به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از شمس الملوک مصطفوی، دانشیار فلسفه دانشگاه آزاد و رئیس گروه فلسفه هنر فرهنگستان هنر است که در خصوص پیامدهای ویروس کرونا نگاشته شده است.
جهان در حال حاضر و در عصر جهانیشدن، به علت پیشرفتهای شگفتانگیز تکنولوژیهای رسانهای و ارتباطی، به یک کل بههم پیوسته و یکپارچه تبدیل شده است. اینک با تغییر وضعیتهای زمانی و مکانی، ارتباطات متقابل و سرعت عمل اجتماعی، «سرزمین» معنای سنتی خود را از دست داده و دیگر وجود مرزهای جغرافیایی و فرهنگی قادر نیست از نفوذ دنیای بیرون به درون خانه و جامعه جلوگیری کند و لذا هر مشکل و یا رخدادی در هر نقطهای از جهان میتواند سایر مناطق را تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین نیاز به تعریف جدید واژههایی چون مسئولیت، تعهد، ارتباط، دیگری و… ضرورتی انکارناپذیر دارد.
بیماری ویروسی جدید منسوب به کرونا و نحوۀ سرایت و گسترش آن، نمونۀ عینی و روشنی است از وضعیت پیچیده «همجواری»، یعنی نزدیکی فزایندۀ جهانیان با یکدیگر و تبعات آن در عصر جهانیشدن.
یک فرد بیمار میتواند ناقل بیماری به دیگرانی باشد که هیچ آشنایی و ارتباط خاصی با او ندارند و آن دیگران نیز میتوانند کسان دیگری را مبتلا کنند بدون آنکه خود نشانهای از بیماری داشته باشند. و چون به واسطۀ امکانات حمل و نقل آسان و سریع مردم در سرتاسر جهان با یکدیگر در ارتباطاند، همۀ کشورها آلوده میشوند و مسئلۀ یک جامعه به مسئلۀ همۀ جوامع بشری تبدیل میشود.
این پدیده جدید، پیامدها و آموزشهای متعدد و جدیدی دارد که بعضاً بسیار در خور تأمل بوده و میتواند درسآموز باشد. از جمله یکی از مهمترین پیامدهای درخور تأمل آن، بسط مفهوم فعل اخلاقی است زیرا در چنین وضعیتی دایرۀ مصادیق فعل اخلاقی از محدودۀ رفتارهایی که صرفاً محیط زندگی فردی و یا حداکثر اجتماعی خود فرد را تحت تأثیر قرار میدهد، فراتر میرود و «مسئولیت» در قبال عمل فردی، معنای جدیدی به خود می گیرد. چراکه تصمیم یک فرد برای مراقبت و یا عدم مراقبت از سلامتی خودش، در واقع تصمیمی است که به یک معنا برای سلامتی و یا عدم سلامتی همۀ مردم در سرتاسر عالم اتخاذ میکند؛ یک فرد بیمار میتواند کل جامعه را بیمار کند و یک جامعۀ بیمار، دیگر جوامع را.
شاید بتوان قاعدۀ طلایی اخلاق را که در کانت تفسیری عقلانی پیدا کرده است بهصورت انضمامی و عملی بازشناخت بدین معنا که یک فرد با انتخاب بیماری برای خود (به دلیل بیتوجهی و عدم مراقبتهای بهداشتی)، عملاً بیماری را برای همۀ مردم برمیگزیند چراکه تصمیم وی از دایرۀ اثرگذاری شخصی بسیار فراتر میرود و ابعاد گسترده و جهانی پیدا میکند. بیشک مسئولیت اخلاقی چنین تصمیمی و نیز تبعات آن با معیارهای رایج مسئولیتپذیری و سنجش فعل اخلاقی تفاوتی بنیادین پیدا میکند.
پیامد دیگر بیماری نوظهور «کرونا» با قابلیت گسترش و انتقال پیچیده و عجیبی که دارد، آن هم در زمانهای که پیشرفتهای علمی مرتبط با شناخت و درمان بیماریها، در اوج است، این است که نشان میدهد بشر هیچ گاه نمیتواند مدعی شود که نسبت به تمامی خطرات پیرامون خود آگاه بوده و راههای مقابله با آنها را یافته است. شواهد متعددی در تاریخ دهههای اخیر، یعنی اوج پیشرفتهای علمیِ پزشکی و بیولوژیک، دال بر این مدعاست که علم همیشه در اوج غرور و تبختر خود با مشکلاتی روبهرو شده که با صرف مدتها تلاش و توان مضاعف و قربانیان بسیار موفق به غلبه بر آنها گشته است. این سخن بهمعنای کمارزش شمردن پژوهشهای علمی نیست زیرا بهواسطۀ همین تلاشها و پژوهشهاست که نهایتاً راهحلها یافت میشوند و اینگونه خطرات رفع میگردند، بلکه این سخن بدین معناست که نظام هستی بسیار پیچیدهتر از آن است که زمانی بشر بتواند مدعی شود از اسرار بسیار نهفته در هزارتوی عالم، سر در آورده و همۀ معماهای آن را گشوده است.
کرونا به ما میآموزد که جهان قوانینی دارد که کشف و به خدمت گرفتنشان کار علم است و ترسهایی دارد که مواجهه و غلبه بر آنها کار دین است (البته مرادم از دین نه شریعتی خاص بلکه کلیۀ راههای معنوی اتصال به ماوراء است که دین بهمعنای خاص هم میتواند مصداقی از آن باشد). لذا علم و دین که در اصل هر دو به ساحت یک حقیقت کلی تعلق دارند، برای بقای آدمی بهخصوص در عصر مخاطرات بی حد و حصر و پیشبینیناپذیر عصر جهانی شدن، به یکدیگر نیاز دارند. آنچه دین بر عهده دارد مکمل چیزی است که علم متکفل انجام آن است و بالعکس. برای مثال در شرایط کرونایی امروز علم میگوید چگونه در مقابل آسیبهای جسمی ناشی از بیماری از خود محافظت کنیم و دین به ما میآموزد که چگونه آرامش خود را در قبال ترس و وحشت ناشی از شرایط بحرانی فعلی، حفظ کنیم. و لذا همانطور که جسم و روح برای حفظ سلامت خود به یکدیگر نیازمند و وابستهاند، علم و دین هم برای سامان دادن به یک زندگی مطلوب برای آدمی، به یکدیگر احتیاج دارند.
همچنین کرونا به ما میآموزد که برخلاف نظر امثال سارتر دیگری دوزخ ما نیست بلکه میتواند صرفنظر از ملیت، مذهب و فرهنگ متفاوت، ناجی ما باشد کما اینکه بدون حضور و وجود دیگری، توان مقابله و مواجهه و حل بسیاری از بحرانها، بهخصوص بحرانهای زیست محیطی فراروی آدمی، امکانپذیر نیست. نباید فراموش کرد که انسانها برای دوام و بقای خود بر روی کرۀ زمین، اولاً به ارتباط متقابل عاطفی با یکدیگر نیاز دارند. کما اینکه قرنطیۀ کرونایی و قطع ارتباط نسبی مردم با یکدیگر، خلا بزرگی در روابط عاطفی افراد خانواده و آحاد جامعه ایجاد کرده است که علاوه بر پیامدهای منفی کوتاه مدت، میتواند آسیبهای روحی و روانی بسیاری را در دراز مدت بهدنبال داشته باشد. ثانیاً حلوفصل چنین بحرانی جز با همکاری همهجانبه فکری و علمی و فنی و… همۀ دستاندرکاران امور مربوطه و حتی مردم عادی با یکدیگر امکانپذیر نیست.
سخن آخر اینکه اصولاً مواجهۀ معقول و منطقی و نتیجهبخش با مشکلاتی که بشر در جهان کنونی با آنها رودرروست، اعم از بیماری، فقر، نابرابری، افسردگی، پوچی، بحران های هویت و معنا و… گفتمانها متعددی را میطلبد که خود نیاز به همفکری همۀ پژوهشگران در همۀ حوزههای علوم، اعم از علوم انسانی، علوم تجربی و… دارد.