فرهنگ امروز/ صادق وفایی: فرارسیدن عید قربان بهانه خوبی است تا سرکی به یکی از رسالههای مهم فلسفه غرب بکشیم و آن را از کتابخانه بیرون بیاوریم؛ «ترس و لرز» نوشته سورن کییر کگور فیلسوف موحد دانمارکی که بهعنوان پدر مکتب اگزیستانسیالیسم شناخته میشود. او در اینرساله، مساله ایمان را حلاجی کرده و به کاری که ابراهیمِ خلیلالله (ع) برای قربانیکردن فرزندش اسماعیل (ع) انجام داد، پرداخته است.
کییر کگور در کتاب خود ابراهیم (ع) را شهسوار ایمان مینامد و در مجموعه مطالب یا پرونده کوتاهی که قصد داریم برای اینکتاب باز کنیم، تفاوت او را با قهرمانان ساحت زیباشناسی و اخلاق برمیشمارد. پیشتر بهطور کلی فلسفه کییر کگور را از دیدگاه سوزان لی اندرسن استاد فلسفه و نویسنده، در مقاله «کندوکاوی در فلسفه کییرکگور / شباهتها و تفاوتهای ابراهیم و آگاممنون» بررسی کردهایم. اینبار قصد داریم به بهانه فرارسیدن عید قربان که بین ما به عید بندگی معروف است، بهطور مشخص روی رساله «ترس و لرزِ» کییر کگور متمرکز شویم. ملاکمان هم برای اینکار، کتابِ مورد اشاره با ترجمه عبدالکریم رشیدیان است که توسط نشر نی چاپ شده است.
ذکر ایننکته هم بیلطف نیست که کییر کگور که در کودکی تحت تربیت مذهبی و سختگیرانه پدرش قرار داشته، از ابتدا با نوعی دشمنی با روحانیت رسمی مسیحی بزرگ شده است. او در طول زندگی در پی کشف ایمان، آنهم بهطور شخصی و درونی بوده و نوشتههایش هم دلیلی بر همین مدعا هستند. اینجویندگی و در پی ایمانبودن، بهنوعی باعث حدیث نفس و در مرحله پیشرفتهاش، فردگراییِ موردنظر کییر کگور شده است. سرسپردگی دینی عاطفی، کلیدواژهای است که سوزان لی اندرسن درباره پیشزمینههای ایمانخواهی کییر کگور به دست داده بود. همانطور که در مقاله پیشین اشاره کردهایم فیلسوف مورد اشاره، معتقد بود اینسرسپردگی دینیِ عاطفی و اضطراب، دو میراثی بودند که کییر کگور از پدر به ارث برده و میتوان نمودهایش را در کتاب «ترس و لرز» هم مشاهده کرد.
همانطور که میدانیم کییر کگور در برههای از زندگی خود دست از دین کشید و سپس دوباره به آن رو آورد. او با کلیسای لوتری دانمارک مشکل داشت و تا آخر هم بر سر مخالفت خود با اینسیستم ایمانی باقی ماند. یکی دیگر از واقعیتهای مهم زندگی کییر کگور عشق و علاقهاش به دختری بهنام رگینه بود که همینعشق و نامزدی باعث شد کییر کگور در چالشهای درونی خود درباره ایمان، به رگینه پشت کند. به اینمساله در پرونده بررسی کتاب «ترس و لرز» خواهیم پرداخت. اما در بخش اول اینپرونده نگاهی اجمالی و کلی به کتاب «ترس و لرز» داریم و در قسمتهای بعدی، با جزئیات بیشتری بحث خواهیم کرد.
* ۱- مقدمه بحث
لحن نوشتاری کییر کگور در «ترس و لرز» حماسی و تغزلی است. او در فرازهایی، با تحسین و تقدیر زیاد از حضرت ابراهیم (ع) یاد میکند و مخاطب را یاد برخی رسالههای علی شریعتی میاندازد که با لحنی حماسی به تقدیر و تحسین از چهرهها و پیشوایان دینی صدر اسلام میپرداخت. کییر کگور قلمی عاطفی و شاعرانه هم دارد و یکشاهدش، همان عبارت «دیالکتیک تغزلی» است که ژان وال درباره ایناثر به کار برده است.
اگر بخواهیم فرم و ساختار «ترس و لرز» را بهطور ساده بیان کنیم؛ اینرساله از پیشگفتار، سرآغاز، مدیحه برای ابراهیم، و بخش کلی و اصلیِ «مسائل» تشکیل شده که بخش مسائل خود دربرگیرنده ۳ بخش است. این سهبخش ۳ مساله یا سوال فلسفی کییر کگور را با اینعناوین شامل میشوند: «مساله اول: آیا تعلیق غایتشناختی امر اخلاقی ممکن است؟»، «مساله دوم: آیا تکلیفی مطلق در برابر خدا وجود دارد؟» و «مساله سوم: آیا ابراهیم در پنهان داشتن مقصودش از سارا، از العازر و از اسحاق اخلاقاً قابل دفاع است؟»
فیلسوف اگزیستانسیالیست دانمارکی، در رسالهای که پیش رو داریم، جملات و عبارات مختلفی برای توصیف ایمان به کار برده که آنها را گردآوری کرده و بررسی خواهیم کرد. او در حالیکه خود را یکشاعر و حضرت ابراهیم (ع) را یکقهرمان ایمان میخواند، میگوید شاعر نمیتواند فردی مثل ابراهیم (ع) را درک کند، بلکه تنها میتواند او را تحسین کند. البته در جایی دیگر از کتاب به اینمساله هم اشاره دارد که ابراهیم (ع) در حالیکه تحسیناش را برمیانگیزد در همانحال، او را میترساند و اینحال متناقص و دوگانه را میتوان یکی از محورهای اساسی کتاب «ترس و لرز» دانست چون کییر کگور، ذاتاً ایمان را امری متناقض یا پارادوکسیکال میداند که در ادامه پرونده، اینمساله را هم بهطور مبسوط توضیح خواهیم داد.
* ۲- نگاهی به پیشگفتار «ترس و لرز» و نویسنده شاعرش
دریغ دیگر کییر کگور از زمانهاش این است که هیچکس در ایمان توقف نمیکند بلکه آن را امری دمدستی میپندارند و از آن فراتر میروند. در حالیکه در گذشته چنین نبوده و ایمان، وظیفهای مادامالعمر محسوب میشده، چون مردم فکر میکردهاند قابلیت ایمان، طی چندروز یا چندهفته به دست نمیآید.کییر کگور در پیشگفتار رساله «ترس و لرز» از دوره و زمانه خود و اینکه همهچیز چهقدر بیبها و ارزان شده مینالد. او میگوید هر دانشجو، استاد یا اهل فلسفهای نهتنها به شک در چیزها بسنده نمیکند، بلکه فراتر هم میرود. او مینویسد: «آنها در همهچیز شک کردهاند.» او در اینپیشگفتار از دریغهای خود برای زمانه معاصرش حرف میزند و دکارت را تحسین میکند. دریغش هم این است که در زمانه خودش، نمونههایی مثل دکارت بسیار نادر اند و دکارت همانگونه که خودش گفته، در موضوعات ایمانی شک نکرده بود. یکی از مواضع مهم کییر کگور در اینبحث که در پیشگفتارش بر «ترس و لرز» آمدهاند، این است که «ما باید بیشتر مطیع اقتدا الهی باشیم تا مطیع داوری خود، حتی اگر به نظر رسد پرتو عقل در غایت روشنی و بداهت خلاف آن را القا میکند.» (صفحه ۳۲) بنابراین او از منظر پرداخت به مساله ایمان، در تقابل با فلاسفه و عقلگرایان همعصر خودش قرار دارد که میخواستند همهچیز را با عقل اثبات کنند.
یکی از اهداف کییر کگور از نوشتن «ترس و لرز» به گفته خودش، این است که نشان دهد به چهشیوهای تلاش کرده عقلش را هدایت کند و سطوری که در اینپیشگفتار نوشته، مصداق همانشعرِ «آنکس که بداند که نداند…» هستند. چون میگوید کوشش برای آموزش خود، نتیجهای جز کشف هرچهبیشتر جهلش نداشته است. بنابراین کییر کگور به ایننتیجه رسیده که نمیداند و هرچه بیشتر پیش میرود، بهباور عمیقتری از جهل خود میرسد. دریغ دیگر کییر کگور از زمانهاش این است که هیچکس در ایمان توقف نمیکند بلکه آن را امری دمدستی میپندارند و از آن فراتر میروند. در حالیکه در گذشته چنین نبوده و ایمان، وظیفهای مادامالعمر محسوب میشده، چون مردم فکر میکردهاند قابلیت ایمان، طی چندروز یا چندهفته به دست نمیآید. همانطور که خواهیم دید، کییر کگور معتقد است کسی نمیتواند از ایمان فراتر برود. بههر روی، کییر کگور عصر خود را، عصری میخواند که عاطفه به سود علم از صحنه پاک شده و اگر درست تفسیر کرده باشیم، منظور همان عصری است که علم و دین در غرب از یکدیگر جدا شده و سیطره علم در حال گسترش بود و توانست دین و ایمان را کنار بزند.
تصویر ایدهآل کییر کگور در رساله مورد نظر، مبارز کهنهکار و ترسولرزی است که ایمان لازم دارد. او در معرفی خودش که با اسم مستعار یوهانس دوسیلنتیو اینکتاب را نوشته، میگوید ایننویسنده، فیلسوف نیست بلکه شاعر و سخنپرداز است.
مجسمه کییر کگور
* ۳- نگاهی به سرآغاز رساله «ترس و لرز»
در سرآغاز رساله، صحبت از مردی است که داستان زیبای ابراهیم (ع) را شنیده و دغدغه ذهنیاش نگهداشتن ایمان است. اینمرد هیچدلیلی نمیبیند که اتفاق ابراهیم و اسماعیل (یا به قول کییر کگور اسحاق) نتواند در صحرای بایری در دانمارک رخ داده باشد. مشخص است که اینمرد با چنینتفکرات ذهنیای، خود کییر کگور است و او در سطور بعدی رساله، ماجرای ابراهیم (ع) و اسحاق را در ۴ گونه مختلف در ذهن خود مجسم میکند. در پایان اینچهار حالت هم به ایننتیجه میرسد: «هیچکس از ابراهیم بزرگتر نیست؛ چهکسی میتواند او را درک کند؟» اینهم یکی از فرازهای کتاب است که او درک ابراهیم (ع) را ناممکن میداند.
او همینجا در بخش مدیحه ابراهیم، تکلیف خودش را مشخص میکند؛ اینکه شاعر (یعنی خودش) نمیتواند کار قهرمان (یعنی ابراهیم) را انجام دهد و تنها میتواند قهرمان را ستایش کند. پس «ترس و لرز» از ایننظر، ستایشنامه حضرت ابراهیم (ع) استبنابراین، از همینآغاز و پیشگفتار، مشخص میشود رسالهای که قرار است بخوانیم، نوشتهای درباره حیرت و قدمزدن در وادی تحیری است که از اقدام حضرت ابراهیم (ع) بهعنوان شهسوار ایمان، برای قربانیکردن پسرش ریشه گرفته است.
بخش بعدی که پس از سرآغاز میآید، «مدیحه برای ابراهیم» است که با اینپرسش مهم شروع میشود: اگر هیچآگاهی ابدیای در انسان نبود، زندگی چهچیزی جز ناامیدی میبود؟ و اگر هیچپیوند مقدسی در میان نبود، اگر گذر نوع بشر از جهان، بیاندیشه و بیحاصل بود… و اگرهای دیگر که همگی در صورت عدم، به اینجا ختم میشوند که «زندگی چه تهی و بیآرامش میبود!» طبیعی است کییر کگور معتقد است چنیننیست و هیچکدام از ایناگرها وجود ندارند. او همینجا در بخش مدیحه ابراهیم، تکلیف خودش را مشخص میکند؛ اینکه شاعر (یعنی خودش) نمیتواند کار قهرمان (یعنی ابراهیم) را انجام دهد و تنها میتواند قهرمان را ستایش کند. پس «ترس و لرز» از ایننظر، ستایشنامه حضرت ابراهیم (ع) است. او در ادامه، درباره کار شاعر برای نوشتن چنینرسالهای میگوید «این دستاوردِ او و کار فروتنانه اوست، این خدمت صادقانه او در خانه قهرمان است. اگر بدین گونه به عشق خویش وفادار بماند، اگر شب و روز در برابر ترفندهای نسیان، که او را با حیله از قهرمانش دور میکند، ایستادگی کند، رسالت خویش را انجام داده است و با قهرمان متحد است…» (صفحه ۴۱) توجه داریم که ضمیر او، به شاعر یا همان کییر کگور برمیگردد.
همینابتدای کار، همچنین میتوان فردگرایی کییر کگور را شاهد بود؛ مثلاً در فرازی که میگوید هرکس که خود را دوست داشت، به واسطه خودش بزرگی یافت، هر کس که دیگران را دوست داشت به برکت ایثار خود بزرگی یافت، اما آن کسی که خدا را دوست داشت از همه بزرگ تر شد. او میگوید یکایک این افراد باید به یاد آورده شوند اما هرکس به قدر توقع خویش بزرگی یافت. این ۳ گونه افراد را میتوان در همان سپهرهای زیباییشناسی، اخلاق و ایمان طبقهبندی کرد. او در ادامه بحث خود میگوید یکی با توقع امر ممکن بزرگی یافت، دیگری با توقع امر ابدی. اما آنکس که ناممکن را خواست از همه بزرگتر شد. از نظر کییر کگور هرکدام از اینافراد، باید به قدر عظمت آنچیزی که با آن زورآزمایی کردند، به خاطر آورده شوند. مشخص است که اینسه، از اولی تا سومی بهترتیب در ساحت زیباییشناسی، اخلاق و ایمان قرار دارند. بنابراین در همینفرازهای کتاب، علاوه بر فردگرایی، والاتر بودن ایمان نسبت به دو ساحت زیباشناسی و اخلاق هم گوشزد میشود تا در صفحات بعدی بهطور مشروح بیان شود.
۳-۱ تذکری درباره زورآزمایی با خدا
در زبان کییر کگور، ظاهراً ایمان و عشقبازی با خدا، زورآزمایی با اوست و شاید نباید آن را پنجهدرپنجهشدن (مثل ماجرای کشتیگرفتن یعقوب (ع) با خدا که یکی از تحریفات تورات است) تفسیر کنیم. او در ادامه رتبهبندی و مدارجی که به ایمان منتهی میشوند، با گذر از پلههای قدرت، خرد، امید و عشق به جایگاه ابراهیم (ع) میرسد و میگوید آنکس که با خدا زورآزمایی کرد، از همه بزرگتر بود. بهنظر میرسد، همانطور که رساله «ترس و لرز» کییر کگور بیش از آنکه فلسفی باشد، عرفانی است؛ ما هم باید اینگفته او را درباره زورآزمایی با خدا، با دید عرفانی تفسیر کنیم و بگوییم آنکس که با خدا قمار کرد، باخت و در همینباخت خود برنده شد. چون بحث زورآزمایی با خدا بهعنوان خالقِ قائم بهذات برای ما بندگان مخلوق، با عقل و فلسفه توجیهپذیر نیست. اما از طرفی، اگر ابراهیم شهسوار ایمان باشد، پس در زورآزمایی با خدا، او را شکست داده که به اینمقام رسیده است. پس با توجه به اینکه چنینچیزی از نظر عقلی ممکن نیست، باید از عرفان یاری خواست و گفت ابراهیم (ع) _از نظر کییر کگور _ در زورآزمایی یا همآوردی با خدا، هرچه داشت داد و باخت و با اینباخت، برنده و ماندگار شد. و این، همانجنس ماندگاریِ مدّ نظر کییر کگور است. چون معقد است قهرمان ایمان، ماندگار است.
۳-۲ تذکری درباره امر محال
درباره امر محال از دید کییر کگور و رابطهاش با ایمان، بهطور مفصل توضیح خواهیم داد اما بهطور کوتاه و گذرا بد نیست به یکی از ایرادات کییر کگور در بخش «مدیحه ابراهیم» از کتاب «ترس و لرز» اشاره کنیم. ایراد او این است که آزمایش خدا را امر محال میخواند و میگوید ابراهیم به محال ایمان داشت. او حالات مختلفی را برای مواجهه ابراهیم با امر خداوند متصور میشود؛ مثل اینکه میتوانست خود را بکشد و جان خود را بهعنوان قربانی نثار پیشگاه خدا کند. اما در پاسخ و در ردّ اینحالت، میگوید ستایششدن چیزی است و ستاره راهنمای نجات مضطربانشدن چیزی دیگر. منظورش هم این است که ابراهیم اگر ایثار کرده و جان خود را به جای جان اسحاق میگرفت، فداکاری کرده و مورد ستایش قرار میگرفت اما او با کاری که انجام داد، خود را به ستاره راهنمای مضطربان تبدیل کرد.
کییر کگور در ادامه رو به خواننده کتابش کرده و میپرسد اگر جای ابراهیم بودی، چه میکردی؟ «آیا به کوهها بانگ نمیزدی که بر من بیفتید؟ و به تَلها که مرا پنهان کنید؟» سپس اضافه میکند اما ابراهیم (ع) با شادمانی و سرفرازی و اطمینان، با بانگ بلند گفت: «اینجایم.» کییر کگور میگوید ابراهیم طوری رفتار کرده که گویی به جشن میرود و سپس به مقایسه رفتار پدران مختلف در موقعیتهای حساس پرداخته و از لفظ «بسا پدرانی که…» در چند فراز استفاده میکند. او ابراهیم را بالاتر از همه اینپدران مثالی میبیند و میگوید «برای او آزمایشی دشوارتر مقدر شده بود.» از نظر کییر کگور امتیاز حضرت ابراهیم (ع) نسبت به دیگر پدران و البته انسانهای دیگرِ در معرض امتحان، این است که در آزمون ایمان شک نکرد و دشوارترین ایثار را انجام داد.
بههرحال کییر کگور با دیدن امتحان الهی در جایگاه امر محال، گویی در فرازهایی از کتاب فراموش کرده حضرت ابراهیم (ع) در حال آزمایش بوده و نفس خواسته و امر خداوند، امتحان ایمان او بوده است. و با در نظر گرفتن اراده خداوند، چیز محالی وجود ندارد. اما بههرحال بحث او، ظاهراً در نظر گرفتن امر محال از دید فلسفه و عقل معاش است.
* ۴- ورود به بحث ایمان
ادامه سرآغاز رساله «ترس و لرز» به استفاده چندباره از جمله «بهواسطه ایمان بود که…» میانجامد و کییر کگور در اینفرازها اعمال و امتیازات ابراهیم (ع) را برمیشمارد. نتیجهاش هم این است که از ابراهیم صدای ندبه و گریه بلند نمیشود و ایمانداشتن، بزرگتر از غمخوردن که یکعملِ انسانی است، محسوب میشود. کییر کگور اینمطلب را در بحث تفاوتهای قهرمان ایمان با قهرمان تراژدی بیشتر تشریح کرده است که به آن خواهیم پرداخت. اما در اینفرازهای رساله، میتوان بهنوعی پاسخ اینسوال مهم را هم یافت که چرا ابراهیم پدر ایمان است؟ کییر کگور در اینباره معتقد است آرزو را وانهادن، کار بزرگی است اما بر آن استوارماندن بزرگتر است. یعنی استواری پس از وانهادن، عملی بزرگتر است. بهدستآوردن هم امر ابدی بزرگ است اما بر امر زمانمند استوار ماندن پس از وانهادن آن بزرگتر است و این، کاری است که ابراهیم (ع) انجام داده پس شایستگی لقب پدر ایمان را دارد.
هرکس که همیشه در آرزوی بهترینچیز است، سرخورده از زندگی پیر میشود؛ آنکس هم که همیشه مهیای بدترین چیز است، دچار پیری زودهنگام میشود؛ اما آنکس که ایمان دارد، بهطور جاودانه جوان میماندکییر کگور میگوید ابراهیم جوان بود چون ایمان داشت [و مشخص است که با کهولت سن حضرت ابراهیم (ع) در زمان قربانیکردن اسماعیل یا اسحاق، منظورش طراوت و شادابی قلب و درون اوست.] و اینسوال را هم مطرح میکند که چرا ایمانداشتن باعث جوانماندن ابراهیم شد؟ پاسخ او به اینسوال این است که هرکس که همیشه در آرزوی بهترینچیز است، سرخورده از زندگی پیر میشود؛ آنکس هم که همیشه مهیای بدترین چیز است، دچار پیری زودهنگام میشود؛ اما آنکس که ایمان دارد، بهطور جاودانه جوان میماند. او در ادامه دو پیامبر بزرگ الهی دیگر یعنی موسی (ع) و یعقوب (ع) را با ابراهیم مقایسه کرده و ایمانشان را در مرتبه پایینتری ارزیابی میکند. کییر کگور میگوید «موسی با عصای خویش به صخره زد اما ایمان نداشت» و مشخص است که منظورش ایمان قلبی از شکافتهشدن صخره است. اما ابراهیم در مقابل، با زمان جنگیده و ایمانش را نگه داشته بود و حالا با امر خدا درباره اسحاق، باید یکبار دیگر آزمایش میشد و تمام وحشت جنگ با زمان، اینبار باید در یکلحظه متمرکز میشد. مشخص است که منظور کییر کگور از آنیکلحظه، لحظه قربانیکردن فرزند دلبند است. یعقوب هم از نظر کییر کگور، ۱۲ فرزند داشت که تنها یکی (یعنی یوسف) را دوست داشت اما ابراهیم پس از ۷۰ سال انتظار مومنانه یا همانجنگیدن برای حفظ ایمان، تنها یک پسر داشت که دردانهاش بود و امر شد قربانیاش کند.
لحن شاعرانه و تغزلی کییر کگور در پایانبندی بخش «مدیحه برای ابراهیم» خود را بیشتر از فرازهای دیگر کتاب نشان میدهد؛ بهویژه در فرازی که کییر کگور یا همانشاعرِ کتاب، خطاب به ابراهیم (ع) جملاتی تحسینآمیز بیان میکند و او را با چنین القابی خطاب میکند: «ابراهیم ای پدر گرامی! ای پدر ثانی نژاد انسانی! آنکس را که در ستایش تو سخن میگوید به خاطر کاستیاش ببخشای!» کییر کگور درباره خود و مواجههاش با پدر ایمان هم، اینجمله پایانی را در مدیحهاش آورده است: «او (یعنی خودش) فراموش نمیکند که (تو ای ابراهیم) در صد و سی سالگی از ایمان فراتر نرفتی.» توجه داریم که اینفیلسوف معتقد است ایمان آخرین مرحله است و کسی از آن فراتر نمیرود.
بحث بعدی کییر کگور در زمینه ایمان حضرت ابراهیم (ع) مربوط به ذات پارادوکسیکال و متناقض ایمان است که در بخشهای بعدی بیشتر به آن خواهیم پرداخت اما در کل و بیانی خلاصه، کییر کگور معتقد است ابراهیم (ع) را فقط همانگونه میتوان فهمید که پارادوکس را. جمعبندی و جمله پایانیاش هم در بخش «مسائل» کتاب (که البته در فرازهای مختلف تکرارش میکند) این است که یا پارادوکسی وجود دارد که در آن، فرد به عنوان فرد در رابطهای مطلق با مطلق قرار دارد و یا ابراهیم خاسر است. به بیان ساده یا باید ذات پارادوکسیکال ایمان را پذیرفت یا ابراهیم نبی را زیانکار دانست.
کییر کگور برای توصیف ذات ایمان، از لفظ «شور» استفاده کرده و در بخش «پایان سخنِ» رساله «ترس و لرز»، ایمان را عالیترین شور در انسان دانسته که هیچکس از آن فراتر نمیرود. همانطور که اشاره شد، میتوان اینتوصیف از ایمان را تقابل کییر کگور با عقلگرایان و فلاسفهای چون هگل دانست که به گفته کییر کگور میخواستند از ایمان فراتر بروند. نکته و حرف مهم کییر کگور درباره مرتبه ایمان، این است که آنکس که به مرتبه ایمان رسیده، در آنجا به سکون نمیرسد. پس از دید او، ایمان مرحلهای ایستا و استاتیک نیست که با رسیدن به آن، فرد متوقف شود. و همچنین تفاوتی ندارد انسانی که خواهان ایمان است، فردی با استعداد درخشان باشد یا فردی ساده چون هرکدام از اینها ممکن است به مرتبه ایمان برسند. اما توجه داریم که او در اینبحث، بر فرد (و همان فردگرایی) تکیه دارد.
ادامه دارد...
مهر