فرهنگ امروز/ نصرالله حدادی ـ با درگذشت روانشاد پهلوان خیرالله امیری، در روز جمعه دوم آبانماه، در سن هشتاد و هفت سالگی، پهنه تشک کشتی و اهالی گود و کباده یکی دیگر از نامداران این عرصه را از دست دادند و انشاالله عمر «ببر مازندران» پهلوان امامعلی حبیبی، مستدام باشد که یکی از مفاخر ورزش پهلوانی در کشورمان است و شاید به عدد انگشتان یکدست، از همدورههای جهان پهلوان تختی باقی نمانده باشند ـ پهلوان خیرالله امیری، حریف تمرینی جدی مرحوم تختی بود و بارها پنجه در پنجه هم در تشک کشتی انداخته بودند و بعد از درگذشت تختی، طی ۴۲ سال اخیر، او همواره در سالروز درگذشت آن رادمرد بر سرمزار او در ابنبابویه حاضر میشد و از او مروت و گذشت و مرام پهلوانیاش میگفت.
روانش شاد.
در سحرگاه روز یکشنبه، یازدهم آبانماه سال ۱۳۴۲ در میدان تیر حشمتیه تهران، دو تن را به جوخه اعدام سپردند و از آن روز، تا به امروز، نام آنها به هم آمیخته و ذکر میشود، حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی که مرحوم طیب حاجرضایی از اهالی گود و کباده بود.
آنها از نظر مرام و مسلک، شباهت چندانی با هم نداشتند، اما با یک اتهام مواجه شدند و از دیدگاه دادگاه نظامی ارتش پهلوی دوم، مجرم شناخته شدند و آن شد که در کنار یکدیگر، جان به جانآفرین تسلیم کردند.
مرحوم حسین شاهحسینی که با مرحومان حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی آشنایی و مراوده داشت، درباره شخصیت متمایز مرحوم حاج اسماعیل رضایی مینویسد: «بعد از سرکوب قیام مردم در ۱۵ خرداد ۴۲، تعداد زیادی از تظاهرکنندگان و فعالان سیاسی در تهران و شهرستانها بازداشت شدند. بازداشتشدگان تهرانی را در زندانهای شهربانی، قزل قلعه و قصر جای دادند از جمله این بازداشتشدگان، تعدادی از سران میدان بار امینالسلطان و بازار تهران بودند. حاج اسماعیل رضایی و طیب حاجرضایی نیز در زمره این افراد قرار داشتند که سرانجام توسط رژیم شاه به جرم تحریک مردم در روز ۱۵ خرداد و حمایت از آیتالله خمینی تیرباران شدند. من با هر دو این آقایان از قدیم آشنایی داشتم و در این جا شمهای از سوابق خود، با آنها را بیان میکنم.
پس از آزادی از زندان در جریان اولین بازداشت پس از کودتای ۲۸ مرداد، من در کمیته محلات تهران نهضت مقاومت ملی فعالیت خود را از سر گرفتم.
آن کمیته چند حوزه فرعی داشت که یکی از آنها در میدان شاه تهران (قیام فعلی) تشکیل میشد. اعضای آن کمیته اکثراً از بارفروشان تهران بودند. حاج اسماعیل رضایی، حاج محمد رزاقی، حاج آقارضا حداد، پدر آقای غلامعلی حداد عادل، فرزند حجتالاسلام [حاج آقا سیدمهدی] لالهزاری، پسر حاج آقا صیف استرآبادی، احمد کاشانی، حاج احمد برقی، حاج علی نوری، پسر حاج آقا عباس پنجه شاهی، همگی از بارفروشان تهران و عضو آن حوزه بودند... یکی از محلهای جمع این حوزه کبابی حاج حسن ملی بود و هر از چندی جلسات در مغازه حاج حسن تشکیل میشد، مسئول آن حوزه حاج علی رضایی بودکه دیپلم متوسطه داشت و به همین خاطر به بچه دیپلمه معروف بود. در همین حوزه بود که با حاج اسماعیل رضایی آشنا شدم. حاج اسماعیل فردی با خصلتهای برجسته بود. او لوطی و به اصطلاح قدیمیها، مشتی واقعی بود. حاج اسماعیل در میدان بارفروشها از اعتبار زیادی برخوردار بود. با این که به هیچ کس مساعده نمیداد، ولی بیشترین بار را در میدان داشت. در آن دوران تعدادی از اعضای آن حوزه با حاج حسن ملی که کاروان حج داشت به مکه مشرف شدند. پس از بازگشت از سفر حج، حاج اسماعیل رضایی در مراسم ولیمهای که به همین منظور به دوستان داد، رو به من کرد و گفت: در مکه با خدا عهد بستم که ما خوب باشیم و خدا هم با ما خوب عمل کند، تو هم ما را دعا کن.
چندی پس از آن به درخواست تختی مراسم گلریزانی در زورخانه نجات برگزار شد. در آن مراسم تختی پس از ورزش دعا کرد و از حاضران که در میان آنها تعدادی از بارفروشان سرچشمه هم حضور داشتند خواست، به تعدادی از بازاریان که به دلایل موجه ورشکست شده بودند کمک کنند. حاضران هریک به وسع خود مبالغی کمک کردند. در پایانِ کار، حاج اسماعیل رضایی گفت: من هم به میزان پولی که جمع شده است، کمک خواهم کرد. فردای آن روز حاج اسماعیل با پرسش از آقای نجات متوجه شد در مراسم گلریزان، یکصد و پنجاه هزار تومان جمعآوری شده است. با این که در دهه ۱۳۲۰، این مقدار پول، مبلغ زیادی بود، حاج اسماعیل عصر همان روز، یکصد و پنجاه هزار تومان برای آقای نجات فرستاد و به این ترتیب کل مبلغ به سیصد هزار تومان رسید. (هفتاد سال پایداری، ص ۷ ـ ۳۸۴).
شاه حسینی در ادامه اضافه میکند، با پیشنهاد و مشارکت مرحوم حجتالاسلام حاج سیدمهدی لالهزاری [با مرحوم سیدمهدی قوام اشتباه نشود] بخشی از زمینهای منطقه شترخان (انتهای خیابان شهباز سابق و هفده شهریور فعلی، در پاییندست میدان خراسان) برای سروسامان دادن زنان فرودست، خریداری شد و با ساختن خانه و در اختیار نهادن وسایل منزل، اسباب ازدواج آنها را با کارگران شاغل در میدان بار امین السلطان، فراهم آورده شد و آنها در این اماکن مأوا یافته و زندگی میکردند.
مرحوم شاهحسینی، تاکید میکند: «لازم به یادآوری که این کارگران، صبح که به میدان میرفتند تا غروب کار میکردند و به اصطلاح زیر چوب قپان بودند و از هر قپاندار، یکی دو تومان میگرفتند و تا شب هشتاد، تا صدتومان به دست میآوردند، اما اغلب آنان راه میافتادند و ... فساد ... میکردند. حاج اسماعیل و یاران وی که از کمکهای بیدریغ مرحوم طیب برخوردار بودند، باهم قرار گذاشتند، زنان اصلاح شده را به عقد ازدواج این کارگران درآورند ... در اینجا لازم است اضافه کنم، وقتی کار خواستگاری انجام میشد به آن کارگران جوان گوشزد میکردیم که اکنون کار و خانه و همسرداری، اما حواست جمع باشد که اگر بخواهی در خیابانها پرسه بزنی، یا در قهوهخانهها لم بدهی و کار را تعطیل کنی، آقا سیدمهدی از کار برکنارت میکند و خدمات را هم ضبط میکند. پشتوانه اجرایی این هشدارها البته مرحوم طیب بود که [به آنها میگفتیم] اگر فردا دنبال این کارها رفتی، دیگر با آقا طیب طرف هستی».
از دیگر کارهای مرحوم حاج اسماعیل رضایی، احداث مسجد صاحب الزمان (عج) در خیابان آزادی، و نبش خیابان بهبودی بود. علتالعلل ساختن این مسجد، آن هم در این مکان، وجود کارخانه پپسی کولا در سوی دیگر این خیابان بود که متعلق به یکی از سرشناسترین پیروان فرقه بهایی بود و همه ساله، در نیمه شعبان، از میدان انقلاب، تا جلوی این مسجد را چراغانی کرده، آذین بسته و نقل و شیرینی پخش میکردند و دوستی و رفاقت این دو در هیأت انصارالعباس شکل گرفته بود، اما از نظر رفتار اجتماعی کمتر تجانسی بین آنها وجود داشت، اما مرحوم طیب حاج رضایی.
مسگر، علی اکبر، غفوری، مجتبی؛ زندگی نامه شهید طیب حاج رضایی، مؤسسه فرهنگی و هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پالتویی، ۱۴۷ صفحه، پاییز ۱۳۹۵، تهران.
شاه حسینی درباره طیب مینویسد: من از دوران جوانی نام طیب را شنیده ولی با وی ارتباطی نداشتم. در اواسط دهه ۱۳۳۰ و شرکت در هیأت انصارالعباس بود که با وی آشنایی نزدیک پیدا کردم... یکی از شهرتهای طیب در آن دوران به واسطه دسته عزاداری بود که او روزهای تاسوعا و عاشورا به راه میانداخت. این دسته عزاداری که به دسته طیب معروف بود شامل تعدادی زیادی عزادار بود که از جنوب شهر تهران به راه میافتاد»
بعد از کودتای ۲۸ مرداد، طبق گفته شاه حسینی قرار بود و انتخابات صنف قهوهخانهدارها برگزار شود و ایادی شعبان جعفری خیال داشتند ریاست صنف را که در اختیار اسماعیل کریمآبادی، از جمله طرفداران مصدق بود را از او گرفته و خود بر آن تسلط یابند و در روز رأیگیری ایادی شعبان جعفری خیال بر هم زدن اوضاع را داشتند که با دخالت طیب، موضوع به نفع کریمآبادی تمام شد. شاه حسینی مینویسد: «... شعبان جعفری آمد سپس با عدهای از اوباش دور و برش وارد اتحادیه شد و به کسی اعتنا نکرد و فقط جواب سلام یک عده را داد و روی صندلی نشست. دیگر مسلم بود که کریمآبادی قافیه را باخته است. هنوز شاید صندلی شعبان و یارانش گرم نشده بود که گفتند طیب دارد میآید. با ده پانزده نفر از نوچههایش وارد مجلس شد و رفت نشست و سپس با غیظ به یکی از رفقایش گفت: رضا، بدو اون چارپایه را از ابرام آقا بگیر بیار ببینم.
رضا چارپایه را آورد و طیب بالای آن رفت و با چند فحش رکیک به شعبان و دار و دسته او گفت: این فلان فلان شده آمدهاند این جا که چی؟ ما همه کارمان دست مشتیهاست. دست لوطیهاست، دست آنهایی است که بابا و ننهشان را میشناسیم. دست آنهایی که ... نیستند. اختیار صنف قهوهچی را که یک عمر ماها در دست داشتهایم. حالا بدهیم دست... اگر ۲۸ مرداد است، ما بودیم، اگر فحش به مصدق است ما دادیم. همه این کارهای را میکردیم، حرفی هم نداریم، ولی دیگه اتحادیه صنفمان را نمیدهیم دست اونا... این جا مال مشتیها و لوطیهاست، نه هر بیسرو پا و... بعد رو به دار و دسته شعبان کرده و گفت: ... مگر مشهدی اسماعیل مرده است؟ بعد از جای خود بلند شد رفت و برابر حاج علی آقا پیرمرد ۷۰ ساله محاسن سفید [ایستاد] و گفت: حاجی نوکرتیم، اینها بیجا کردند آمدند، اینجا حاجی چرا راهشان دادی، مگه ما مرده بودیم، حاجی هر موقع خواستی این کوچیکت اینجاست، بگو بیاد اینجا تا تکلیف اینارو معلوم کنه. بعد از این سخنان، شعبان و نوچههایش دیدند هوا پس است و تکتک بلند شدند و رفتند. بعد هم طیب نشست و گفت: حالا بیایید رأی بدهیم و خلاصه همه کسانی که آمده بودند به ابراهیم کریمآبادی رأی دادند. پس از رأیگیری بلند شد و گفت: اختیار خودمان، اختیار زنمان، اختیار بچههامان، دست شماست. تو این مملکت هر کاری میکنند، بکنند، این را که میتوانیم دست کسی نمیدهیم. این ماجرا که در اواخر کابینه زاهدی رخ داد، به خوبی نشان میدهد که لوطیگری و مشتیگری از اول در ذات مرحوم طیب بود»
آزادمرد، شهید طیب حاج رضایی، به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ سوم، ۳۱۲ صفحه وزیری، تابستان ۱۳۹۳، تهران.
نام طیب با کودتای ۲۸ مرداد کاملاً گره خورده و نقش اساسی او در برپایی تظاهرات خیابانی علیه مصدق، تا حد سرنگونی این دولت ملی و مردمی، انکارناپذیر است. امریکاییها که بعد از کشتهشدن ماژور رابرت ایمبری، در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۰۳، قافیه را در ماجرای نفت به انگلیسیها باخته بودند و کمپانی نفت آمریکایی سینکلر، بساطش را از ایران جمع کرد و خارج شد، با وقوع جنگ جهانی دوم، همراه با روسها و انگلیسیها، ایران را اشغال کردند و از آنجا که پس از خاتمه جنگ و تسلیم دوّل محور ـ آلمان، ایتالیا و ژاپن ـ اروپا تبدیل به یک ویرانه کامل شده بود، و امریکا کمترین آسیب را در این جنگ دیده بود، طی سه کنفرانس یالتا، پُتسدام و تهران، دنیا بین دو ابرقدرت آن روز، یعنی اتحاد جماهیر شوروی و امریکا تقسیم و ایران سهم امریکاییها شد و از آن پس، دخالت این کشور، در تمامی شئون زندگی مردم ایران و دگرگونی اساسی، به سمت مصرفی کردن و وابسته نمودن ایران و ایرانی آغاز شد و نخستین گام رسمی آن، راهاندازی «اصل چهار ترومن» بود که با دخالت در تولید سنتی دام و طیور، زمینههای دگرگونی اساسی در آن را فراهم آوردند و سپس به سراغ محصولات کشاورزی رفتند و پس از سه دهه، ایران به یکی از بزرگترین واردکنندگان مواد غذایی، تبدیل شد و با وقوع کودتا، آمریکاییها در ایران ید بیضا پیدا کردند و دست به هر کاری میزدند.
جعفر بگلو، محمد؛ لوطی انقلابی، زندگی و زمانه شهید طیب حاج رضایی، انتشارات سوره مهر، ۲۳۲ صفحه رقعی، ۱۳۹۹، تهران.
طیب پس از کودتا ۲۸ مرداد یکهتاز میدانِ بار امین السلطان بود و با در اختیارگرفتن انحصاری واردات موز و سیب از لبنان، اسباب درگیری در این میدان فراهم آمد و آذینبستن خیابان مولوی، در آبان ماه سال ۱۳۳۹، به مناسبت تولد رضا پهلوی، در بنگاه خیریه حمایت از مادران و نوزادان (زایشگاه فرح سابق و مرکز درمانی شهید اکبرآبادی فعلی) زبانزد خاص و عام است و سرانجام دگرگونی او در ماجرای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲.
در پاییز و تابستان سال ۱۳۹۸، مسعود دهنمکی، دو جلد کتاب، محتوی اسناد فراوان، را در مورد زندگی مرحوم طیب حاج رضایی را که جامع تمام کتابهایی است که درباره او به چاپ رسیده، به حلیه طبع آراست و تقدیم دوستداران تاریخ کرد، تا بیش از پیش بتوانند به زوایای کمتر گفته شده پیرامون زندگی و زمانه طیب حاج رضایی، دست یابند:
ده نمکی، مسعود؛ طیبخان، زندگی و زمانه طیب حاج رضایی، جلد اول تابستان ۱۳۹۸، نهصد و هفتاد و سه صفحه وزیری، و جلد دوم، پاییز ۱۳۹۸، نهصد و شش صفحه وزیری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران.
مطالعه این کتابها را به دوستداران تاریخ پیشنهاد میکنم. با بررسی و خواندن اسناد این کتابها و روایتی که دهها تن، طی خاطرات خود، در برابر خواننده مینهند، میتوان به این مهم دست یافت که کودتای ۲۸ مرداد، چه تأثیر شگرفی را در بسط و نفوذ آمریکاییها در ایران داشت و واکنش جامعه روشنفکری در ابتدا و توده مردم در نهایت، در برابر این توسعهطلبی و زیادهخواهیهای آمریکایی چه بود و چه هست.
امریکا بعد از اشغال ایران، برخلاف روسها که ایران را تخلیه نکردند و یک حکومت دست نشانده در آذربایجان به پا کردند، ظاهراً به تمامیت ارضی و استقلال ایران احترام گذاشت و نیروهایش را از ایران خارج کرد، اما تسلط بیچون و چرای آنان، بر تمامی امور در ایران، انکارناپذیر است و آنان با کودتای ۲۸ مرداد، شیوههای دیگر دستاندازی به دیگر کشورها، از جمله شیلی، و سرنگونی حکومت آلنده را بهمنصه ظهور رساندند و امروز، رییس جمهوری یاوهگوی این سرزمین، صراحتاً از کشته شدن میلیونها انسان، برای دستیابی به منابع نفتی کشورهای خاورمیانه سخن میگوید و تنها اظهار میدارد، ما به گفتن متأسفم بسنده خواهیم کرد. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۲ و قیام ۱۵ خرداد، و در ادامه ۲۲ بهمن ۵۷ و پیروزی مردم ایران، واکنشی در برابر این زیادهخواهیها و دخالتها بود و هست و ۲۸ مرداد، نقطه عطف تاریخ معاصر ایران است.
ایبنا