شناسهٔ خبر: 63072 - سرویس دیگر رسانه ها

جهانی در خلوت تنهایی، بررسی آرا و نظریه‌های ادبی استاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب: برای آدم‌های پرحوصله

در این روزگار که «خواندن حوصله فراوان می‌خواهد» اثر با ارزش محمدرضا شعبانی ـ با اندکی اغماض از شیفتگی او نسبت به استاد زرین‌کوب و نوازش قلمی منتقدان اثر وی ـ فرصت مغتنمی است.

برای آدم‌های پرحوصله

فرهنگ امروز/ نصرالله حدادی: اگرچه دیر، اما بیست و یک سال پیش، در روز چهارشنبه 24 شهریور 1378، مردی از دیار ادب پارسی رخت بربست که مگر مادر دهر، چون او فرزندی بزاید، اگر پدر پیر فلک صبر داشته باشد: استاد عبدالحسین زرین‌کوب خیال داشتم به مناسبت سالگشت درگذشت وی مطلبی را قلمی کنم و به یاد آوردم که در روزی یکشنبه 25 شهریور 1301، زنده‌یاد محمدجعفر محجوب، قدم به عرصه وجود گذازد و چه زیبا، هوشنگ اتحاد ـ و حسن تصادف آن ـ در مجلد دوازدهم «پژوهشگران معاصر ایران» به نقد و بررسی و معرفی این دو عزیز برخاسته است، و در همین حیص و بیص، انتشارات زوار، دست به چاپ کتابی زده است که عمده آثار استاد زرین‌کوب در حیطه ادبی را به نقد و بحث نشسته است و هنگامی که کتاب را دیدم یقین کردم که باید بیش از یک دهه عمر صرف شده باشد، تا این کتاب فراهم آید.


شعبانی، محمدرضا؛ جهانی در خلوت تنهایی، بررسی آرا و نظریه‌های ادبی استاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، 896 صفحه، وزیری، انتشارات زوار، 1399، تهران.

نویسنده، زرین‌کوب را اودیسه ادبیات نوین ایران نامیده و در پیشانی نوشت کتابش، چنین آورده است: «همدلی و خوانش صحیح آثار زنده‌یاد کتر عبدالحسین زرین‌کوب بهترین طریق ممکن در شناخت اوست؛ خاصه خواندن و دیدن نقد و نظرها و تحلیل آرای ایشان است.
 
در این رساله، ما زرین‌کوب و آثارش را به بوته نقد نشانده‌ایم. به کسانی که خود استادند و در عرصه تحقیق دستی بر آتش دارند، و در باب برخی آرای زرین‌کوب گاه خرده‌ها گرفته‌اند. در حد مقدور، چنان که وظیفه منتقد ادبی است، پاسخ‌هایی بی‌شبهه داده‌ایم، این پاسخ‌ها همگی در خط نقد ادبی صورت وقوع و امکان یافته است. هرجا سخن و گفته نویسندگان امروزین سخته و سنجیده می‌نمود، با کمال احترام پذیرا بوده و بر گفته‌های آنان ارج نهاده‌ایم. قصد ما بی‌شک نشان دادن ارزش وجودی هر یک از آثار زرین‌کوب و تعیین و تشخیص آرا و نظریات ایشان و به تبع استخراج و نقد این آرا در بوته نقد ادبی است. زرین‌کوب، خود استاد مسلم و یکه‌تاز میدان نقد ادبی بوده است، چنان که می‌دانیم رساله دکترای او پیرامون همین موضوع است: نقد ادبی و دقیق‌تر نقد الشعر.
 
بنابراین نیاز جدی احساس شد، تا در این عرصه گامی چند برداشته شود. کار ما البته بی‌عیب و کاستی نیست. در حقیقت نقد و بررسی آرا و نظریه‌های ادبی عبدالحسین زرین‌کوب، یک کار گروهی است، و از عهده کسی چون حقیر البته ساخته نیست، با این وجود در این دریای بیکران، تنی به آب زدن چندن نیز ـ گرچه پرخطر بود ـ بی‌فایده نبوده است. دست کم نگارنده را گستاخ ساخت، تا به قدر وسع خود در روشنایی منتقدانه آرا و عقاید زرین‌کوب دست و پایی بزند».
 
نویسنده در ستایش زرین‌کوب «او را از معدود محققانی می‌داند که پاکیزه‌ترین پژوهش‌های ادبی و نقد ادبی و کنکاش در عرفان، تصوف و تاریخ ایران و اسلام و فلسفه آن را انجام داده است» و اصرار دارد وی را «جمع عالی از فهم درست و بی‌شبهه میان سنت و تجدد» بنامد و بداند و در ستاش استادش می‌نویسد: «... این که کسی هم به ملکات انسانی آراسته باشد و هم در درجات علمی شخصیتی برجسته و بزرگ باشد. البته یافتنش در دوره ما تا اندازه‌ای سخت، بلکه امروز جزو امور نایاب است. استاد فردی الحق جامع الاطراف بود، از یک سو، قلمی فاخر و شیرین داشت، نثری باشکوه و در عین حال جدّی و فخیم [و ] متناسب با هر موضوعی که خواست به رشته تحریر کشاند، به راحتی قلم را در بابش به کار می‌بست و انصاف آن که چه خوب و مطنطن می‌نگاشت و از سویی دایره بسیار وسیع معلومات ایشان در عرصه‌های گوناگون ادبی و نقادی از کسی پوشیده نیست. زرین‌کوب خصایص عالیه دیگری نیز داشت از جمله روحیه تسامح و تساهل‌نگری در رفتار علمی و اجتماعی، چرا که او به فرهنگ‌های شرق و غرب آشنایی بالنسبه کاملی داشت، خاص آن که روح علمی و شکاکیت وی در این باره از او یک محقق واقعی ساخته بود».
 
بدین ترتیب آشکار است که سوگیری نویسنده دفاع از آرای زرین‌کوب در برابر هرگونه نقدی است که او برنمی‌تابد و قریب به نود نظر و آرای استاد در جمیع آثار ادبی او را به نقد نشسته و آرا و نظریات بسیاری از اهالی تفکر و تعقل را مستقیم و غیرمستقیم به نقد کشیده و حتی در باب «شیعه» بودن فردوسی چون خود برنمی‌تابد، چندان همداستان با زرین‌کوب نیست و فردوسی را «شعوبی» می‌داند. موارد اندک نقد آثار استاد که بیشتر در مورد عطار نیشابوری و آثار منتسب به اوست، از جمله خرده‌گیری‌های نویسنده، صد البته با لحنی آرام و در مقام شاگردی کاملاً مؤدبانه است، و خرده‌گیری بر نقادان نظرات استاد زرین‌کوب، با اندکی چاشنی طعنه، او وقتی نظری را موافق نظریات خود می‌یابد، آن را درست می‌انگارد و در مورد مذهب فردوسی، و این امرکه با دین مرسوم مردم آن روزگار چندان همخوانی ندارد، می‌نویسد: «... از یک سو شاهنامه محل منازعه در عرصه دینی شاعر نیست و به زعم درست دکتر محمد دهقانی: دینداری فردوسی اصولاً در هیچ یک از قالب‌های مرسوم زمانه‌اش نمی‌گنجد» و دینداری فردوسی را در دایره «بی‌آزاری» ترسیم می‌کند و با حجت آوردن غزل خواجه شیراز: مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن، که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست، فردوسی را همسو با او میاند و کلام حماسه سرای طوس را، معادل عدم ازار مردم می‌داند: بترس از خدا و میازار کس، ره رستگاری همین است و بس، و آرای جلال خالقی مطلق و احمد مهدوی دامغانی را چندان پذیرفتنی نمی‌داند و همسویی استاد زرین‌کوب با این دو را نیز چندان معقول نپنداشته و اصرار دارد، نظر دیگری غیر از این سه را ارائه دهد، و تاکید می‌کند: بنابراین گفته استاد خالقی مطلق در باب مخالفت محمود با فردوسی مبنی بر آن که فردوسی شیعیی بود و محمود نیز سنی متعصب چندان صحیح نیست و محتمل است این نظر کلی ایشان از استاد صفا مأخوذ شده باشد.
 
نویسنده، در بخش‌های دیگر، نابینایی رودکی از ابتدا و یا در انتهای عمر، از سوی استاد را به نقد و بحث کشیده و برخی از اشعار منتسب به ابوسعید ابی‌الخیر را از او ندانسته و هم صدا با زرین‌کوب، خاقانی را «خالی از عقده» زمانه خود نمی‌داند، هرچندکه آرا و نظرت دیگران را نیز بازگو کرده و از جمله روایت میرجلال‌الدین کزازی را درباره خاقانی، که نه تنها او را دارای عقده روانی ندانسته، بلکه آن را «اخلاق و منش خلقی و روحی و رفتاری شاعر شروان» برشمرده، که باعث به خودباوری برسد و «آفریدن تواند»، را روایت کرده است.
 
آثار تاریخی استاد زرین کوب ـ از جمله کتاب دو قرن سکوت ـ در این کتاب به نقد کشیده نشده و گویا باید منتظر بود و در کتاب دیگری آن را دید و خواند. در این کتاب پُرحجم، با آرای بسیاری از نویسندگان روزگارمان آشنا می‌شویم، و در میان این همه، نقد نظرات استاد شفیعی کدکنی، جالب توجه است و وجه دیگر این کتاب، آشنایی نسبی با کلیه آثار ادبی استاد زرین‌کوب است و کسانی که تاکنون توفیق خواندن آثار این استاد فقید در بخش ادبی را چندان پیدا نکرده‌اند، این فرصت را بالنسبه خوب پیدا می‌کنند.
 
در این روزگار که «خواندن حوصله فراوان می‌خواهد» اثر با ارزش محمدرضا شعبانی ـ با اندکی اغماض از شیفتگی او نسبت به استاد زرین‌کوب و نوازش قلمی منتقدان اثر وی ـ فرصت مغتنمی است.
 
دیگر فرصت مغتنم در این روزها که می‌تواند برای عده‌ای، با اوج‌گیری کرونا و خانه‌نشینی، به دست آید، مطالعه «فرهنگ داستان‌نویسان» است. کتابی خواندنی، با ابعاد گوناگون و گزینشی هوشمندانه از سوی کسی که بیش از نیم قرن در این راه دماغ سوزانده است:
 
میرصادقی، جمال؛ فرهنگ داستان‌نویسان، شیوه‌های روایت تشریحی داستان‌نویسی، 757صفحه وزیری، انتشارات فرهنگ معاصر، 1397، تهران. در این کتاب با شیوه‌های گوناگون روایت، که مبنا و عنصر اصلی داستان و قصه است. آشنا می‌شویم و مصادیق هرکدام از چهل و هفت شیوه داستان‌نویسی، با گزینشی فراگیر، از میان ادبیات داستانی ایران و جهان انتخاب و در برابر خواننده نهاده شده است.
 
داستان‌های دل‌نشین و خواندنی، از جمله داستان‌خواندنی: نه آدمی، نه صدایی؛
«بچه‌ها و نوه‌ها می‌دانستند که آقا بزرگ سخت مریض است. دکتر گفته بود که حالش وخیم است. این بار آقابزرگ ساکت مانده بود و نگرانی آنها را به مسخره نگرفته بود که: اگه اومدین حلوای منو بخورین، ول معطلین حالا حالاها، خیال مردن ندارم. می‌گفت می‌خواهد صدسال زندگی کند در خانه قدیمی خود، توی یکی از کوچه‌های خیابان سیروس، زندگی می‌کرد.
یکی از پسرهایش با او مانده بود و زن و بچه‌هایش از آقابزرگ نگهداری می‌کردند. پسرها و دخترهای دیگر هر کدام در گوشه و کنار شهر پراکنده بودند. جمعه‌های آخر ماه، همه شان توی خانه، دور او جمع می‌شدند. آقابزرگ سرحال و کیفور، بالای اتاق پنجدری می‌نشست و اغلب خاطره‌های گذشته خود را تعریف می‌کرد. خاطره‌هایی که همه بارها آنها را شنیده بودند...»
 
دو کتاب خواندنی ، هر کدام در سویی، اما در یک جهت: ادبیات، و نقطه مشترک هر دو، بخش‌های نسبتاً کوتاه و جذاب و خواندنی، از نقد ادبی، تا قصه و داستان، آن هم برای آدم‌های پرحوصله، در روزگاری که حوصله‌داشتن حکم کیمیا را پیدا کرده است.

ایبنا