به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ کتاب «مطالعه رهبری سیاسی، روایتهای پایه و رقیب» نوشته رابرت الگی به ترجمه شقایق حیدری و مهدی پورنامداری از سوی انتشارات قصیدهسرا روانه بازار نشر شده است. مطالعه رهبری و به طور خاص مطالعه رهبری سیاسی بحث اصلی مطرح شده در این کتاب است. اثر حاضر قصد دارد شیوههای متنوع مطالعه رهبری سیاسی، در حال حاضر را شناسایی کند به جای اینکه تلاش کند شیوههای غیرممکنی بر این تنوع تحمیل کند یا یک روایت جدید از یک دیدگاه خاص ارائه دهد. به بهانه انتشار این کتاب با مترجم این اثر گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
داستان رهبران و رهبری چگونه در سنت و شفاهی مکتوب بیان شده است؟
از زمانی که گروههای انسانی در جهان تشکیل شدند و انسانهایی در رأس این گروهها قرار گرفتند، مسئله رهبری نیز شکل گرفت. بنابراین، داستانهای رهبران و رهبری به طور یقین در سنت شفاهی به مدت هزاران سال ارائه شده است. قصههای شجاعت و جسارت رهبران از یک نسل به نسل بعدی منتقل شده است، و به نوبه خود الهام بخش داستانهای جدید شده است. حتی اگر بسیاری از داستانهای اولیه را در حال حاضر در دسترس نداشته باشیم، باز هم باید بگوییم که نخستین روایتهای بازمانده از رهبران و رهبری به طور قابل ملاحظهای متعلق به زمان باستان است. به عبارت دیگر، رهبری (با هر نامی) موضوعی آشنا برای پیشگامان اولیه علوم اجتماعی در عصر کلاسیک و در قرون وسطی بود.
در حالی که هزاران سال است که انسانها در مورد رهبری از برخی جنبهها و با ادراکات مختلف مینویسند، در زبان انگلیسی، اصطلاح «رهبری» برای اولین بار در اواخر سال 1821 مورد استفاده قرار گرفت. از این زمان به بعد، آغاز دورهای است که ما شاهد انجام مطالعاتی هستیم که هم اکنون آنها را «مطالعات رهبری» مینامیم، به معنی مجموعهای از آثار آکادمیک با ارجاعات روشنفکرانه مختص به این مجموعه آثار. در اواخر قرن 19، سؤال اصلی پژوهش در این زمینه به وضوح بیان شد: آیا رهبران به رویدادها شکل میدهند، و یا رویدادها به اقدامات رهبران شکل میدهند؟ در اواسط قرن بیستم، پاسخ اولیه قابل فهمی به این سؤال مطرح شد. اقدامات رهبران هم به حوادث شکل میدهند و هم از آنها شکل میگیرند. در حالی که این گزاره اساسی در حال حاضر به طور کلی پذیرفته شده است، مجموعهای عظیم از آثار در بسیاری از رشتههای مختلف دانشگاهی تلاش داشتهاند تا رابطه خاص بین رهبران و محیطی که در آن عمل میکنند را کشف کنند. این تلاشها منجر به تولید تعدادی آثار «کلاسیک مدرن» شده است، اما هیچ متن بنیادی وجود ندارد که همگی این آثار بر آن توافق داشته باشند و براساس آن نوشته شده باشند. به طور خلاصه، با وجود هزاران سال مطالعه و حجم زیادی از آثار علمی تولید شده در این زمینه در طول دو قرن گذشته، هنوز هم گزاره ساده رهبران و زمینهای که در آن اقدام میکنند در مطالعات رهبری به عنوان موضوع چالش برانگیز مهمی باقی مانده است.
به نظر میرسد که مطالعه رهبری سیاسی از آن حوزههایی که کمتر به صورت طبقه بندی شده به آن پرداخته شده باشد و کارهای متمرکزی در آن صورت گیرد. این در حالی است که امروزه رهبری سیاسی یکی از مهمترین صحنههای تعیین معادلات برای بقای دولت ملتهاست. علت این امر چیست؟
اینگونه است. مطالعه نظاممند رهبری بیش از یک قرن قدمت دارد. با این وجود، مطالعه رهبری هنوز توسعه نیافته است. دانشجویان رهبری کسب و کار میتوانند یک روایت منسجم در مورد توسعه تحقیقات در حوزه خود شرح دهند و توسط تعدادی از مؤسسات، انجمنها و نشریات حرفهای حمایت میشوند که یک مدخل از پیش ساخته شده به این موضوع ارائه میدهند. در مقابل، مطالعه رهبری سیاسی بسیار کمتر سازمان یافته است. آثار زیادی در زمینه رهبری سیاسی وجود دارد، اما هیچ یک از انجمنهای عمده بینالمللی علوم سیاسی، گروه تحقیقاتیای در این زمینه ندارند. هیچ مجله علمیای به مطالعه رهبری سیاسی اختصاص نیافته است. هیچ مدل نوینی وجود ندارد که تمام مطالعات دیگر بر روی آن بنا شده باشند. به طور خلاصه، به نظر میرسد مطالعات رهبری ارتباط ضعیفی با به طور کلی علوم اجتماعی و سیاسی داشته باشد و به نظر میرسد بازهم مطالعه رهبری سیاسی جایگاه بسیار ناچیزی را در مطالعات رهبری به خود اختصاص داده باشد.
علاوه بر این، رهبری سیاسی برای مدت طولانی از مواضع فلسفی بسیار متفاوتی مطالعه شده که انسجام پذیری و دسته بندی این مطالعات و دستیابی به پارادایمهای کلیتر را بسیار مشکل ساخته است. همچنین، ما درباره رهبری سیاسی کمتر میدانیم، چراکه محققان در مورد مشخص کردن موضع فلسفی خود شفاف نیستند.
چه عواملی بر فهم مقوله رهبری تاثیر میگذارد؟
رهبران، زمینه رهبری و تعامل بین آنها از مهمترین عواملی هستند که بر فهم مقوله رهبری تأثیرگذارند. این ایده که رهبری سیاسی نتیجه تعامل بین ویژگیهای شخصی رهبران و فضای سیاسی است که با آن مواجه میشوند پایه و اساس مطالعه رهبری به طور کلی و رهبری سیاسی به طور خاص است. اکثر مردم بر این باورند که ویژگیهای رهبری مرتبط با خصوصیات شخصی است، و از این رو رهبری یک پدیده بسیار فردی است. اما بیشتر محققان این حوزه معتقدند که علاوه بر این ویژگیهای شخصی، رهبری رابطه تنگاتنگی با نوع جوامع رهبران، سازمانهای اجتماعی و سیاسی، نهادهای تأسیس شده در این جوامع، و رابطه رهبران با گروههای کوچکتر و بزرگتر پیروان و حامیان دارد. در این رابطه، یافتههای کلی نشان دهنده طیف تغییرات گستردهای در ویژگیهای افرادی است که در شرایط مشابه رهبر میشوند، و حتی در رفتار رهبری در موقعیتهای مختلف، تفاوتهای آشکاری وجود دارد. همچنین، در این رابطه میتوان به برخی از ویژگیهای رهبران نیز اشاره کرد: تواناییهای رهبر در قانع کردن پیروان خود، گوش دادن به آنها، ترسیم خط مشی آینده، قاطعیت، توانمندی، مسئولیت پذیری، پشتیبانی، فروتنی و الهام بخش بودن، برنامه ریزی دقیق، رقابت جویی سازنده، ارتباطات سازنده، موقعیت شناسی، امیدآفرینی و...
آیا میتوان در حوزه مطالعات رهبری سیاسی به دنبال تعیین یک نظریه یکپارچه و واحد بود؟
پاسخ منفی است، بحث اصلی این است که برداشت و فهم ما از رهبری چیست و چگونه ما به این مطالعه میپردازیم؛ این مسئله به صراحت یا به طور ضمنی تحت تأثیر گزینههای بسیار اساسی هستی شناختی و معرفت شناختی است که ما برمیگزینیم و اینکه این انتخابها تا چه حد مناسب هستند و دارای چه امتیازهایی هستند و آیا می توانند توضیح مناسبی برای زمینه تحقیقاتی ما باشند. این گزینهها به شیوه تفکر ما نسبت به جهان و همینطور آنچه که در مورد جهان میدانیم مربوط میشود. آنها به آنچه ما به عنوان رهبری در نظر می گیریم شکل میدهند. آنها به آنچه که ما در مورد رهبری جستجو میکنیم شکل میدهند. آنها به صحبتهای ما در مورد رهبری شکل میدهند. آنها به آنچه ما در احکام خود در مطالعات رهبری لحاظ میکنیم شکل میدهند. آنها به قضاوت ما در مورد رهبری خوب و بد شکل میدهند. بنابراین، مطالعه رهبری، مانند مطالعه زندگی اجتماعی و سیاسی به طور کلی، به لحاظ هستی شناختی و معرفت شناختی متنوع است. هیچ نظریه بزرگ یگانهای در مورد رهبری وجود ندارد. ما مطمئناً میتوانیم روندهای مطالعه رهبری را در طول زمان شناسایی کنیم، اما هر گونه تلاش برای ترکیبِ مطالعات رهبری معاصر به یک روایت واحد، نابجا است یا لزوماً نمیتوان به طور عامدانه یا غیرعامدانه برای مجموعهای از مفروضات هستی شناختی و معرفت شناختی امتیاز خاصی قائل شد.
در این کتاب رهبری سیاسی از پارادایمهای مختلفی روایت شده است مبنای این تقسیم بندی چه بوده؟
مبنای این تقسیم بندی از چند پرسش آغاز میشود؛ چرا برخی از رهبران سیاسی تأثیرگذارتر از دیگران هستند؟ چرا توانایی آنها در شکل دادن به نتایج رهبری متفاوت است؟ فکر کردن در مورد مطالعه رهبری سیاسی به این شیوه، حجم تقریباً غیرقابل تصوری از آثار در مورد این موضوع را آشکار میکند. برای شناختن درست این آثار، این کتاب به روش جدیدی به مطالعه رهبری سیاسی پرداخته است. ابتدا، ادبیات مربوط به نتایج رهبری به لحاظ مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی مشخص شده است. این کتاب سه دیدگاه فلسفی پایه - اثبات گرایی، ساخت گرایی و واقع گرایی علمی- و چهار رویکرد که به مطالعه رهبری سیاسی پرداخته اند، از جمله دو دیدگاه واقع گرایانه علمی، که یکی به عوامل شخصیتی و دیگری به عوامل زمینهای بها میدهد را شناسایی کرده است. این کتاب، دهها مطالعه را بررسی، و دیدگاه فلسفی خاصی که با هر کدام از این مطالعات تطبیق داشت را شناسایی کرده است. همچنین، در این کتاب، چهار روش برای مطالعه معاصر رهبری سیاسی معرفی شده است. هر رویکرد، مفروضات هستی شناختی و معرفت شناختی خاصی را به همراه دارد. این مفروضات از یک رویکرد به دیگری متفاوت هستند، شیوههای متمایزی از بحث در مورد رهبری سیاسی ایجاد میکنند و به لحاظ ویژگیها و یا عوامل زمینهای اولویت بندی میشوند.
این امر به این دلیل است که مطالعات موجود بر اساس مفروضات فلسفی خاصی بنا شدهاند. با شناسایی این مفروضات، ما می توانیم شباهتهای فلسفی در بین مطالعات به ظاهر نامرتبط و همچنین تفاوتهای فلسفی نسبتاً منطقی میان مجموعههای مطالعاتی مختلف مشاهده کنیم. با این وجود، برخی ابهامات نیز باقی مانده است. در نتیجه، این کتاب استدلال میکند که پژوهشگران رهبری سیاسی باید در یک روند مداوم بازتاب اندیشه هستی شناختی و معرفت شناختی مشارکت کنند. محققان رهبری باید بسیار واضح تر از پیش، مفروضات فلسفی خود را بیان کنند. همچنین، باید تأملات کلی تری در مورد مبانی فلسفی مطالعات اجتماعی و سیاسی وجود داشته باشد. این نکته به مطالعه رهبری سیاسی مربوط می شود، اما در بسیاری از زمینههای مطالعاتی دیگر نیز کاربرد دارد.
گفته شده که علم سیاست بدون زندگینامه یک شکل از تاکسیدرمی است. امروزه با وجود رهبران سیاسی مانند ترامپ و تاثیر عملکرد آنها بر کل دنیا، شاهد اهمیت این موضوع هستیم. به طور مثال میبینیم که چگونه ترامپ برای جلوگیری انتشار کتاب بولتون یا برادرزادهاش دست به اقداماتی میزد. چه گونه شخصیت رهبران سیاسی بر رهبری سیاسی تاثیرگذار است؟
مطالعه شخصیت رهبران سیاسی بخش مهمی از مقوله رهبری سیاسی را تشکیل میدهد که در تعامل با محیطی که رهبران سیاسی در آن به تصمیم گیری میپردازند، موضوع اصلی مطالعه رهبری سیاسی است. شناخت و تحلیل شخصیت رهبران سیاسی مورد توجه روانشناسان سیاسی نیز بوده است.
دو موضوع کلی در ارتباط با روان شناسی سیاسی و مطالعه رهبری سیاسی وجود دارد. یکی از موضوعات به ظهور رهبر میپردازد ـ به این مورد اشاره دارد که چرا برخی از مردم قصد دارند موقعیت رهبری را به دست آورند در حالیکه بقیه افراد این چنین هدفی ندارند؟ مورد بعدی با موضوع اثربخشی رهبری سر و کار دارد - چرا برخی از افرادی که موقعیت رهبری را به دست می آورند، نسبت به سایر افراد، عملکرد بهتری دارند؟ در واقع، در روان شناسی سیاسی، هنوز هم مجموعه آثاری در رابطه با ظهور رهبران سیاسی در حال انجام است. این کتاب با روشهایی سر و کار دارد که در آن گفته شده که رهبری در نتایج سیاسی به شیوههای مختلف تأثیرگذار است. در زمینه روان شناسی سیاسی، این بدان معناست که تمرکز اصلی ما بر آثاری است که شخصیت افرادی را که از مقامهای بالایی در سیاست برخوردارند و تأثیرات آنها را بر نتایج بررسی میکند.
سرمنشأ دیدگاههای روانشناختی زندگینامه در رابطه با رهبری سیاسی، به آثار روان کاوی بازمیگردد که زیگموند فروید در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم میلادی پیشگام آن بود. شرح حالهای روانشناختی سیاسی، مطالعه فردی رهبران سیاسی است و بر رویدادهای مهمی تأکید دارد که در اوایل زندگی فرد مورد مطالعه رخ داده و به طور ناخودآگاه رفتارهای بعدی رهبر سیاسی، ازجمله عملکرد وی را به عنوان یک مقام رسمی، شکل میدهد. با وجودی که شرح حالهای روانشناختی سیاسی بسیاری موجود است، اما تمایل خاصی در تمرکز بر رهبران خودکامه وجود دارد. این امر تا حدودی به این دلیل است که آثار روان شناسی بالینی، اغلب درگیر درمان بیمارانی هستند که رفتارشان ممکن است برای خود و دیگران خطرناک باشد. این بدین معنی است که معیارهای تشخیصی از پیش ساخته شدهای وجود دارند که به وسیله آنها افراد ظالم و خودکامه مورد ارزیابی قرار میگیرند تا مشخص شود که آیا آنها از آسیبهای مشابهی رنج میبرند یا خیر؟ بنابراین، مطالعاتی بر روی آدولف هیتلر، صدام حسین و اسامه بن لادن از میان بقیه رهبران انجام شده است. همچنین، مطالعات بسیاری نیز از شرح حال روانشناختی رهبران دموکرات نیز وجود دارد.
ما با خصوصیات شخصیتی رهبران مشهور مختلف سیاسی بسیار آشنایی داریم. برای مثال، نخست وزیر اسبق بریتانیا، مارگارت تاچر به عنوان زن آهنی که در راه خود ثابت قدم است شناخته شده بود. شخصیتهایی مشابه مارگارت تاچر، رهبرانی مثل وینستون چرچیل، جان اف کندی، شارل دوگل، ولادمیرپوتین، نلسون ماندلا و غیره به ذهنمان خطور میکند. شخصیت ترامپ به عنوان یک رهبر سیاسی نیز در سال های اخیر به شدت مورد علاقه رفتارشناسان و روانشناسان سیاسی بوده است. به نظر میرسد که حس روشنی از این شخصیتها و دیگر رهبران داریم. در اغلب موارد، منطق اصلی که باعث اینگونه اظهارنظرها میشود به این شرح است: ما مشاهده میکنیم که یک رهبر سیاسی به شیوه خاصی رفتار میکند - برای مثال نخست وزیر تاچر بر کابینه تسلط دارد؛ ما این رفتار را به ویژگی شخصیتی خاص آن رهبر، مانند شخصیت قوی او نسبت میدهیم و ادعا میکنیم که این ویژگی، علت آن رفتار است. در حالیکه روان شناسان بالینی دسترسی مستقیمی به موضوعات خود دارند و میتوانند با مطرح کردن پرسش از خود اشخاص، پروفایل شخصیتی آنها را تهیه کنند، روان شناسان سیاسی قادر به انجام این کار نیستند.
آنها در جایگاهی نیستند که به طور رو در رو رئیس جمهور و وزیران را مورد بازجویی قرار دهند. در نتیجه، آنها مجبورند روشهایی معادل روان شناسان بالینی اما «در یک فاصله» به کار برند. این روش شامل جمع آوری اطلاعات درباره رهبران است و معمولاً از تجزیه و تحلیل سخنرانیها و نوشتههای آنها بدست میآید. بر اساس این شواهد روان شناسان میتوانند پروفایل شخصیتی رهبران سیاسی را تهیه کنند. سپس آنها این پروفایل را با اطلاعاتی که از پروفایلهای استاندارد شخصیتی که از کارهای روان شناسان بالینی بدست آمده مطابقت میدهند. با توجه به اینکه روان شناسان بالینی درباره این که افراد با پروفایلهای شخصیتی خاص چگونه رفتاری خواهند داشت، اطلاعاتی را در دست دارند، میتوانند این نکته را که آیا رفتار رهبران با انتظارات آنها سازگاری دارد یا خیر را مورد آزمایش قرار دهند. اگر چنین باشد، منطقی است نتیجه بگیریم که شخصیت رهبران باعث میشود تا در موارد ویژهای بطور خاصی رفتار کنند.
رابطه بین اثبات گرایی و رهبری سیاسی در این کتاب چگونه تبیین شده است؟
برخی معتقدند که اثبات گرایی و مطالعه رهبری سیاسی ارتباط وثیقی با هم ندارند. در علوم طبیعی، توضیحات علی و معلولی میتوانند به راحتی شناسایی شوند، زیرا آنها مربوط به رابطه بین متغیرهای کاملاً فیزیکی هستند که به روشهای بسیار قاعده مند عمل میکنند. با این وجود، در علوم اجتماعی، اثبات گراها اغلب افراد را مطالعه میکنند، اما افراد به روشهای کاملاً قاعده مند رفتار نمیکنند. افراد میتوانند بیش از حد غیرمنطقی، بی تکلف و متناقض رفتار کنند. در نتیجه، شناسایی قوانین حقیقتاً کلی در مورد زندگی سیاسی و اجتماعی اگر نگوییم غیرممکن، اما بسیار دشوار است. با این وجود، رهبری سیاسی یک موضوع جذاب است و مطالعاتی در این زمینه وجود دارد که با دیدگاه اثبات گراها همخوانی دارد. دیدگاههای اثبات گرایانه به شناسایی گزارههای عمومی قانون مانند در مورد اصول رهبری سیاسی میپردازند.
این کتاب، سه دیدگاه کلی در مورد رهبری سیاسی را از منظر اثبات گرایی شناسایی کرده است:1. رهبری به عنوان یک راه حل برای مسائل هماهنگی اجتماعی، افرادی که در سنت اثبات گرایی کار میکنند رهبری سیاسی را به عنوان یک راه حل برای مسائل هماهنگی اجتماعی پیشنهاد دادهاند. به عنوان مثال، رهبران سیاسی میتوانند راه حلی برای ارائه خیر جمعی یا عمومی ارائه دهند. هنگامی که اعضای یک گروه اطلاعات ناقصی در مورد یکدیگر دارند، احتمالاً مسائل بیشتری در رابطه با هماهنگی اجتماعی بروز میکند. در غیاب اطلاعات کامل، اعضای گروه چگونه میتوانند به بهترین گزینه دست یابند؟ در اینجا، رهبران سیاسی میتوانند به حل مسئله هماهنگی با ارائه اطلاعات و تسهیل ارتباطات کمک کنند.
2. نهادهای رهبری، بخشی دیگر از آثار در مورد رهبری سیاسی در سنت اثبات گرایی، بر نهادهای رهبری و تأثیر آنها بر نتایج تمرکز دارند. این بخش از آثار در چارچوب نهادگرایی انتخاب عقلایی انجام شدهاند.
3. تأثیرات رهبر؛ مجموعه سومِ رویکردهای اثبات گرایانه نسبت به رهبری سیاسی مستقیماً بر تأثیر فردی رهبران بر نتایج سیاسی متمرکز است. آنها این ایده را مفروض میگیرند که رهبران را میتوان به صورت عینی بررسی کرد و این ایده فرصتی را برای دستیابی به تعاریف کلی علی- معلولی در مورد تأثیر رهبران فراهم میکند.
اکنون کتاب دیگری در دست تالیف یا ترجمه دارید لطفا در چند پاراگراف توضیح دهید.
بله، پس از ترجمه کتاب حاضر، به موضوع رهبری سیاسی به ویژه از منظر روانشناسی بسیار علاقمند شدم، این مهم باتوجه به اینکه شخصیت رهبران در سالهای اخیر بسیار مورد توجه تحلیلگران سیاسی بوده برای من به شخصه موضوع بسیار جالبی است. از این جهت اخیراً کتاب «روانشناسی رهبری انسانی؛ چگونه کاریزما و اقتدار را توسعه دهیم» را در دست ترجمه دارم. به نظر میرسد در این رابطه در داخل کشور ضعف منابع داریم و ازآنجاکه موضوع روانشناسی سیاسی نیز در دانشگاهها در سالهای اخیر بسیار مورد توجه بوده این کتاب میتواند مخاطبان گستردهای داشته باشد.
مسئله دیگر این است که سیاستمداران و قدرتمندان در داخل کشور میبایست به این موضوع توجه داشته باشند که ویژگی یک رهبر سیاسی مناسب چیست، رهبران چگونه میتوانند بهترین تصمیمها را در زمان مقتضی با کمترین هزینه اتخاذ کنند و اینکه مخاطبان و پیروان آنها در حوزه قدرت مربوطه چه چیزی از آنها میخواهند، چه انتظاری دارند و این دست پرسشها. اینها مسائلی است که علاوه بر صاحبان قدرت، رأی دهندگان نیز در زمان انتخاب باید به آن توجه داشته باشند.
امیدوارم ترجمه سلسله کتابهایی ارزشمند در رابطه با رهبری سیاسی بتواند ضمن ارائه ادبیات غنی در این زمینه، به انتخاب رهبران مناسب به ما کمک کند تا بتوانیم بسیاری از مسائل خود در داخل را حل کنیم.