به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ هاروکی موراکامی نویسنده مطرح ژاپنی به تازگی دست به ترجمه اثر کلاسیک آمریکایی «قلب یک شکارچی تنهاست» زده و از این کتاب بهعنوان یکپیام مهم درباره نژادپرستی و فقر بهعنوان زمینه اعتراضات اخیر اجتماعی یاد کرده است.
موراکامی ۷۱ ساله درباره این اثر که نوشته کارسون مککولرز است و این رمان را به عنوان نخستین اثرش زمانی که تنها ۲۳ سال داشت منتشر کرد، صحبت کرده است.
مککولرز سال ۱۹۱۷ در ایالت جنوبی جورجیا متولد شد و دوست داشت پیانیست شود، اما بعدها به نوشتن روی آورد و در حالی که به حرفههای دیگر مشغول بود به توانایی خود در اینزمینه واقف شد.
داستان اینکتاب در شهری در جنوب آمریکا در اواخر دهه ۱۹۳۰ میگذرد و شخصیت اصلی کتاب پزشکی سیاهپوست است که با تبعیض نژادی و جامعهای بدون درک روبه روست. در اینرمان دختر جوانی که دنیایی مخفی را در قلب خود دارد و صاحب کافهای که علاقهمند به وی است بیان احساسات درونی خود را غیرممکن مییابند. مردی کر و لال نیز که بدون بیان کلامی به مشکلات دیگران گوش میدهد، در نهایت ناامیدی غرق میشود.
موراکامی از این داستان به عنوان داستانی غمگین یاد کرد که گرچه راهی برای خروج از وضعیت ارایه نمیکند اما در نهایت دلگرمکننده است. وی گفت: بسیار تحت تاثیر این رمان واقع شدم.
وی همچنین گفت این شهر را که به عنوان یک جهان کوچک برای خودش بود، دوست داشت.
این نویسنده ژاپنی یادآوری کرده نویسندگان جنوب آمریکا مانند ویلیام فاکنر را تحسین میکند زیرا آنها با چشمانی تیزبین جزییات را بیان میکنند و موضع انتقادی نسبت به آن دارند. وی گفت از این نویسندگان خیلی چیزها یاد گرفته که نوشتن درباره مردم، از جمله آنهاست. وی تاکید کرد که این نویسندگان از جمله اسکات فیتزجرالد نویسنده «گتسبی بزرگ» تاثیری عمیق بر وی داشتهاند.
موراکامی کتاب مککولرز را وقتی ۲۰ ساله بود خواند و این زمانی بود که در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ جنبشهای دانشجویی همه دنیا را فرا گرفته بود. با این حال او که ماهیت سیاسی رمان را هم درک کرده بود بر خلاف همسالانش از این جنبشها فاصله گرفت.
وی که عاشق کتاب بود و برای فردگرایی اهمیت زیادی قایل بود، احساس میکرد یک رابطه قلبی با شخصیتهای اصلی این کتاب که در ایجاد ارتباط با دیگران مشکل داشتند، برقرار کرده است.
نیم قرن بعد، موراکامی متوجه شد که خوانندگان ژاپنی چه نگاهی به آثار ترجمه شده دارند. در این زمینه وی میگوید: ما آن زمان معتقد بودیم اگر بیشترین تلاش خود را انجام دهیم دنیا جایی بهتر میشود. اما این اتفاق نیفتاد. شکاف بین ثروتمندان و فقرا تنها افزایش یافته و اگر حالا از جوانان بپرسیم که آیا فکر میکنید دنیا جای بهتری شده؟ فکر میکنم تقریباً هیچ کسی جوابش بله نخواهد بود.
ایننویسنده گفته شیوع ویروس کرونا و رویدادهای دیگر موجب شده تا جهان فرصتی برای ارزیابی مجدد هنجارهایش پیدا کند. در این باره او گفت: در میان چیزهای مخلتف، جنبش «زندگی سیاهان مهم است» و معترضان دموکراسیخواهی هنگکنک جنبشهایی به سمت ارزشهایی ایجاد کردند که هنوز در جامعه جای ندارند و امیدوارم هماهنگ با این فراخوانها برای تغییر گام برداریم.
موراکامی درباره جنبش «زندگی سیاهان مهم است» گفت: نژادپرستی فعلی توسط یک سیستم قابل مشاهده اعمال نمیشود، اما درونی شده است و همین آن را تاحدودی نامشهود میسازد و به ناامیدی بیشتر میانجامد. در پایان، شاید هسته اصلی جامعه امروز نسبت به اواخر ۱۹۳۰ و زمانی که مککولرز کتابش را نوشته کرده تغییر کمی کرده باشد. «قلب یک شکارچی تنهاست» یک داستان است. از امید حرفی نمیزند. بر عکس، این کتاب چنان به پایان میرسد که تنها ناامیدی است که غالب میشود، اما به همین دلیل چیزی روشن در دل خوانندگان به جا میگذارد. من میخواستم به قدرت این داستان باور داشته باشم و برای همین آن را ترجمه کردم.
وی که یکی از نامزدهای دریافت نوبل ادبیات است یادآوری کرد مدتها فکر میکرد یک رماننویس باید رمان بنویسد، اما هرچه سنش بیشتر شد باورهایش تغییر کرد.
خالق «کافکا در ساحل» در ادامه سخنانش گفته: حالا فکر میکنم بدون پیامی قوی و داستانی قوی، هیچ تاثیری وجود نخواهد داشت. آنچه ما مینویسیم بیشتر داستان است، اما این داستانها نیاز به تکمیل شدن دارند. برای همین من با فرمهای مختلف جلو رفتهام تا پیامم را منتقل کنم.
در دو سال اخیر موراکامی یک برنامه رادیویی داشته که آهنگها و ترانههای مختلف را انتخاب و پخش کرده است. به ویژه در ماههای اخیر که شیوع کرونا موجب شد مردم بیشتر در خانه بمانند وی با برنامه «موسیقی برای فردای روشنتر» سعی کرد تا شنوندگانش را تشویق کند.
وی درباره باورهایش درباره رماننویسی هم صحبت کرد و گفت شاید نظراتم مغرورانه به نظر برسد اما فکر میکنم حالا بهتر میتوانم درباره آنجه میخواهم بنویسم، بنویسم.
نویسنده «جنگل نروژی» خودش را به عنوان فردی توصیف کرد که ترجیح میدهد با تلاش مداوم و تدریجی به نتیجه برسد و گفت: ابتدا چون نمیتوانستم آنچه را که میخواهم خوب بنویسم، به سراغ عناصر و سبکهای مختلف در نوشتارم رفتم.
وی گفت: همین موجب شد تا مردم مرا نویسندهای «پاپ» یا بخشی از فرهنگ پاپ توصیف کنند. حدود رمان «۱Q۸۴» بود که فهمیدم میتوانم آنچه را میخواهم، بنویسم و این ۴۰ سال پس از آن بود که از مسیر خودم منحرف شده بودم اما شاید حالا بتوانم آرامش پیدا کنم.
موراکامی در پایان گفته ترجمه آثار دیگران نقش مهمی در رشد مهارتهای نویسندگی وی داشته و اضافه کرده است: بسیاری از موارد مهم را از ترجمه کتابهای متعددی که به انگلیسی نوشته شدهاند یاد گرفتم. هنوز هم دارم یاد میگیرم.