فرهنگ امروز/ خداداد خادم: حجتالاسلام داوود فیرحی را میتوان یکی از کنشگران مرزی به ویژه در حوزه اندیشه سیاسی دانست. مجموعه فعالیتهای علمی او طی سالیان دراز و آثاری که نگاشت، نشان از نگاه او به تبیین دانشی کاربردی برای حل مسائل جامعه دارد. استاد فیرحی در سخنان خود دانش تزئینی را نقد کرد و تلاش کرد از رهرو تمرکز بر فقه پویا دریچه جدیدی را به روی تمدن سازی از این منظر بازگشاید. درباره فعالیتهای علمی او در این حوزه و نیز نقادیهایش به جریان روشنفکری دینی در ایران گفتوگویی با حسن محدثی عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز داشتهایم که در ادامه میخوانید:
استاد فیرحی پروژههای فکری متعددی را در علوم سیاسی و تاریخ معاصر انجام داد، به ویژه پژوهشی که روی کتاب «تنبیهالامه و تنزیهالمله» علامه نائینی انجام داد کاملا منحصر به فرد و متمایز بود. طبیعتا ایشان کنشگری بود که در حوزه سیاسی و دانشگاهی بازی می کرد. اساسا دکتر فیرحی چگونه توانست تلفیقی بین فقه و علوم سیاسی انجام دهد؟ چراکه ایشان به دنبال این بود که فقه را با علوم سیاسی درآمیزد و به نوعی فقه را روزآمد کند. این تلاش او چگونه صورت پذیرفت؟
از شما تشکر میکنم که چنین فرصتی را به من دادید، خیلی خیلی متاسفم که من امروز در فقدان یکی از دانشگاهیان و متفکران برجسته و خلاقمان باید صحبت کنم، هرچند معلوم نیست که با این روندی که داریم به پیش میرویم به چه سمتی خواهیم رفت و بر سر ما چه خواهد آمد اما این بسیار جای تاسف دارد که ایشان را در میان خودمان نداریم.
نخست از لحاظ شخصیتی باید اشاره کنم که استاد فیرحی بسیار انسان متین، فروتن، مودب و مهربانی بودند. برخلاف بسیاری از متفکران به هیچ وجه آن غرور و تکبر در ایشان نبود. به ویژه من در دو یا سه گفتوگوی انتقادی که با ایشان داشتم او را بسیار حلیم دیدم. استاد فیرحی توجه میکردند و تحمل بسیار بالایی داشتند و گفتوگویی انتقادی میکردند و در این زمینهها کم نظیر بود. ایشان بدون اینکه برانگیخته شوند نقدها را میشنیدند و وارد گفتوگو می شدند و این ویژگیها در هرکسی موجود نیست چراکه بسیاری هستند که با این نقدها به هم میریزند و بسیار انتظار دارند که تمجید شوند اما ایشان واقعا از نظر خلق و خوی شخصی با بسیاری از متفکران متفاوت بودند. فروتنی، مهربانی و مودب بودن خصوصیات کم نظیر فیرحی بودند. ایشان در واقع تربیت دانشگاهی داشتند و به عنوان یک انسان اهل اندیشه واقعا زیست دانشگاهی میکردند. محقق بودند و از گفتوگو بحث لذت میبردند و به واقع زندگی محققانهای داشتند؛ یعنی واقعا زندگیشان را وقف مطالعه، تحقیق و پژوهش کرده بودند. این خصوصیات متاسفانه امروز به ندرت در میان دانشگاهیان و حوزویان ما پیدا میشود، به همین دلیل فقدان چنین شخصیتی بسیار اندوهناک است چراکه چنین شخصیتهایی به ندرت و آسانی پرورش پیدا نمیکنند و از این بابت بسیار متاسفم.
دکتر فیرحی یک تعلق عمیقی به دین داشت و نگاهشان این بود که نمیتوانیم از فرهنگ دینی دست بکشیم و آن را رها کنیم، حیات اجتماعیمان و فرهنگمان وابسته و پیوسته به این فرهنگ دینی است و از سوی دیگر پیوندی هم با خاستگاه پرورشی و تربیتی داشت که حوزوی بود و از سوی دیگر دانش جدید را به خوبی آشنا شده بود و مباحث جدید را خوانده بود و درگیری داشت. درواقع فیرحی به معنای دقیق کلمه معاصر و امروزین بود؛ او به تحولات دنیای جدید چه تحولات معرفتی و چه تحولاتی اجتماعی- سیاسی کم و بیش آشنایی داشت و اینها سبب میشد که بخواهد با آن دو قلمرو یعنی قلمرویی که در جهان سنت میراث برده بود و قلمرو و میراثی که از جهان جدید و فهمی که از جهان جدید داشت پیوند ایجاد کند.
نقطه مهمی که ایشان بر آن تاکید داشت هرچند که من با ایشان زاویه دارم این بود که ایشان تلقیاش این بود که فقه مهمترین دانش عملی در جهان اسلام بوده و هست. این تاکیدی که آقای فیرحی در آثارش داشت روی فقه بود و من درباره یکی از کتابهایشان یک گفتگوی انتقادی با هم در روزنامه شرق داشتیم که منتشر شد.
کتاب «فقه و حکمرانی حزبی»؟
بله، تاکیدی که ایشان داشت این بود که فقه مهمترین دانش عملی در جهان اسلام بوده و هست. من با قسمت نخست سخن ایشان موافق بودم که فقه بله مهمترین عمل و حتی از نظر من مهمترین دانش چه عملی و چه نظری و مهمترین حوزه معرفت دینی در تاریخ اسلام بوده است. اما قسمت دوم که میگفتند اکنون هم هست آنجا من با ایشان اختلاف نظر جدی داشتم، بحثم این بود که خیر، فقه به لحاظ اجتماعی رو به زوال است نه به این معنی که میمیرد و از بین میرود، بلکه روبه زوال است به این معنی که فقه به عنوان مهمترین دانش در جهان اسلام و حتی مهمترین دانش اسلامی از لحاظ اجتماعی دارد روز به روز اثری گذاریاش کمتر میشود و به لحاظ اجتماعی(تاکید میکنم به لحاظ معرفتی نه) بی اعتبارتر میشود. دانشی به لحاظ اجتماعی معتبر است که در جهان اجتماعی کارآمد باشد و مورد استفاده قرار بگیرد. فقه در قرون متمادی در جهان اسلام اینگونه بوده، اما در چند دهه اخیر فقه دارد کارکرد اجتماعی خودش را از دست میدهد.
به چه معنی؟
به این معنی که میزان کسانی که قائل بودند که باید مرجع تقلید داشته باشند و از فقیه پیروی کنند و براساس رساله عملیه زندگی کنند در حال کاهش است. برخلاف گذشته که فقیه مهمترین نیروی فرهنگ جامعه اسلامی من الجمله ایران بوده و در طول قرنهای متمادی فقیه مهمترین نخبه فرهنگی، موثرترین نخبه فرهنگی و قدرتمندترین و نیرومندترین نخبه فرهنگی در جهان اسلام بوده، در دهههای اخیر در ایران معاصر از میزان باورمندی به فقه و اهمیت آن و پیروی از دستورات آن کاسته شده است. این چیزی بود که ما در آن گفتوگو با هم بحث داشتیم و ایشان به درستی میگفت که دادههای این سخن کجاست و شما برچه اساسی اینها را بیان میکنید؟ به همن خاطر من درگیر این موضوع شدم که مطالعاتی بکنم و به سراغ مردمان مسلمان برویم تا ببینیم که آنها چند درصدشان قائل به این هستند که باید مرجع تقلید داشته باشند و از آن پیروی کنند و چند درصد از آنهایی که این باور را دارند عملا در زندگی خودشان براساس رساله عمل میکنند. ایشان خیل جدی معتقد بود که فقه مهمترین دانش عملی در جهان اسلام است و تلاشش این بود که با قرائت تازهتری از فقه، فقه را با دموکراسی همخوان کند. آن پروژهای که در دل کتاب مهم علامه نائینی یعنی «تنبیهالامه و تنزیهالمله» مستتر بود ایشان بسیار جدی آن را دنبال میکرد که بتواند از فقه شیعی چیزی هم ساز و سازگار با دموکراسی استخراج کند و مشکل به اعتباری دین سیاسی را حل کند. درواقع نوعی نگاه دینی وجود داشته باشد که دموکراسی و ارزشهای مرتبط با آن را بپذیرد.
گویی در همین نقطه هم اندیشه ایشان با روشنفکری دینی در تعارض قرار میگیرد. مهندس بازرگان معتقد بود آیاتی که درباره فقه وجود دارد دو درصد از آیات قرآن را تشکیل میدهند اما این دو درصد آنقدر رشد حجمی داشته که نود و هشت درصد دیگر را بلعیدهاند، در همین جا اندیشه دکتر فیرحی با روشنفکری دینی در تعارض قرار میگیرد؟
ایشان این اواخر نقدهایی به روشنفکری دینی داشت. روشنفکران دینی اعم از بازرگان، شریعتی، سروش، شبستری و ... این بود که فقه به عنوان جزئی از اسلام برابر با خودش شده است و آنقدر برجسته و مهم شده که اسلام را، جامعه، مردم و حتی بیگانگان با فقهاش میشناسند و فقه فربه شده است. این یکی از نقدهای مهم روشنفکران دینی به فقه و کسانی است که تعریف سنتی از دین داشتند. علاوه بر این معتقد بودند که فقه اسلامی به طور کلی و فقه شیعی به شدت دچار تاخر اجتماعی و فرهنگی است. فقه ما با جهان جدید کمترین پیوند را دارد و مبتنی بر جهانشناسی کهن، انسان شناسی کهن، نگرش اجتماعی کهن است و اساسا متناسب با شرایط زمانه تحول پیدا نکرده است. من کاری با یکی از دانشجویانم تحت عنوان «فقه و زندگی تکرار ناپذیر زنان» آماده کردیم و در آن گفتیم که چگونه فقه اسلامی و شیعی بر زندگی تکرار ناپذیر زنان تاثیر گذاشته است. این عبارت البته گرفته شده از سخنان دکتر فیرحی است. ایشان در یکی از سخنان خود بیان کردند که زندگی در این عالم تکرار ناپذیر است و ما یک بار در این عالم فرصت زیست داریم و به درستی روی آن تاکید داشتند. ایشان میگفتند وقتی زندگی تکرار ناپذیر است بنابراین بسیار مهم است و اساسا نمیتواند بدون قاعده و راهنمای مطلوب رها شود و حیف و میل شود و بنابراین نیازمند دانشی هستیم که ما را راهنمایی کند و ما زندگیمان را بر اساس آن دانش مطلوب برنامهریزی کنیم. بر اساس نظر استاد فیرحی این دانش فقه است. بنابراین ما عنوان کتاب را از این گفته ایشان گرفتیم. البته ما رویکرد سلبی نسبت به این قضیه داشتیم اما استاد فیرحی نگاه ایجابی نسبت به این دانش داشتهاند.
استاد فیرحی و کدیور و ... هنوز گمان دارند که فقه قابل بازسازی است و نمیتوان آن را نادیده گرفت و از طریق تجدید نظر میتوان این دانش را به روز کرد و از آن بهره گرفت و نباید از آن محروم ماند. این موضوعی است که محل مناقشه این دو متفکر با روشنفکران دینی بوده و ادامه هم دارد.
اگر در پایان درباره فعالیتهای دکتر فیرحی نکتهای دارید بفرمایید.
نکتهای که روی آن صرف نظر از اختلاف دیدگاهها در جهان اندیشه تاکید دارم و ما را غمگین میکند و دلمان را میسوزاند، این است که امثال استاد فیرحی به سادگی پرورده نمیشوند، کسی که عشقش تحقیق و مطالعه و حل مسائل اندیشهای، سیاسی و فرهنگی جامعه اسلامی است و کسی که زندگی خودش را وقف این موضوع کرده به ندرت میتوان یافت. در میان عالمان حوزوی و دانشگاهی با اطمینان میگویم به ندرت کسی با این خلق و خو میتوان یافت. به همین دلیل بسیار متاسف هستم به دلیل از دست دادن ایشان و آرزو میکنم سایر بزرگان مانند استاد فیرحی با وجود همه اختلاف دیدگاهها بمانند و به پویش فکری و اندیشهای در جامعه کمک کنند. استاد فیرحی در نقطه اوج خلاقیت و شکوفایی فکریاش رفت و این مایه تاسف است. من همین احساس را درباره محمد امین قانعی راد داشتم و ایشان هم هر جا سخن میگفت من به عنوان همکار افتخار میکردم و میدانستم او هر جا هست و سخن میگوید جامعهشناسی را عرضه میکند و علوم انسانی را برجسته نگاه می دارد. این نگاه در هر کسی نیست. استاد فیرحی هم در اوج خلاقیت و آفرینش فکری بودند و دامنه تاثیرگذاریاشان افزوده شده بود و بسیاری از حوزههای مختلف ایشان را شناخته بودند و سخنانشان را گوش میدادند و لذت میبردند. امروز از سوی گروههای مختلفی همچون پزشکان از فقدان ایشان اظهار تاسف داشتم.
زمانی این استادان از دنیا رفتند که اندیشهشان در حال بالندگی بود امید که راهشان پر رهرو باشد.
امید داریم که اندیشمندان سایر علوم انسانی و علوم طبیعی بمانند و جامعه ما زودتر بتواند بر کرونا فائق بیاید چون متاسفانه ما بزرگان زیادی را از دست دادیم. ایشان شخصیت مهمی بود و باید یاد ایشان گرامی داشته شود.
ایبنا