به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ نشست نقد و بررسی کتاب «مسئله علم و علم انسانی در دارالفنون عصر ناصری» با حضور ابراهیم توفیق، رضا منصوری، نوید نادری، رضا ماحوزی و مهدی یوسفی به صورت مجازی از سوی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شد.
در ابتدای این نشست ابراهیم توفیق به عنوان یکی از مولفان کتاب با اشاره به اینکه سعی کردیم از کتابها و نوشتههایی که دانشجویان دارالفنون به جای گذاشتهاند استفاده کنیم گفت: موضوع کارمان برخلاف کارهایی که موجود است تمرکز بر تاریخ علم بوده است، یعنی میدان نیروهایی که علم در آن شکل میگیرد. تلاشمان این بوده که تحولات علم را در متن تاریخ که نیروهای علم در آن شکل میگیرند ببینیم و این نگاه ما را به این سمت برد که از متون به جا مانده در آن زمان استفاده کنیم که متاسفانه در این زمینه آرشیو خوبی وجود نداشت.
وی با اشاره به اینکه دارالفنون به عنوان نهاد تاسیس علم و آغاز تجدد در ایران جای تامل دارد گفت: حال سوال این است که چرا با این اهمیت آرشیوی برای آن وجود ندارد. همچنین دو نگاه در این زمینه وجود داشت؛ یکی اینکه دارالفنون در برهوت بی علمی ظهور میکند، دیگر اینکه افرادی هستند که براساس وضعیتی که با آن مواجه میشوند احساس میکنند که عقب ماندهایم و در این فضاست که دارالفنون ظهور میکند. در مواجهه با این وضعیت برایمان مهم شد که نتیجه بگیریم که دارالفنون صدایی در بین صداهای دیگر بود. دیگر اینکه حداقل یک قرن نخبگان با علوم جدید درگیر هستند که در فصل سوم کتاب به آن پرداخته شده است.
توفیق یادآور شد: در فصل چهارم سعی شده است به فهم آدمهای تعیین کننده در دارالفنون پرداخته شود. مثلا کاشانی با نگاهی شرق شناسانه، در مقابل نجمالدوله و اعتماد السلطنه تفکیک شرق و غرب در ذهنشان وجود ندارد و علم را مجموعه علوم جدا از آنجایی که شکل گرفته است میفهمند. رویکرد دیگر هم ملکم خان است که کاملا نگاهی تکنیکی به علم دارد و میخواهد به همان صورت علوم را وارد کند و آن را با حکمرانی مرتبط کند.
توفیق در پایان افزود: در فصل پایانی سعی کردهایم به فضایی که علوم انسانی در آن شکل گرفته توجه کنیم. این مساله خیلی مهمی است که ما به آن دست پیدا کردیم بدین معنی که در آن لحظه مسئله این کنشگران شرق و غرب، اسلام و غیر اسلام و ... نیست بلکه گرایش به دانستن وضعیتی است که در آن قرار دارند مثلا بومی سازی که مدنظر نجمالدوله است بسیار متفاوت از بومی سازی کنونی است. متاسفانه زمینه آغازین وجود دارد که از طریق آرشیو پوشیده میشود.
رضا منصوری دیگر سخنران این نشست در ابتدا با بیان اینکه با اشتیاق مطالعه کتاب را آغاز کردم گفت: کتاب را با اشتیاق خواندم و البته عنوان کتاب را تا آخر علوم انسانی خواندم و متوجه نشدم که چرا علم انسانی نامیده شده است. تحقیق درباره دارالفنون است و انتظاری که از یک تحقیق علوم انسانی میرود این است که اتفاقات آن زمان را در قیاس با جاهای دیگر بیان کند. درباره دورانی صحبت میکنیم که عکس گرفتن توسط شیخ هادی سبزواری ممنوع اعلام میشود در این زمان است که او به دلایل علمی و ادله علمی عکس گرفتن را غیر ممکن میداند. پیش از دارالفنون در زمان زندیه در اروپا لاپلاس را داریم که هنوز در ریاضی به آن ارجاع میدهیم. این نمونههایی است که ما ایرانیان چگونه فکر میکردیم که در کتاب به آن توجه نشده است.
وی در ادامه افزود: ما از دورهای صحبت میکنیم که حداقل در این کتاب به خوبی منعکس نشده است. ما در ایران تفکیک درستی از علم و دانش نداریم. دراین کتاب هم تفکیک نمیشود. نکته دیگر اینکه دارالفنون حداقل در تاسیس آن، منظور مهد علم نیست. بلکه تا حد یک دبیرستان است که اگر کتابهای آنها را با اروپا مقایسه کنیم متوجه این امر میشوید.
منصوری در ادامه با بیان پرسش اصلی تحقیق گفت: پرسش اصلی تحقیق بررسی کتب نوشته شده در دارالفنون است و در چند صفحه بعد مسئله تحقیق بیان شده که جمله زیاد مفهوم نیست، در آنجا دارالفنون به عنوان نهاد آغازگر مطرح است درصورتیکه دارالفنون یک دبیرستان برای رفع نیازهای عمدتا نظامی و مهندسی بوده است بنابراین نمیتوانیم این فرض را که آغازگر علم است داشته باشیم. در جایی دیگر مفهومی با عنوان زاویه تحقیق آمده است که مفهوم نیست. مفاهیم و گزارههایی هم دیده میشود که خوش تعریف نیستند.
وی یادآور شد: پرسش این است که در زمان دارالفنون آیا علم انسانی در جهان داشتهایم؟ نداشتهایم و بنابراین ما داریم از عنوانی صحبت میکنیم که در نیمه قرن نوزده در اروپا پدیدار شده است. اما در نتیجهگیری سه نوع تفکر را بیان کرده است که بیان آنها مفید است اما چیز غیر قابل انتظاری نیست، چون به همان تعداد آدمی که غرب را میشناختند طرز فکر هم وجود داشته است. وقتی هم برچسب شرق شناسانه به انصاری و کاشانی زده میشود مانند برچسبهایی است که اکنون به افراد زده میشود و کاملا آن را رد میکنم. هنوز ما علم مدرن را در ایران درک نمیکنیم و حرف کاشانی همین بوده است. هنوز در حد مدرسهایم چه برسد به دارالفنون که یک دبیرستان بوده است. همچنین در کتاب گزارههای متعددی آمده است که مرجع ندارند. انتظار داشتم وقتی از متون دارالفنون یاد میشود فهرستی از آنها و مدرسان آن در کتاب آورده شود که این گونه نیست. بنابراین هرچند ادعای کتاب خوب است اما بزرگ است و به آن پرداخته نشده است.
نوید نادری هم در بخش دیگری از این نشست با بیان اینکه با کتاب همدل است گفت: پرسش اصلی کتاب درباره متون نوشته شده در دارالفنون است من در ادامه این پرسش را مطرح میکنم؛ آن تصویری که دارالفنون از علم انسانی ممکن کرده است بر مبنای چه تصویری از انسان شکل گرفته است و چه مفهومی از آن را نشر کرده است؟ جواب کوتاه به این پرسش انسان علمی است.
وی در ادامه بیان کرد: اینکه مسئله این میشود که وقتی در یک موقعیت ملی تاریخ به میانجی اتنوگرافی از دل جغرافیا دارد بر میآید آن انسانی که مورد مطالعه علوم انسانی قرار میگیرد کدام انسان است؟ قرن هجدهم زمان بغرنج شدن علوم انسانی و علوم تجربی است وقتی در یک موقعیت ملی تاریخ از دل جغرافیا در میآید علم انسانی در ذیل کدام علم ایجاد میشود؟ میدان اندیشه به جای اینکه یک مکان برای مقابله تفکرات باشد دچار یک خلاء میشود.
رضا ماحوزی نیز در این نشست با اشاره به اینکه وقتی از دارالفنون صحبت میکنیم باید آن را به سه دوره آغازین، میانی و نهایی تقسیم کنیم گفت: حتی به جای نگاه تاسیسی میتوانیم آن را به گذشته هم وصل کنیم. انتظار میرفت که مدرسههای دوره ناصری به علوم و فنون هم بپردازند. بنابراین در این دوره است که با این مدرسهها مواجهایم و دانشهایی به دانش ما اضافه میشود. در دوره سوم یعنی بیست سال آخر دوره ناصری با فضایی بیرون از دارالفنون مواجهایم.
وی گفت: تولد علوم انسانی مربوط به نیمه دوم قرن نوزده است و تا قبل از آن علوم انسانی نداریم اما به این معنی نیست که علوم انسانی را در پیش از این نداشتهایم چون مراجعه به آثار کانت، فیشته و... نشان میدهد که این متفکران به دنبال علم فلسفه بودند. در ابتدای قرن نوزده که با تفکیک علوم انسانی و غیر انسانی مواجهایم با دو موج دانش رومانتیسم و روشنگری مواجه هستیم اما به طور مشخص در ابتدای قرن نوزدهم بود که موضوع دانش و قدرت و ... مورد بررسی قرار گرفت.
ماحوزی یادآور شد: همسویی رومانتیسم و روشنگری دارد به بخشی از دانشهای علوم انسانی هویت میدهد که ایجاد این هویت به ناسیونالیسم منجر میشود. شمولی از این دانشها به ایران آورده شد و در ایران استفاده بومی برای ساماندهی ملی داده شد.
سید مهدی یوسفی نیز در این نشست با اشاره به سخنانی از طبیب کاشانی در کتاب گفت: تفکیک شرق و غرب و سیاه و سفید و ... در اندیشهاش وجود دارد و ما سعی کردهایم همان را بیان کنیم. همچنین در پاراگراف دوم کتاب به اینکه علوم انسانی نداریم اشاره شده است و تا پایان کتاب هم ادامه دارد. اما چرا نمیشود با این کتاب ارتباط برقرار کرد؟ برای اینکه این کتاب خصم یک نگاه است و آن اینکه علم یک حقیقت دارد. مسئله این است که باید این نگاه نرماتیو که علمی وجود دارد و آنها در آن دوران رفتهاند و آن را غلط آوردهاند کنار گذاشت.
وی تاکید کرد: فضای فکر ایران یک منازعه بین افکار بوده و این پیش فرض را باید کنار گذاشت و تلاش کتاب این است که بگوید دارالفنون این است.