و بیاموزد از دانسته‌ها و توانمندی‌های فرهنگی خود بهره ببرد، اصحاب فرهنگ و هنر یکی از این ظرفیت‌ها در دنیای امروز است، درحالی‌که ظرفیت‌های بسیار بزرگی که همچون خورشیدی تابان در طول تاریخ درخشیده‌اند، از آن ملت ایران است، توجه داشته باشیم که ما از فرهنگ زایا و مولدی مانند فرهنگ ایران بزرگ سخن می‌گوییم، از فرهنگی سخن می‌گوییم که در خود ابوالقاسم فردوسی را تربیت‌ کرده است؛ شاهنامه‌ای که امروزه از پس هزار سال همچنان معدن اصیل و پربار فارسی‌زبان است. یا وقتی از ایران سخن می‌گوییم، باید بدانیم که از فرهنگی سخن می‌گوییم که در آن پیر بلخ مولوی کبیر را تربیت‌ کرده است و هنوز بیانش برای تربیت انسان‌ها دانا و عاقل رسا است.

از حضرت حافظ و سعدی و خیام سخن می‌گوییم و از نحله‌های بزرگ کلامی و ادبی، بله برای تعامل با جهان تنها دارا بودن این مفاخر کفایت نمی‌کند باید زبان هنر و زبان اندیشه دنیای امروز را آموخت، باید راه و رسم انتقال داده‌هایمان را نیز بیاموزیم و در آن مسیر گام برداریم.

اما هزار افسوس که ما به‌عنوان فرزندان فردوسی و سعدی و حافظ و خیام قدر اجداد خود را نمی‌دانیم و هیچ کاری برای معرفی آن‌ها نکرده و نمی‌کنیم، به‌راستی برای تعامل فرهنگی با جهان کدام داستان شاهنامه به تصویر کشیده شده است؟ برای معرفی مولانا چطور؟ کدام معرفت مثنوی را به نمایش درآورده‌ایم؟ آیا توانسته‌ایم زبان تعامل با دنیا را بیاموزیم و با انتقال داده‌هایمان جهان را از بزرگی خود آگاه کنیم؟ به گمانم این‌چنین نیست و این خسران بزرگی است.



به این خاطر، رسالت سنگینی بر دوش اهل فرهنگ و هنر مانده است و آن انتقال این فرهنگ و میراث بزرگ است که با جهالت‌ها و تنگ‌نظری‌ها در محاق رفته است؛ ملتی مانند ایران با چنین ریشه‌های تنومندی باید مبدأ و مولد امواج فرهنگی برای تمام جهان باشد. امواجی مملو از دانایی و سرشار از عشق و اهل هنر و فرهنگ؛ سلسله‌جنبان این نهضت بزرگ فرهنگی‌اند.
 
یکی از ابزارها و راه‌های ایجاد فضای گفت‌وگو با جهان، تألیف و حتی ترجمه‌ی کتاب‌هایی است که به شکل‌گیری این فضای تعامل کمک کند و بیانگر تمدن و فرهنگ و هنر و درمجموع تمامیت کشورمان باشد. برای این مهم چه  کنیم و چه کردیم و چه‌کارهایی را باید به سرانجام برسانیم؟
 
ترجمه در دنیای امروز متفاوت شده است، شاید درگذشته‌های دور منظور از ترجمه تنها انتقال معانی واژگان و اصطلاحات بود؛ اما امروز ترجمه را به معنی بازنمایی مفاهیم و ظرافت‌ها نیز می‌دانند؛ به این خاطر یک مترجم علاوه بر آنکه باید بر واژگان و اصطلاحات احاطه داشته باشد لازم است به سنت‌ها، آداب و آیین متنی که برای ترجمه برمی‌گزیند نیز احاطه داشته باشد، درواقع مترجم یک متن ترجمان سنت‌ها، آیین‌ها و آداب متن را بر عهده می‌گیرد تا همه آن‌ها را در قالب کلمات انتقال دهد و به این خاطر اگر نگوییم کاری بزرگ‌تر و پیچیده‌تر از نویسنده اصلی بر عهده دارد، بدون شک کاری ساده‌تر نیز نیست.

به این خاطر مترجمان امروز باید بسیار فرهیخته‌تر و توانمندتر از مترجمان گذشته و نویسندگان باشند، بنابراین به گمان ما در ایران امروز کاستی‌های فراوانی در امر ترجمه داریم و دلیل آن نیز فقدان آموزش در مکانیسم‌های پرورشی ما است، ما امروز باید دانش آموزان چندزبانه تربیت کنیم تا بعد از پایان دوره متوسطه شهروندان ما به چند زبان بزرگ دنیا مسلط باشند اما این اتفاق نیفتاده و بعید است که به این زودی‌ها هم بیفتد.

نکته قابل توجه دیگر که باید در این‌ باره بگوییم، شتاب فزاینده فناوری و دیجیتال است که باعث شده اصلاح ساختارهای ما در زبان‌آموزی ضرورت پیدا کند. در دنیای امروز رقابت سهمگین رسانه‌ها و فرهنگ‌هاست و ما چنانچه بخواهیم آثار فرهنگی خود را به دنیا ابلاغ کنیم راهی جز پرورش مترجمان توانا نداریم و راه رسیدن به آن نیز تنها از مسیر تربیت و کار مداوم می‌گذرد. باید به عرصه اندیشه آزادی مطلق عطا کنیم، مترجمان و نویسندگان را ارج بگذاریم، اهل قلم را احترام کنیم و نگاه امنیتی و ایدئولوژیک را کنار بگذاریم، اجازه دهیم نویسندگان و اهل‌قلم میدان‌دار باشند، تکثر در فهم را بپذیریم و برای همه اهل قلم زمینه‌ای مساوی برای کار و تلاش به وجود آوریم تا در میان انبوهی از نویسندگان و مترجمان، تنی چند بشکفند و ما از آن‌ها بهره ببریم، امروز تمام قدرت‌های جهانی به دنبال سیطره و هژمونی خود بر فرهنگ‌ها و ملت‌های دیگرند و اگر ما نتوانیم خود را در این عرصه ارتقا دهیم، از گردونه رقابت دور خواهیم ماند و راه آن بهره بردن از جهانی‌ شدن با حفظ هویت سنتی و قومی ایرانیان است و ابزار آن نیز مسلح شدن به ترجمه، تألیف و تربیت مترجمان بالغ و توانمند است.