به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ منوچهر آشتیانی، جامعهشناس و مترجم زاده ۱۹ مهر ۱۳۰۹ در سنگلج، جامعهشناس ایرانی مارکسیست، عضو سابق حزب توده ایران و پژوهشگر فلسفه بود. وی خواهرزاده نیما یوشیج و از نوادگان میرزاحسن آشتیانی است. آشتیانی در سال ۱۹۷۱ از دوره دکتری دانشگاه هایدلبرگ فارغالتحصیل شد و از شاگردان کارل لوویت، آلفرد وبر و گادامر بوده است.
کارل مارکس و جامعهشناسی شناخت، جامعهشناسی شناخت کارل مانهایم، ماکس وبر و جامعهشناسی شناخت، جامعهشناسی شناخت (مقدمات و کلیات)، جامعهشناسی شناخت ماکس شئلر، گفتارهایی پیرامون شناخت مناسبات اجتماعی، و درآمدی به بحران جامعهشناسی جهانی از جمله آثار وی هستند.
منوچهر آشتیانی، هشتم مهرماه امسال درگذشت و پس از درگذشت وی، بسیاری از شاگردان و اساتید جامعه شناسی در خصوص آشتیانی، یادداشت های نوشتند که در گزارش پیش رو مروری بر این یادداشت ها خواهیم داشت؛ چندی پیش چهلمین روز درگذشت وی سپری شد و سه روز پیش هم تولد این جامعه شناس ایرانی بود؛ این دومناسبت بهانه ای شد تا این یادداشت ها را گردآوری کنیم و یکجا بیاوریم.
برخورد متواضعانه او برایم بسیار آموزنده بود
نعمت الله فاضلی، جامعه شناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی هم در یادداشتی نوشت: من در جایگاه یکی دانشجویان علوم اجتماعی که هم زمان استاد آشتیانی زندگی کرده ام و از جمله دانشجویان کتابخوان جدی بوده ام، هرگز نتوانستم با روح و زبان استاد آشتیانی همراه شوم. بارها تلاش کردم که نوشتههای او را بخوانم و از آن بیاموزم و لذت ببرم. اما هرگز متنهایش برایم شیرین و خواندنی نبود.
استاد آشتیانی برای من همواره از فاصلهای دور قرار داشت و از ان فاصله فقط احساس میکردم که او انسان بزرگی است. تقریباً همه کتابهایش را تهیه کرده ام و سه جلد آنها را هم خوانده ام. برای من استاد آشتیانی بیشتر با مصاحبهها و سخنرانیهایش معنادار میشد تا با نوشتههایش. وفاداری او به مارکسیسم هم برایم اهمیت داشت. گاهی هم از این وفاداریش چیزی سر درنمی آوردم. در کلاسهای درسم گاه گاه نام میبردم. هرگز دانشجویی ندیدم که او را بشناسد. در جلسهای منتقد یکی از کتابهایش بودم و برخورد متواضعانه او هم برایم بسیار آموزنده بود. نمی دانم در پنجاه سال بعد درباره استاد آشتیانی چه خواهند نوشت، اما تردید دارم که او بیش از یک برگ کوتاه از کتاب تاریخ علوم اجتماعی امروز ما را به خود اختصاص دهد. به هر حال استاد آشتیانی متفاوت زیست، متفاوت بود و متفاوت میماند.
اینکه جایگاه و پایگاه و تأثیر و نفوذ مرحوم دکتر آشتیانی در تاریخ جامعه شناسی ایران، چگونه خواهد بود و تاریخ، در باب این استاد بزرگوار، چگونه قضاوت خواهد کرد و چند برگ از دفتر پربرگ جامعه شناسی ایران را پر خواهد کرد، نیازمند گذشت روزگار و پست و بلند آن است، امروز نمیتوان در باب آینده این بزرگان، قضاوت و داوری نمود. بسیار کسان بوده اند و هستند که درزمان حیاتشان، گرد و خاکی به پا کرده اند، اما مصرف روز داشتند، و در مقابل، بزرگانی هم بوده اند که درزمان حیات، قدر ندیدند، اما آیندگان، آنان را کشف و مطرح نمودند. اتفاقاً، بسیاری از افرادی که مطرح میشوند و یا دیگران آنان را مطرح میکنند و خودشان را در هر کوی و برزن و جلسهای مطرح میکنند، محتوای دندان گیری ندارند. عدم شناخت نسل دانشجویی پس از انقلاب با چهرههایی همانند آشتیانی، ریشه در گرایشات مارکسیستی ایشان و فضای ضد حزب توده است. بنده به خاطر دارم که در نیمه دوم دهه ۶۰ و در تب و تاب، جو انقلابی و نسبتاً تند آن روزگار، در فضای دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، بسیاری از ماها، انگار ترس و هراس از امثال مرحوم دکتر آشتیانی و مرحوم دکتر آریانپور داشتیم، چون مدام زمزمه میشد: ایشان، کمونیست بوده و از دانشگاه شهید بهشتی، اخراج و خانه نشین شده است. در سن ۱۹ و ۲۰ سالگی، تصویر و تصور میکردیم که کمونیست، یعنی یک چریک تفنگ بر دوش و خطرناک که منتظر است فرصتی بیابد تا ریشه اسلام و انقلاب را از بیخ برکند.
به نظرم، بیان ایشان بهتر از قلمشان بود، ثقیل مینوشت، آثار مرحوم آشتیانی، خوش خوان و روان نیست و شدیداً رنگ و بوی فلسفه و جامعه شناسی مارکسیستی دارد. در مصاحبه تا حدی عجیبی که با خبرگزاری مهر در سال ۹۵ داشت، پیروزی انقلاب و مسیر جنگ ایران و عراق را حواله تاریخی و مسیر محتوم تاریخ ایران، تصویر و تصور کرده است. توطئه اندیشی که حزب توده در ایران، بسیار رواج داد، تفسیر ذهنی و عینی مرحوم آشتیانی را سامان داده بود، تصور میکرد: کار، کار آمریکایی هاست، از استاد جامعه شناسی دانشگاه علامه سخن میگوید که ارتباط با سازمان سیا داشته است و مشتاق بوده است، ایشان را نیز به آن سازمان وصل کند، جالب اینجاست همین استاد متصل به سیا، نقش کلیدی در تدوین برنامه علوم اجتماعی ایران هم ایفا کرده است، و یا ریختن داروی خواب آور در نوشیدنی دانشجوی مقطع دکتری که سپاهی بوده است، تصور میکنم، ریشه در نگاه توطئه اندیشی و ضدیت با آمریکا و حتی زبان انگلیسی در هر شرایط و موقعیتی دارد.
روشی کم نظیر و استادانه آشتیانی
همچنین غلامحیدر ابراهیم بای سلامی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران نیز در یادداشتی نوشته است: در دوران دانشجویی توفیق داشتم در محضر دو استادی که هر دو آشتیانی نامیده میشدند با دو رویکرد مختلف در خصوص نوع و درجات معرفت نسبت به دین و فلسفه آن آشنا شوم؛
نخست رویکرد سنتی نسبت به دین و علوم قدیم در درس حکیم الهی مرحوم استاد سید جلاالدین آشتیانی بود که نادره روزگار معاصر و به روایت هانری کربن و به شهادت آثار ایشان، ملاصدرای زمان نامیده شد. درسها و افاضات متعالی سیدجلال به ویژه در حکمت مشاء و به بهانه درس شرح منظومه ملاهادی سبزواری و اسفار اربعه ملاصدرا، تلنگری عمیق بر اندیشههای دینی و بر هم زننده اوراق دفتر مکاتب بود. شرح این هجران و تأثیر کلام آن «فیلسوف قلندر» در مجالی دیگر حکایت خواهد شد.
دوم رویکرد جدید نسبت به دین و معرفت با حضور در کلاسهای جامعه شناسی دین و جامعه شناسی معرفت شادروان استاد دکتر منوچهر آشتیانی بود که با روشی کم نظیر و استادانه به نقل نظریهها و نقد اندیشههای فردریش هگل، مارتین هایدگر، کارل مارکس، ماکس شئلر، کارل مانهایم، گادامر، اودئا و دیگر صاحب نظران فلسفه جدید و جامعه شناسی میپرداخت.
دکتر آشتیانی که خود دانش آموخته دانشگاه هایدلبرگ آلمان بود با اشتیاق و تسلط کافی مفاهیم، ابعاد، مؤلفهها اصلی و زوایای کاربردی جامعه شناسی دین و جامعه شناسی معرفت را میگشود و با نگاهی به جامعه ایرانی از تعامل و اثرات اندیشهها غربی و رسوبات سنتی در ایدئولوژیها، سیاستها، راهبردها و جبهه گیری های معاصر در ایران سخن میگفت.
منوچهر آشتیانی مسأله کنونی ایران را «فقر معرفت ناب»، سطحینگری، تلاش قدرت برای گسترش قشری اندیشی و ضعف تحلیل در معارف دینی میدانست و راه حل آن را در کنکاش مفهوم مؤمن واقعی، جستجوی مسیر رهایی از اوهام و توسل به اندیشهورزی منطقی در راستای وصول به عقلانیت جمعی معرفی میکرد. او شیفته مارتین هایدگر بود ولی از نقد اندیشه و آرای وی دریغ نمیکرد و ابایی از آن نداشت که یک چپ گرای منطقی خوانده شود و از این رو از افرادی چون احسان طبری و خلیل ملکی با همه انتقاداتی که به حزب توده داشت به نیکی یاد میکرد.
درس جامعه شناسی دین دکتر آشتیانی متفاوت و از نظر تحلیل مفاهیم و تئوریهای این حوزه پر اهمیت، جذاب، غنی و در ایران بی نظیر بود. آشتیانی با خطی خوش وبا زحمت بسیار جزوات متفاوت و ممتازی در جامعه شناسی دین فراهم کرد و در اختیار دانشجویان دورههای دکتری قرار داد که تاکنون همانند آنها را در هیچ نوشتاری نیافته ایم.
او که با اندیشههای احمد فردید، دکتر غلامحسین صدیقی و صادق هدایت از نزدیک نیز آشنا بود و تحت تأثیر افکار دایی خود شاعر سنت شکن و نواندیش نیما یوشیج قرار داشت. بعد از انقلاب در دانشگاههای علامه طباطبایی، تربیت مدرس و امام صادق (ع) فرصت تدریس یافت و آثار پرمغزی در فلسفه جدید و جامعه شناسی دین از خود به یادگار گذاشت.
ملای علوم اجتماعی ایران
سیدمحمود نجاتی حسینی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در مورد این استاد جامعه شناسی نوشته است: استاد فقید منوچهر آشتیانی، استادی که الحق و الانصاف در میان اصحاب علوم اجتماعی استادی با سواد علمی بالا در حوزه علوم اجتماعی بود، مشربی مارکسیستی داشت هم به معنای علمی آن وهم به معنای سیاسی آن. او دانش آموخته علوم اجتماعی در دانشگاه هایدلبرگ آلمان و شاگرد هانس گئورگ گادامر از ابرفیلسوفان اروپایی معاصر بود.
تفکرات، تألیفات و آرای او ثمره تحقیق و تأمل شخصی بودند و نه ترجمه حرفهای دیگران به زبان فارسی. لذا در میان اصحاب علوم اجتماعی ایران او از اصالت فکری تحقیقی برخوردار بود. تألیفات ایشان از این نظر برای دانشجویان علوم اجتماعی که خواهان آرای ناب و اصیل غیر ترجمهای هستند بسیار غنیمت فکری و تئوریکی است.
او هیچ گاه مارکسیست بودن خود را نه تنها انکار و پنهان نکرد بلکه در همه جا و همه وقت حسب مورد برای تشریح مواضع فکری علمی سیاسی که داشت مارکسیست بودنش را با افتخار تمام اعلام میکرد تا مخاطبش بداند او از چه منظر و از چه موضعی بحث و نقد میکند.
استاد فقید منوچهر آشتیانی در دو دانش مهم علوم اجتماعی صاحب نظر و ذوفن بود؛ جامعه شناسی شناخت و جامعه شناسی تاریخی و در این دو صاحب تالیفاتی درخور تأمل و توجه بود.
متأسفانه بنا به دلایلی درهای دانشگاه و کلاسهای علوم اجتماعی به روی او بسته بود و اکثریت دانشجویان علوم اجتماعی کنونی از فرصت شاگردی او محروم شدند.
خوشبختانه طی چند سال اخیر من در چند فرصت علمی فرهنگی به دست آمد به همراه تعدادی محدود از همکاران محترم علوم اجتماعی توفیق حضور در جلسات معدود بحث علمی ایشان درباره جامعه شناسی تاریخی ایران و جامعه شناسی شناخت را به دست آوردیم که حاصل آن برای من به دست آوردن چند ایده مهم جامعه شناختی بود.
استاد فقید منوچهر آشتیانی هر چند مرام مارکسیستی داشت اما در فرایند و روند سنت حسنه استاد - شاگردی الزامات و مقتضیات اخلاق اسلامی دانش ورزی را رعایت میکرد و به دقت اهل پرسش و پاسخ و انصاف علمی بود.
به عنوان شاگرد کلاس نرفته ایشان و یک معلم علوم اجتماعی، به استاد فقید منوچهر آشتیانی، در زمانه تاریخی و زمینه اجتماعی فعلی ایران که با فقدان استادان حقیقی و عالم اصیل مواجهیم، به او که مُلّای علوم اجتماعی ایران بود و استاد استادان، ادای احترام و دین میکنم. خدایش بیامرزاد او را و همگان را و ما را نیز.
آشتیانی زنده شد
حسین حجت پناه دبیر گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی انجمن جامعه شناسی ایران هم در یادداشتی آورده است: در هر علمی اساتیدی فعالیت میکنند، اما فقط تعداد اندکی از آنان اساتید ممتاز هستند. اساتید ممتاز با شاخصهایی عملی، مانند: معرفی یا تأسیس یک رشته یا نهاد و مؤسسه علمی، تلاش مؤثر در ترویج یک علم یا با شاخصهای تئوری هم چون: نظریه جدید، تألیف ماندگار متمایز میگردند. ممتاز بودن مقدمه مهم شدن است. اساتید ممتاز پس از مرگ شأن مربوط به گذشته میشوند، اما اساتید مهم مربوط به آینده هستند زیرا آنان پتانسیل ایجاد یک سنت علمی و نظری را دارند.
با مرور تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران متوجه میشویم که در این جامعه پس از مرگ افراد یادبودی برای آنان برگزار میگردد و با تعارفهای آمیخته به دروغ به نیکی از آنها یاد میشود و سپس مردگان فراموش میشوند. در این نوشته کوتاه بر آن هستم که نشان دهم فارغ از تعارفات مرسوم و معمول که پس از مرگ اساتید رخ میدهد، آشتیانی چهره مهمی در جامعه شناسی ایران است. در ابتدا دلایلی برای ممتاز بودن او اقامه میکنم ممتاز بودن او، سپس مهم بودن ایشان را نشان میدهم.
دکتر آشتیانی پس از بازگشت به ایران مباحث جامعه شناسی معرفت را طرح کردند و در سال ۱۳۵۵ کتاب جامعه شناسی معرفتی را نوشتند که اولین اثر این حوزه جامعه شناسی در ایران میباشد. تقدم فی ذاته فضیلت دارد و فضل تقدم معرفی مؤثر و تألیف کتاب در حوزه جامعه شناسی معرفت با دکتر آشتیانی است. خصوص آنکه جامعه شناسی معرفت حوزهای مهم و زیربنایی در جامعه شناسی است.
دکتر آشتیانی برای اولین بار متفکران مهمی مانند شلر و مانهایم را در ایران معرفی نمودند. کتابهای ایشان در خصوص جامعه شناسی معرفت شلر و مانهایم به معنای واقعی تألیفی است. معنی اصلی واژه تألیف یعنی بافتن. آن هم بافتن عنکبوت وقتی تار خودش را می بافد. کلمه الفت هم ازین خانواده است به معنای پیوند، چون عنکبوت رشتههای تار خودش را به هم پیوند میزند. عنکبوت تار خودش را آب دهان و شیره جانش می بافد. کتاب اصیل و حقیقی، تألیفی میباشد، زیرا محصول شیره جان مؤلف است. کتابهای دکتر آشتیانی در خصوص مانهایم و به خصوص شلر تألیفی است که بعد از مراجعه به آثار آنان بر اساس دیدگاه درونی شده مؤلف، نوشته شده است. این دو کتاب قابلیت ترجمه حتی برای کشورهای پیشرو در جامعه شناسی را دارد و میتوانند منبع بین المللی درباره شلر و مانهایم باشند، چنین آثاری در ادبیات جامعه شناسی ایران اگر نگوییم صفر است حداقل بسیار کمیاب میباشد.
جنبش چپ و حزب توده در ایام مقارن با جوانی ایشان در ایران فراگیر بود، دکتر آشتیانی هم به دلیل زمینههای اجتماعی و هم به دلیل پیشینه خانوادگی (دایی ایشان لادبن اسفندیاری از طلایه داران مارکسیسم در ایران است، خاله منوچهر آشتیانی با نام ثریا اسفندیاری به رزا لوگزامبورگ ایران معروف بود.) به جنبش چپ گروید. به نظر من دکتر آشتیانی دو چهره نظری دارد. یک آشتیانی متقدم که مارکسیسم ارتودوکس است و دیگر آشتیانی متاخر که گر چه هنوز وفادار به مارکسیسم میباشد اما آن را با گرایش مانهایمی آمیخته است. در هر صورت آشتیانی متقدم و متاخر با جامعهای مواجه است که دچار عدم درک و بدفهمی نظری است. دکتر آشتیانی سعی وافر در توضیح صحیح نظریات به خصوص نظریات مارکسیستی دارد و نکته جالب آنکه در قامت یک استاد حتی المقدور بی طرفی ارزشی خود را در بیان نظرات حفظ میکند و در کسوت یک نویسنده، مطالب کتاب را به زیور منبع و روش صحیح تاریخی آراسته است. جریان چپ ایران و منتقدان جریان چپ هر دو اطلاعات ناقصی از مارکسیسم داشتند و سهم دکتر آشتیانی در معرفی نظرات صحیح مارکسیسم به خصوص مارکس و لوکاچ در ایران بارز است.
به دلایل فوق آشتیانی در زمره جامعه شناسان ممتاز ایرانی قرار میگیرد، اما نکته بعدی اهمیت دکتر آشتیانی است. سبک ایشان پتانسیل ایجاد یک سنت علمی در جامعه شناسی و حتی علوم انسانی ایران را دارد. چنان چه آشتیانی در آلمان در رشتههای فلسفه و جامعه شناسی تحصیل کرد و شاگرد بزرگانی مانند گادامر و کارل لویت بود و محضر اساتیدی مانند آلفرد وبر را درک نمود. در آثار آشتیانی میتوان به صورت عینی ربط وثیق فلسفه و جامعه شناسی را دید. ارتباطی معرفتی و بنیانی که در سنت حاکم و غالب جامعه شناسی ایران نادیده گرفته میشود. همین دیدگاه آشتیانی باعث شده بود که وی به مفاهیم بنیادینی مانند هستی مندی، تاریخ مندی، زمان اجتماعی و…بپردازد.
هر چند آشتیانی این حسرت را میخورد که چرا خودش و نسلهای اول و دوم جامعه شناسی به موضوع ایران نپرداخته اند.، و هر چند آشتیانی معتقد بود ما فیلسوفانی مانند کانت را از منظر آلمانی درک نمیکنیم چون آلمانی نیستیم و از منظر ایرانی هم تلاشی برای شناخت آنان نداشته ایم، و از همه مهمتر هر چند آشتیانی یک دانشگاهی حاشیه نشین بود، اما نکته مهم کار وی نگاه عمقی و معرفتی به جامعه شناسی است. قطعاً دیدگاه دکتر آشتیانی قابل نقد است اما وی رویکرد معرفتی و جامعه شناسی معرفت را طرح نمود که این رویکرد حتی به بهای نقد خود آشتیانی، راه خود را قطعاً باز میکند. دکتر آشتیانی وقتی دفترچه چکیده مقالات همایش جامعه شناسی ایران در سال ۸۹ را دید، گفته ای بدین مضمون داشت که این چکیده اندیشه ایرانیان از مشروطه تا به امروز است، هنوز از بنیادها غافلیم. نگرانی آشتیانی از غفلت به بنیادها، یک نگرانی فردی نیست بل یک ضرورت تاریخی برای جامعه ما میباشد که همین ضرورت تاریخی باعث میگردد در آینده نسل جدیدی از حاشیهها ظهور کند که بر متن غلبه نمایند. نسلی که میخواهد با تعمق و تأمل به مبانی و معرفت شناسی و جامعه شناسی معرفت تفکر خود را سامان دهد. چنین است که آشتیانی در آینده اهمیت خود را بیشتر نشان خواهد داد. او تازه زنده شده است.
سهم بزرگ استاد در پرورش اندیشههای معرفت شناسی جامعه شناختی در ایران
سید یعقوب موسوی، جامعه شناس هم آورده است: زنده یاد دکتر منوچهر آشتیانی سهم بزرگی در پرورش اندیشههای معرفت شناسی جامعه شناختی در ایران دارند. زندگی پر از ماجراها و حوادث متعدد توأم با تجربه انواع فراز و نشیبهای فکری و سیاسی آشتیانی خود بخش زنده ای از حیات جامعه شناسی و برآمدهای آن در ایران معاصر است. یاد و خاطر آن مرحوم را که میراث دار نحله های مبارزاتی و روشنفکری دوران جدید ایران با همه قوتها و ضعفها گرامی و برایشان جاودانگی و آمرزش مسئلت داشته و نیز به خانواده محترم و دوستداران آن زنده باد تسلیت عرض میکنم.
استاد اخلاق بود
علی نوری پژوهشگر جامعه شناس هم طی سخنانی بیان کرده است: دکتر آشتیانی نه تنها استاد جامعه شناسی، بلکه پیش از آن استاد اخلاق بود. خاطره بسیار خوبی از ایشان در سال ۸۹ دارم که به صورت مختصر عرض میکنم. آن زمان درباره جریان روشنفکری ایران پژوهشی انجام میدادم. به ایشان تلفن کردم، بسیار خوب و صمیمی با من گفتگو کرد و قرار مصاحبهای در منزل ایشان گذاشتیم، در روز مصاحبه ایشان تمام مطالب مربوطه اعم از کتابها، مقالات و دست نوشتههایشان را با سخاوت در اختیار من قرار دادند. بسیار باحوصله و جامع به سوالات پاسخ دادند. این مواجهه به یک الگو برای من تبدیل شد و امیدوارم این قبیل افراد و رفتارشان سرمشق ما شود. برای آمرزش روح ایشان از اعماق وجودم دعا میکنم.