فرهنگ امروز/ سینا قنبرپور
از ماجرای قتل در میدان کاج سعادتآباد در 6آبان 1389 تا ماجرای مرگ یک شهروند در شهرک حجت مشهد در 27مهر1399 یک دهه سپری شده است. از آن روزهایی که مردم برای تماشای اعدام جوانی به نام «کوشا» که در پل مدیریت دختر مورد علاقه خودش «مهسا» را به قتل رساند با فلاسک چای در این محل حاضر شدند تا دست به دست کردن فیلم ماجرایی که به «دختر آبادان» شهره شد قریب یک دهه سپری شده است. آیا میتوان رفتار کسانی که آن زمان در میدان کاج ایستادند و فقط از جان کندن یک جوان مجروح فیلم گرفتند را با رفتار حاضران در شهرک حجت مشهد که به آزاردیدن یک فرد دستبسته میخندیدند مقایسه کرد؟ سیدحسین سراجزاده، جامعهشناس و دانشیار گروه آموزشی جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی که بر جامعهشناسی انحرافات اجتماعی و بررسی مسائل اجتماعی ایران کار کرده است این مقایسه را کار دقیقی نمیداند و میگوید: «باید هر کدام از این رویدادهایی که فیلم آن در فضای مجازی منتشر شده را در موقعیت خودش نگاه کنیم و بین آنها تفکیک قائل شویم. موافق نیستم برخی از رویدادهایی از این دست و افرادی که در صحنه وقوع آن حاضر هستند را تعمیم بدهیم و صحبت از مردم و جامعه کنیم.» این روزها سرعت وقوع حوادث و دست به دست شدن تصاویر آن شدت یافته و تا میخواهی در یک حادثه یا رویداد تامل کنی ماجرایی عجیبتر یا داغتر روی داده است. ازسوی دیگر شیوع کرونا سبب شده تا همهچیز تحتتاثیر این پاندمی به تعویق بیفتد یا اهمیت حیاتی خود را از دست بدهد. با این حال پرسش محوری که سبب شد تا درباره آنچه در مشهد و آبادان روی داد با مولف کتاب «نگرشها و رفتار دانشجویان» گفتوگو و مطرح کنیم این است که آیا ممکن است رفتار مردم و بیتفاوتی آنها در ماجرای میدان کاج و «خندیدن» آنها در ماجرای شهرک حجت حکایت از یک تغییر عمیق رفتار اجتماعی داشته باشد؟ سراجزاده میگوید: ما باید تغییر بینش و فرهنگی که برخاسته از نظام حقوقی تنبیهی است را تبدیل به یک مطالبه جدی از حکومت کنیم تا بخشهایی از حکومت که به نمایندگی از مردم در شرایط خاص باید اعمال زورکنند (یعنی پلیس) خود را مقید به حدود قانونی بدانند و این در جامعه هم سرایت کند.
شاید از ماجرایی که در شهرک حجت مشهد برای متهمی که توسط مامور پلیس دستگیر شده بود سه هفتهای گذشته باشد اما در همین مدت ما شاهد وقوع حوادثی هستیم که مردم با آنچه به شکلی تلخ پیرامونشان رخ داده بیتفاوت رفتار کردهاند. ایستادهاند به تماشا و نهایتا فیلم گرفتهاند. در ماجرای مشهد به وضوح میتوانیم صدای خنده تماشاچیان را از آزار دیدن متهمی که دستهایش بسته است بشنویم. این وضع علاوه بر یادآوری ماجرای میدان کاج سعادتآباد در آبان 1389، این پرسش را پررنگ میکند که آیا مردم ما از آن زمان که در برابر ابراز خشونت بیتفاوت بودند به جایی رسیدهاند که از ابراز خشونت بخندند؟ چه اتفاقی برای مردم ما افتاده است؟
به نظرم نخست باید هر کدام از این رویدادهایی که فیلم آن در فضای مجازی منتشر شده را در موقعیت خودش نگاه کنیم و بین آنها تفکیک قائل شویم و ببینیم که در آن موقعیت چه رفتارهایی مورد انتظار و قابل قبول بوده یا از نظر اجتماعی و اخلاقی میتوانست واکنش مفید و درستی باشد. بعد از این تفکیک به این نکته بپردازیم که کدام یک از آن بازیگران حاضر در آن صحنه یا آن رویداد کار درستی انجام ندادند. براساس موقعیت و منطق آن واقعه میتوانیم به بررسی رفتار حاضران در صحنه بپردازیم و کاستیهای رفتارشان را مشخص کنیم. ضمن آنکه من شخصا موافق نیستم برخی از رویدادهایی از این دست و افرادی که در صحنه وقوع آن حاضر هستند را تعمیم بدهیم و صحبت از مردم و جامعه کنیم. حتی اگر حرکتی از حاضران در آن رویداد رخ دهد که دردآور باشد، چطورمیتوانیم نتیجه بگیریم که همه مردم چنین هستند؟ باتوجه به این دو شرط یا این دو فرض باید به تحلیل آنچه منتشر شده است، بپردازیم.
اگر اساسا ماجرایی که در شهرک حجت مشهد روی داده را مستقل درنظر بگیریم و آن را یادآور ماجرای میدان کاج سعادتآباد تهران نکنیم و همین دو فرض شما را هم لحاظ کنیم درباره آنچه از رفتار مردم در شهرک حجت مشهد شاهدیم و بهویژه خنده تماشاگران بگوییم؟
درباره آن رویداد که البته بهطور کلی غیرقابل قبول است هم براساس آنچه منتشر شده میتوانیم نظر بدهیم؛ آنچه از زاویههایی این رویداد را به نمایش گذاشته است. بنابراین تحلیل من هم متوجه ویدیوهایی است که از آن دیدهام و محدود به همان زاویه نگاهی که آن تصاویر را ثبت کرده است. برهمین مبنا آنچه به تصویر کشیده شده را باید دو قسمت کرد؛ بخشی که متوجه رفتار مردم حاضر در آن صحنه است. کسانی که با فردی مواجه بودند که او شرارتی کرده یا مرتکب تخریب، اوباشیگری و فحاشی شده است. همان مردمی که تلاش کرده بودند او را مهار کنند یا دستگیر و احتمالا همانها یا اعضایی از خانواده او به پلیس خبر داده بودند تا برای توقیف این فرد حاضر شود. بخش دیگر متوجه نیروی انتظامی و مامور اوست. آن بخشی که به نیروی انتظامی مربوط میشود گواه یک چیز بهطور بارز و مشخص است. در این بخش به نظر میرسد افرادی از نیروی انتظامی هستند که به اندازه کافی آموزش درست و کافی برای رفتار حرفهای در انجام وظیفه شغلیشان ندیدهاند و از زور به شکل غیرمتعارف و نامتناسب استفاده میکنند. این رویداد در کنار وقایعی که در چرخاندن افرادی با عناوین خاص در انظار مردم برای مجازات آنها شاهد بودهایم، نشان از آن دارد که نیروی انتظامی برخوردش با مجرمان، حرفهای و برآمده از اخلاق حرفهای لازم در این عرصه نیست. از آنجا که این نمونه محدود به یک مورد نیست و رویدادهای مشابهی از این نیرو شاهد بودهایم بنابراین میتوانیم از یک فرهنگ سازمانی اسم ببریم که در این فرهنگ، متهمان و مجرمان حقی ندارند و از حقوق انسانی برخوردار نیستند. به همین دلیل شاهد بروز رفتاری با این دسته از افراد هستیم که به شکلی نامتعارف بروز پیدا کرده است و این وضعیت گواه آن است که نیرویی که از طرف مردم و جامعه ماموریت دارد در مواقعی که لازم است اعمال خشونت کند آموزش مناسب با دیدگاه انسانی و اخلاقی و قانونی ندیده است که با چه کیفیتی اعمال زور کند و بیش از حدی که لازم است از زور استفاده میکند تا آنجا که نتیجه آن از دست رفتن جان انسانها میشود. اینجا جامعه باید واکنش نشان داده و برای آموزش حرفهای پلیس در انجام وظایفش مطالبه جدی مطرح کند. انتظار ازنیروهای حرفهای پلیس که ماموریت دارند از زور در مواقعی استفاده کنند این است که در چارچوب اخلاق و قانون این زور را اعمال کنند و در این کار یکی از مهمترین معیارها به رسمیت شناختن حق انسانی و قانونی افراد، متهمان و مجرمان است. اما آن چیزی که به مردم مربوط میشود؛ مردمی که در آن صحنهها نظارهگر بودند خود دارای فرهنگی هستند که از آن صحبت کردیم و گفتم فرهنگ سازمانی نیروی انتظامی شده است. در واقع بخشی از مردم که آنها را در فیلم مربوط به شهرک حجت مشهد میبینیم نیز همین فرهنگ را دارند. به این معنا که فرد خاطی یا مجرم را صاحب حقی نمیدانند و اعمال زور به هر میزانی بر او را مجاز میشمارند. شاید به همین دلیل باشد که از رنج بردن شخصی که کار خطایی انجام داده و نفرتی از او پیدا کردهاند لذت میبرند و از برخورد آزاردهنده و خشن آن فرد پلیس با مجرم با خنده استقبال میکنند. تاکید میکنم بخشهایی از مردم هستند که چنین هستند و البته مشکل جامعه ما هم همین هست. ما باید تغییر چنین بینش و فرهنگی راتبدیل به یک مطالبه جدی از حکومت کنیم تا بخشهایی از حکومت که به نمایندگی از مردم در شرایط خاص باید اعمال زورکنند (یعنی پلیس) خود را مقید به حدود قانونی بدانند واین در جامعه هم سرایت کند. حتی براساس آموزههای دینی هم فرد خاطی، متهم یا مجرم حقوقی دارد. از نظر موازین قانونی هم انسانها صاحب حقوقی هستند. اخلاق و انسانیت هم اجازه نمیدهد هر برخوردی با آنها داشته باشیم. بنابراین باید این دیدگاه را مطرح کنیم و از پلیس و از حاکمیت انتظار داشته باشیم تا این تغییر را رقم بزنند. طبیعتا تا چنین تغییری رخ ندهد شاهد خواهیم بود که مردم هم بایستند و تماشاچی برخوردهای خشن نامتعارف با مجرمان باشند و این موضوع چرخه خشونت را در جامعه تشدید وآن را عادی میکند.
ما از اواخر دهه قبل رفتاری را از مردم در مراسم اعدام شاهد بودیم. برای نمونه در سال 1390 در روزنامه اعتماد هم گزارشهایی از این رفتارها تهیه کردیم. اینکه مردم برای دیدن لحظه جان دادن یک فرد ولو مجرم پیش از سپیدهدم با در دست داشتن فلاسک چای و بستهای تخمه در محل حاضر شده بودند. حالا همان مردم میایستند و لحظه کتک خوردن یا آزاردیدن دیگری را تماشا میکنند و فیلم میگیرند ولی اقدامی برای نجات او نمیکنند.
این برمیگردد به همان فرهنگی که اشاره کردم. در جامعهشناسی بحثی است که درباره نظامهای حقوقی و تفکیک بین حقوق تنبیهی و حقوق ترمیمی که با بحثهای دورکیم شروع شده و بحث پذیرفته شدهای هم هست. در نظام حقوقی تنبیهی اساسا قانون برای این است که وجدان جمعی آزرده شده جامعه را تشفی داده و آرام کند. در این چارچوب مجازات مجرم بخشی از انتقامگیری جامعه است زیرا فکر میکند کسی که قانونشکنی کرده و هنجارهای مهم جامعه را نقض کرده، جامعه را آزرده و باید به شدیدترین وجه مجازات شود تا افراد دیگرجامعه با انتقامگیری آرام گیرند. این فرهنگ حقوقی جوامع سنتی است. اما در دوره جدید براساس اصل احترام به انسانها نظام حقوق ترمیمی و جبرانکننده تعریف شده است. در این سیستم مجازات برای انتقامجویی نیست، به همین دلیل اگر میبینید برخی مردم برای تماشای گرداندن یک فرد جمع میشوند و این موضوع برای آنها خیلی عادی است و از آن احساس رضایت هم میکنند، این وضع ناشی از همان فرهنگ برخاسته از نظام حقوق تنبیهی است و گاه تصورمی شود که این کار جنبه بازدارنده هم دارد، درحالی که چنین نیست و چرخه خشونت را تداوم میدهد. اما همین رویکردی که شاهدش هستیم با معیارهای دینی و اخلاقی و انسانی هم سازگار نیست و نظام حقوقی ما باید به سمت رویکرد حقوق ترمیمی برود و مجازات مجرم در حد لازم و با رعایت شؤون انسانی باشد. اگر این مقوله را از منظر دینی هم نگاه کنیم میبینیم توصیههای پیامبر و ائمه جلوگیری از انتقامجوییهای فردی یا جمعی بوده که سنت قبیلهای عربستان در دوره جاهلیت بوده است. این انتقامگیریهای بیحد و مرز با روح اخلاق و دین هم سازگار نیست وبهشدت منع شده است. آنچه ما شاهدش هستیم بقایای فرهنگ و سنتی است که از دیرباز در جوامع سنتی وجود داشته است. جامعه ما باید کوشش کند از آن رویکرد فاصله بگیرد و این دیدگاه در نهادهای مسوول تقویت شود که با یک نگاه مبتنی بر انتقامگیری به موضوع تنبه و مجازات مجرمان ورود پیدا نکنند.
تاثیر انتشار این فیلمها بر جامعه چیست؟ زمانی ما شبکههای اجتماعی را نداشتیم و تا این حد به سرعت شاهد مطلع شدن مردم نبودیم.
امکانی که شبکههای اجتماعی و فضای مجازی ایجاد کرده است سبب شده تا دیگر رویدادهایی که در یک دایره بسته اتفاق میافتد از چشم عموم مخفی نمانند و با انتشار آنها جامعه نسبت به آن رویدادها حساسیت نشان دهد. فیلمهایی که به آن اشاره کردید مطالباتی را در میان مردم به وجود آورده که امروز خواهان آن هستند در حالی که پیشتر وقتی چنین رویدادهایی رخ میداد از این نقدها و مطالبهها خبری نبود. در عین حال بسته به زمان و نوع انتشار این فیلمها و همینطور کامنتها و تحلیلهایی که در کنار انتشار این فیلمها گذاشته میشود میتوان به تاثیر مثبت آن بیش از تاثیر منفی آن امیدوار بود. اما اگر انتشار این قبیل فیلمها با همان منطقی صورت گیرد که مردم با دیدن آزرده شدن فرد احساس شعف و خوشحالی کنند این نوع انتشار میتواند به عادی شدن خشونت در جامعه بینجامد.
روزنامه اعتماد