فرهنگ امروز/ رضا بهکام
زندگی بر لبه تیغ جبری، بازی با کرامت و سرنوشت انسانی در پرتو درندگی طبقاتی، مخاطب سینمای هنر و تجربه را به سیاهچالهای پرتاب میکند تا نود دقیقه ملتهب از تعلیقهای فیلمی را توأمان به صورتی ملموس و همذاتپندارانه دنبال کند. مسعود بخشی، فیلمنامهنویس و کارگردانی که پیشتر او را با فیلم مستند موزیکال و طنز انتقادی «تهران انار ندارد» به یاد میآوریم که با موفقیت در اکرانی به تاخیر افتاده و دریافت جایزه بهترین کارگردانی از جشنوارههای فجر و خانه سینمای ایران شناخته شد و با فیلم داستانی «یک خانواده محترم» با بازی بابک حمیدیان در سال 91 مورد توجه منتقدان و نشریات مهم بینالمللی چون کایه دو سینما، پریمیر و لوموند قرار گرفت و از او وجهه و اعتباری بینالمللی ساخت تا با غیبتی طولانی در خلق آخرین اثرش «یلدا» تهیهکنندگان فرانسوی ژاک بیدو و ماریان دومولن در کنار علی مصفا برای تولید آن ترغیب شوند. یلدا اثری روانشناسانه از شخصیتی که با روایتی در ژانر درام موقعیت آغاز میشود، ایده اصلی لوکیشنی خاص: استودیوی پخش زنده برنامه مستند تلویزیونی و مجری محور در رسانه ملی صدا و سیما که چالشی نابرابر از کرامات انسانی تا قربانی با نقاب قاتل برای بخشودگی خود رضایت ولیدم مقتول را جلب کند. قاتل نوجوانی به نام مریم کمیجانی که در برابر مونا ضیا با بازی بهناز جعفری قرار میگیرد، رویارویی نامتعارفی که چند سالی است در رسانه ملی باب شده تا قربانی واقعی با کنار زدن پرسونای ساختگیاش که ماهها و بلکه سالها در کشاکش محاکمات و تحمل رنج زندان بیرونی و درونی و فشارهای روانی بالایی قرار گرفته در انظار عمومی مخاطبان شبکه و حضار قرار گیرد تا با شکستنی بیمثال طلب عفو و بخشش کند که نماهای نزدیک (کلوزآپ) از صورت شخصیت مغلوب قابهای کارگردان دلیلی بر این حادثه مستندسازی شده و تلخ است. جدالی نفسگیر میان فاعل و مفعولی از فعل «کشتن» با حقیقت بیرونی که به عطفی درونی از احوالات شخصی خود پیوند میخورند تا مخاطب را تا پایان قصه شب بلند یلدای ایرانی با خود همراه کند که پایانی خوش از واقعهای نمایشی را رقم بزند. هویت شکسته و پایمال شده شخصیت اصلی اثر در مقام ضدقهرمان داستانی مستندمحور که در بطن نهان خود قهرمان بیپناه مخاطبانی است که با او همذاتپنداری میکنند. آنتاگونیستی که جامعه سرمایهداری معاصر با پرچم ماکیاولیسم از طبقه کارگر سوژه میسازد تا با قرار دادنش در بهرهکشی جسمی و روحی او را تا نهایت تهی شدن پیش ببرد و در گام آخر از او برای نمایش عمومی در شبکه سراسری سود جویند تا رسانه متعامد تلویزیون به عنوان عامل تولید محتوا و صنعت پخش در معیت تولید تنش و هیجان فزاینده، خود را از منظر رکورد تعداد بینندگان به رتبه قابل قبولی در میان سایر رقبا (شبکهها) ارتقا دهد. عماد افروغ، جامعهشناس و سیاستمدار ایرانی در این مجال میگوید: ما امروز غرب را میکوبیم اما از غربیها، غربیتریم، امروز معنویت و اخلاق، فدای سود و اقتدار شده و در واقع جای هدف و وسیله عوض شده است. اگر سیاست برای خودش هدف شد و فعل سیاسی، فعل مشروط نبود و فعل هدف شد، فاتحه اخلاق را باید خواند. اما اگر فعلِ اخلاقی فعلِ هدف شد، مشکلات حل میشود. در واقع معنویات تراز سیاست است و نه برعکس. صدف عسگری (بازیگر) که فیلمهایی چون ناپدید شدن به کارگردانی علی عسگری، روزهای نارنجی به کارگردانی آرش لاهوتی، مردن در آب مطهر به کارگردانی نوید محمودی و فیلم کوتاه امتحان به کارگردانی سونیا حداد را در کارنامه خود دارد در یلدا نیز جلوی دوربین ژولیان آتاناسف رفته تا با کارگردانی مستندساز اجتماعی و انتقادی مسعود بخشی بار دیگر خوش بدرخشد تا مسیر گزینشی و ستاره شدن را جدا از چرخه معیوب سینمای بدنه به درستی بپیماید. او در نقش تلفیقی قاتل و مادری جوان با بازی حسی و قابل خود نگاه مخاطب را از نماهای نزدیک و متوسط و حتی دور خود به درک درستی از یک قربانی اجتماعی بدل میکند تا زندگی او را چون برگی از درخت تاریخ کلانشهرها در قامت یک هیولای بیرحم پیگیری کند. این فیلم از بخش سینمای هنر و تجربه در گامی بلند در سال جاری (2020 میلادی) برنده جایزه بزرگ هیات داوران جشنواره بینالمللی ساندس امریکا شد تا بار دیگر سینمای محافظهکارانه گیشه ایران را متوجه ورطه گرفتار شدهاش کند، مسیری موفق و اصولی برای سینمای هنر و تجربه که سالهاست سینمای بدنه ما از آن دور شده است. در این اثر، موقعیتهای دراماتیک وابسته به مکان (استودیو) که به واسطه ریتمی تند در جهت القای هیجان و جذابیت برای بیننده پیش میرود، هنر تدوین از جایگاه ویژهای برخوردار است. ژاک کومتس فرانسوی که وظیفه مونتاژ فیلم را بهعهده داشته با دقت از ظرفیتهای ضرباهنگ فیلم و ژانر آن بهره برده و با تدوینی با ظرایف بالا و درخور تحسین بار سنگین ریتمسازی درست اثر را به خوبی کشیده است.
مسعود بخشی با تهیه راشهای فراوان از سوژه اصلی و داستان دست تدوینگر را برای هنر خود باز میگذارد تا مانند اثر قبلی کارگردان در شکلگیری درام داستانی و مستند محورش او را یاری دهد.
بازی مقتدرانه بابک کریمی در نقش آیات نیز به صورت مکمل در تحقق این روند مثالزدنی است، او که در نقش مدیر پخش برنامه زنده با کارگردانی و درایت خود جسارت و وقفههای بجا در قصه و اجرا، مسیری هوشمندانه را برای مریم کمیجانی (قاتل) در برابر مونا ضیا (ولیدم مقتول) به جهت آزادی بیان باز میگذارد تا او خود را در ورای حصارهای بیرونی و خفگی ناشی از استرس و فشارهای برنامه زنده لب به اعتراف گشوده و قفل حقایق و سکوت حبس شده در سینهاش را با بیپروایی بشکند.
کاشت تعلیق پایانی با رمز زنده بودن فرزند نوزاد مریم که با ساختار پازلی پایهریزی شده، اطلاعات را به صورت قطرهچکانی به مخاطب تزریق میکند تا گرهگشایی در نقطه اوج روایت نه تنها بار آزادی و عفو قاتل را در برگیرد، بلکه از حقیقت دفن شدهای پردهبرداری کند که باور مادر بودن را نیز در بازی صدف عسگری به نمایش بگذارد.
آنچه باورپذیری مخاطب را از ذوقزدگی مجری و صریحتر، نویسنده فیلمنامه به محاق میبرد مخاطبان فراتر از بیست میلیون نفری مشارکت پیامکی برای یک شبکه داخلی است، زیرا در واقعیت و منطبق با فضای مستند محور برنامه، پربینندهترین برنامههای تلویزیونی چون نود، خندوانه یا عصر جدید به این میزان مخاطب پیامکی نداشتهاند، لذا اگر در نسخه بازنویسی فیلمنامه به مواردی از این دست بیشتر دقت میشد غالبا حاصل بهتری دست میداد. این روزها یلدا با اکران در بخش سینماهای هنر و تجربه برای مخاطبان سراسری کشور در دسترس است و تماشای آن توصیه میشود.
روزنامه اعتماد